وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

امام_علی مدح_امام_علی

امام_علی مدح_امام_علی

غدیر_عیدبزرگ_ولایت

تا چشم های تو به چشم ماه می افتد

تاریخ دنبال نگاهت راه می افتد

پشت سر تو نخل ها آواز می خوانند

آیینه ها از پاکی تو سخت حیران اند

کعبه دوباره روی تو آغوش واکرده ست

خود را میان قلب تو انگار جا کرده ست

از قبله می آیی و بی شک مقصدت عرش است

تو از نخستین روز خلقت مسندت عرش است

در وصف تو جز نقطه چین شعری ندارم من

عمری ست خاطر خواه شعر شهریارم من

دستی که خیبر را تماما کنده از جایش

آری پیمبر می برد آهسته بالایش

پیراهن تصنیف پوشیدند دیوان ها

آمد دوباره بهترین عید مسلمان ها

از کیسه هایت می برد کوفه غذایش را

با تو خدا گسترده تر کرده عطایش را

از عرش با جمع ملائک آمده جبریل

انداخته بر زیر پایت بال هایش را

دست تو بالا رفته و در آن شلوغی ها

خورشید پیدا کرده دیگر مقتدایش را

در آن میان احمد برای شیعیان تو

آرام بالا می برد دست دعایش را

بر روی دوش سبز و عرشی تو پیغمبر

با عشق می خواهد بیندازد عبایش را

چون گوش های کر در این صحرا فراوان است

بالا و بالا می برد احمد صدایش را

اهل نفاق از اولش پیمان شکن بودند

اهل عمل هرگز فقط اهل سخن بودند

تقویم چرخید و دوباره وقت مستی شد

وقت طلوع چهره ی خورشید هستی شد

عالم تماما بوده از اول فقیر عشق

تاریخ یکبار دگر شد هم مسیر عشق

آنانکه از حیدر جلو رفتند برگردند

دیگر رسیده وقت بیعت با امیر عشق

با عشق پیغمبر حکومت کرده بر دلها

در این حکومت بوده حیدر هم وزیر عشق

روز غدیر خم کشیده چله را حیدر

پرتاب کرده سوی قلب شیعه تیر عشق

جایش میان آسمان بوده ست از اول

او بوده در دنیای ما تنها، سفیر عشق

دستش که بالا رفت مردم یا علی گفتند

دستش که بالا رفت عالم شد اسیر عشق

مولای یا مولای تنها ذکر باران است

مولای یا مولای تنها راه پایان است

شاعر:

احسان_نرگسی_رضاپور

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

امام_علی مدح_امام_علی

امام_علی مدح_امام_علی

غدیر_عیدبزرگ_ولایت

صدای به هم خوردن بال و پر بود

گمانم که جبریل آن دور و بر بود

نگاهش به در بود مهمان بیاید

صدای در آمد ، علی پشت در بود

علی بود امّا نه مثل همیشه

که رخسارش از شبنم شرم تر بود

گُل افتاد بر گونه ی حیدر امّا

مگر خواستگاری از او خوبتر بود؟!

علی خواست لب وا کند،لب فروبست

نگفت و محمّد خودش با خبر بود

فداها ابوها ، نگاهش به زهراست

به نوری که در خانه اش جلوه گر بود

به زهرا که قالو بلی خواند و خندید

به زهرا که شاد از قضا و قدر بود

علی رفت و مهریّه می خواست زهرا

علی مردِ میدان جنگ و خطر بود

زره داشت ، شمشیر و اسب و دگر هیچ

که داراییِ او همین مختصر بود

زره شد جهیزیّه ی عشق اما

از آن روز زهرا برایش سپر بود

شاعر:

محسن_ناصحی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

 

امام_علی مدح_امام_علی

امام_علی مدح_امام_علی

غدیر_عیدبزرگ_ولایت

جنون گریخت سراسیمه از ملاقاتم

شب شراب که باشد دچار افراطم

بریز هرچه که داری مکن مراعاتم

تو بی ملاحظه ، من نیز بی مبالاتم

سیاه مست تو هستم گذشته کار از کار

(شب شراب می ارزد به بامداد خمار)

نمی رسد به شکوه تو فکر کوتاهم

اگر مدیح تورا از خود تو می خواهم

بگو که دهر به دست تو خلق شد، ما هم

بگو بگو و مگو من صنایع الهم

لطیف طبع خدا آنِ آشکار تویی

که شعر جوششی آفریدگار تویی

تو آن قصیدهء بی اختیار موزونی

پر از خیالی و از هر خیال بیرونی

شکوه شعر کهن در کلام اکنونی

بریز قاعده ها را بهم تو قانونی

سرودنِ تو حماسی ترین مغازله است

جهان بدون تو اسلوب بی معادله است

رسیده ام به تو در نظمی از پریشانی

به شاعرانه ترین لحظه های حیرانی

نگفته ام که چه می خواهم از تو...می دانی_

شراب شعر صغیر و فواد کرمانی

تو ای قصیدهء اعلا مسمط عالی

جنون "فاتح علی خان" در اوج قوالی

کتاب معجزه در بی شمار ابوابی

اگر چه نقطهء ایجاز غرق اطنابی

بخوانمت منِ وامانده با چه القابی

اگر خدات بگویم تو بر نمی تابی

اگر ملال توام بی دریغ کن دفعم

تو تیغ می کشی اما منم که ذینفعم

تو همزمانِ زمان نیستی کجایی تو

کنار فاطمه ای همدم حرایی تو

به چشم حیرت جبرییل آشنایی تو

به ذهن کوچک دنیا پر از چرایی تو

تو در نهایت معراج در نبایدها

نشسته ای به تماشای رفت و آمد ها

تو آفتابی و هرگز نمی شوی انکار

دریغ و درد که نهج البلاغه را یک بار_

کسی مرور نکرد ای شکوه بی تکرار

برای مالک اشتر نوشته ای بسیار

هنوز جوهر آن نامه ها تر و تازه است

غریبیِ سخنت در زمین پر آوازه است

به ناشناسیِ منظومهء علی نامه

به الغدیر به موی سپید علامه

به یا علی مددِ پوریا به هنگامه

به شرمگینیِ من در چکامه و چامه

تو دیگری و دلم در خیال دیگر نیست

که سرنوشتی از این سرنوشت بهتر نیست...

شاعر:

سیدحمیدرضا_برقعی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

امام_علی مدح_امام_علی غدیر_عیدبزرگ_ولایت

امام_علی مدح_امام_علی

غدیر_عیدبزرگ_ولایت

من ذکر بسم الله الرحمن الرحیمم

تصویر اسماءِ خداوند کریمم

من قل هو الله احد را رازدارم

یعنی علیِ عالی ام، ذکر قدیمم

من ذکر الله الصمد را عینِ معنام

عینِ خداوندِ علیمم، من علیمم

از کعبه راز لم یلد باید بپرسید

لم یولَدَش، خود پاسخی از آن حریمم

کفواً اَحد را فاطمه معنا نموده:

خَلقاً و خُلقاً چون علی خَلقِ عظیمم

همتای کوثر، کفوِ زهرای بتولم

أبتر سزاوار است بر خصمِ عقیمم

کِی زادگاه دیگران در کعبه باشد؟

من صاحب بیتُ اللَّهَم، رُکنم، حَطیمم

من کعبه ام، من قبله ام، من عینِ ذاتم

میزانِ دین،یعنی شریعت را حریمم

من در رکوعِ خویش، مُحییِ زکاتم

مجریِ احکام خداوند حکیمم

آن حاکمِ شرعم که در وقت قضاوت

حتی برای دشمنان خود حلیمم

خود پادشاه عالمم، اما به زُهدم

این بس، که فرش کُلبه اَم، تنها گِلیمم

حتی برادرهای خود را منع کردم

زانچه به بیت المال باشد زرّ و سیمم

جانِ پیمبر هستم و نفسِ رسالت

سلطان عالم هستم و عبدالکریمم

من، آسمانِ بی ستون را آفریدم

من حاکم و جبریل در جنّت ندیمم

من سفره دار خلقت و کون و مکانم

رزق سماوات و زمین، بارِ عَمیمم

کوه و در و دشت و دَمن یک گوشه چشمم

بر بادها فرش سلیمان، یک نسیمم

موسی عصا انداخت، کردم اِژدهایش

در طور سینا،یارِ موسای کلیمم

عیسی نفَس زد، مُرده را من زنده کردم

عالم شود إحیاء از عطرِ شمیمم

آتش به ابراهیم اگر بَرد و سلام است

نامِ مرا آورد، من قلب سلیمم

راه زمین، راه سما، راه کُراتم

تنها در عالم من صراط المستقیمم

بر لشگر پیغمبران، مولا منم من

بر احمد مختار چون سیبِ دونیمم

من اولین مؤمن به اسلامِ رسولم

خود در تمام کارها با او سهیمم

با نَصِّ پیغمبر امیرالمومنینم

تنها منم دارای این اسم عظیمم

من جانشینِ حضرت ختمی مآبم

داده ولایم را خداوند علیمم

اولاد معصومم، امامانِ مبینند

آری امامانِ مبین را هم زعیمم

حتی ولایت بر همه کفّار دارم

پس منکرانم را بخوان خصمِ لئیمم

کی میتوان شاعر کِشد پَر در حریمم

دستانِ من بنوشت ابیاتِ فخیمم

حق«لافتی الا علی» در شأنِ من گفت

در جبهه وحشت میکند دشمن ز بیمم

من پهلوان خیبر و بدر و حنینم

من قالعِ هر یل یلِ بازو ضخیمم

با جاهلیَّیت در ستیزم تا به آخر

من دشمنِ دیرینِ شیطان رجیمم

چشمان اهل فتنه را من کور کردم

آرامشِ مَردم در اوضاعِ وخیمم

ابطالِ باطل میکنم، احقاقِ حق نیز

فاروقم و در این سِمَت دُرِّ یتیمم

هر منحرف را از رهِ خود بازدارم

تحریفِ دین را بر نمیتابم، قَویمم

هر روز با کفر و نفاق و شرک در جنگ

هر شام، سفره دارِ أطفال یتیمم

دست خدا، چشم خدا، گوش خدایم

هر صحبتی باشد به هر جمعی، فهیمم

من دستِ مهدی میشوم روز عدالت

من قاسمِ کیفر ز جنّت تا جحیمم

عقبای من زهراست، دنیایم که پاشید

با فاطمه، صحرای محشر من قسیمم

در پیش من بازوی زهرا را شکستند

بستند پیشِ او دو بازوی حَجیمم

سیلی زنَم، آنکس که ناموسِ مرا زد؛

من ظلم دیدم وَز غم زهرا ظَلیمم

من از مدینه تا نجف در انتظارم

تا صبحِ روز انتقام آنجا مقیمم

از کوفه تا شام است، هر روزم عزادار

شبهای جمعه کربلا خوانِ نعیمم

عالم بگِرید بر حسینِ من که گوید:

پُر غصه تر از قصۀ کهف و رقیمم

رأسِ بریده دیده کس، قرآن بخواند؟

من ناطقِ قرآن و مقتولِ خصیمم

گودال بود و پیکرم زیر سُم اسب

من بودم و حالِ مناجات صمیمم

تنها کلامم: یا غیاث المستغیثین!

این جانِ بی جان است، احسانِ قدیمم

شاعر:

محمود_ژولیده

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

امام_علی مدح_امام_علی

امام_علی مدح_امام_علی

غدیر_عیدبزرگ_ولایت

برد پیمبر به شانه پای علی را

تا که ببینند خلق جای علی را

روز قیامت پناهگاه ندارد

هرکه ندارد به دل ولای علی را

در شب معراج می‌شنید پیمبر

جای صدای خدا صدای علی را

وجه خدا را ببین به صورت حیدر

ای که ندیدی رخ خدای علی را

از دو لب مرتضی کمیل چشیده...

لذت شیرینی دعای علی را

دست علی را به دست فاطمه دادند

تا به ابد دارد او هوای علی را

هست برازنده‌اش ردای خلافت

فاطمه چون دوخته قبای علی را

فاطمه تا آخرش کنار علی بود

خواهر خونی ذوالفقار علی بود

روشنی روز جلوه روی حیدر

هست شب قدر بین گیسوی حیدر

رو به علی سجده میکنند ملائک

قبله و محراب هست ابروی حیدر

تکیه به دستان مرتضی زده اسلام

مظهر دست خداست بازوی حیدر

کوه ترک خورد در جهاد ولیکن

هیچ نلرزیده است زانوی حیدر

هیچ گزندی نمیرسید به احمد

جای نبی امن بود پهلوی حیدر

پشت علی گرم بر حمایت زهراست

دختر پیغمبر است بانوی حیدر

خلق شد از هوی مرتضی دم عیسی

زنده شود مرده از دم هوی حیدر

گفت که میزان، علی‌است در صف محشر

کار همه هست با ترازوی حیدر

روز جزا سر در بهشت نوشته است

هرکه محب علی‌است اهل بهشت است

دست ملائک به دامن تو دخیل است

خاک قدم های تو طلای اصیل است

دوست مولا بزرگوار و عزیز است

دشمن حیدر همیشه خار و ذلیل است

راه تو تنها "صراط" راست حق است

هرچه به غیر از تو راه هست "سبیل" است

سرد شده با ولای‌ات آتش نمرود

"حصن ولایت" نگاهبان خلیل است

چشمه کُر دست توست ساقی کوثر

چشمه‌ی فیض بقیه آب قلیل است

جمع شده در علی صفات خداوند

نام علی مظهر جلیل و جمیل است

ذکر علی داروی مریضی روح است

هرکه صدایت نزد حسود و بخیل است

شأن تو هم شأن احمد است علی جان

وصف تو وصف محمد است علی جان

مستی نام تو را شراب ندارد

ذکر کمالات تو حساب ندارد

ذکر تو آرامش تمام قلوب است

هیچکسی با تو اضطراب ندارد

جار زدم عبد تو شدم همه مُردند

حرف حسابی ما جواب ندارد

گردن مارا بزن به دار نینداز

رشته مو طاقت طناب ندارد

محرم اسرار سر به مهر خدایی

فاطمه چون پیش تو حجاب ندارد

پلک زدی تا گناه خلق نبینی

چشم خدا هیچ گاه خواب ندارد

حد گناهکار اگر به دست تو باشد

زانیه هم ترسی از عذاب ندارد

شعر نگفتم که از تو اجر بگیرم

شاعر تو کار با ثواب ندارد

اجر من این است نوکر تو بمانم

مدح تو را در تمام عمر بخوانم

شاعر:

آرش_براری

اشعار ناب آئینے

shere_aeini