پیر اگر باشم چه غم، عشقم جوان است ای پری
وین جوانی هم هنوزش عنفوان است ای پری
هر چه عاشق پیر تر عشقش جوانتر ای عجب
دل دهد تاوان اگر تن ناتوان است ای پری
پیل مــاه و سال را پهلو نمی کردم تهی
با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است ای پری
هر کتاب تازه ای کز ناز داری خود بخوان
من حریفی کهنه ام درسم روان است ای پری
یاد ایامی که دل ها بود لبریز امید
آن اوان هم عمر بود این هم اوان است ای پری
روح سهراب جوان از آسمان ها هم گذشت
نوشدارویش، هنوز از پی دوان است ای پری
با نواهــای جـــرس گاهی به فریادم برس
کین ز راه افــتاده هم از کاروان است ای پری
کام درویشان نداده خـدمت پیران چه سود
پیر را گو شهریار از شبروان است ای پری
رفته بودم چند روزی ـ جایتان خالی ـ پکن
لای یک ملیارد و صد ملیون و اندی مرد و زن
این زبان چینیان، آن قدرها هم سخت نیست
فیالمثل "چی چانگ چی چون چانگ" یعنی نسترن
جزوهی آموزش چینی خریدم صد دلار
بود وزن خالصش نزدیک هفتاد و دو من
خطّ تولیدی مجهّز دیدم از اقسام عطر
یک به یک در شیشه تُف میکرد آهوی ختن
خطّ تولید ترقّه رابهرا و فِرت و فِرت
اندکی رفتم جلو، دیدم خطرناکه حسن!
نیمهشب رفتم به قبرستان چینیها که بود
کارگاه جانماز و خطّ تولید کفن
یک زن چینی میان کوچه افتاد و شکست
این هم اوصاف زنان چینی نازک بدن
چینیان خیلی غذاهای عجیبی میخورند
هم خورشت قورباغه، هم خوراک کرگدن
شغلهای پردرآمد هم در آنجا جالب است
مایهداری دیدم آنجا، بود چینیبندزن
بنده با صنعتگری گفتم که جنست بنجل است
گفت با من: گر تو بهتر میزنی، بستان بزن
مثل چینی، میشود خرد و خمیر و ریز ریز
ریز علی خود را بیندازد اگر لای ترن
یک شب آنجا بنده دیدم رونمایی میکنند
خط تولید دماغ و خط تولید دهن
سال دیگر هم هنرمندان چینی میرسند؛
سعدی و تاج و کمالالملک و بهزاد و شوپن!
حال میکردند آنجا چینیان بیحجاب
هر چه گشتم من ندیدم خودرویی هم نام ون
واقعاً این چینیانِ تیز، خیلی خبرهاند
خبره در اجناس بنجل را به ما انداختن
روز اوّل خامه را دادند جای چسب چوب
روز دوم دستشویی را به جای رختکن
هر چه در خانهست را یک روز از دَم بشمرید
چند درصد کار ایران است بالا غیرتاً؟
با تو اَم! حالا که من برگشتهام، نسبت به قبل
صد برابر بیشتر تر دوستت دارم، وطن!
سعید بیابانکی
سلام همسفر روزگار تنهایی
سراغ این من دلداده ات،نمیآیی
کمی به دام خیالم غزل نمی ریزی
دو استکان به سلامت جنون نفرمایی
هوای آیینه را سمت خاطرت دیدم
عطش گرفته به حاشا، ولی تماشایی
چقدر بی تو نشیند کنار پنجره، باز
نگاه مسخره همسایههای بالایی
خزان رسیده به گل خندههای شیرینم
دوباره شهد لبت را به لب نمیسایی
بغل گشوده در آیینه ها به تمرینم
به ناگهان خیالم همیشه اینجایی
بهانههای زیادی برای دیدن هست
هوای خوب و نگاه و دو استکان چایی
دهاتی ام، چه کنم، آدمم که دل داده ست
کنار مزرعه ی سیب سرخ حوایی
به سمت جاذبهی سیب، ساده میرقصم
سراغ این دل تنها، اگر نمیآیی
#علی_مظفر
«شعر طنز دو زبانه»
نحن فی موج ثانی کرونا
اندکی لازمٌ تفکرنا
کانَ موذی کوید تسعه عشر
زده در هم نموده فیگورنا
ذهب از بین، حس بویایی
شده ناکار کل سنسورنا
میکند سینه خسخسٌ فاحش
نکند کار کاربراتورنا
ریزد الماء من دو بینیمان
شده سوراخ رادیاتورنا
کارت صوتنا کند خشخش
وزوز افتاده فی مونیتورنا
ولنا کرده توی این اوضاع
یار بدعهد و سست عنصرنا
فیلنا فی نفس نفس افتاد
فی کما رفته است اشترنا
کل کشور شده گرفتارش
مشهد و یزد و رشت و سنقرنا
کل الاقوام تحت سیطرهاش
عرب و ترک و گیلک و لرنا
مبتلا گشته است ساکتنا
روی تختٌ بزن بهادرنا
پشت خط زن شدهست البیمار
میکند سخت سرفه پاسورنا
لیگنا الفوتبال تعطیلٌ
گلگهر، سایپا، تراختورنا
سخت فی زحمتٌ من الهر قشر
تا پرستارنا و دکترنا
ـ مِن همینجا نثارهُم بادا
شصت ایموجی تشکرنا ـ
کان منحوس هذه الویروس
شده ناکار خوابنا، خورنا
کرده با اقتصاد کاری که
کرد سیمان علی رآکتورنا
کسبنا کارنا شده تعطیل
ناننا گشته است آجرنا
فی پرانتز بگویم این نکته
ایها الجالسون پاستورنا
ایها الدولت امید و فلان
شدهای باعث تکدرنا
وضعنا را ببین و فکری کن
گوش کن اعتراض و غرغرنا
خب عزیز این چه وضع تدبیر است؟
حس نکردی مگر تلنگرنا؟
گر که انتَ نمیکنی کاری
که بود لایق و فراخورنا
لااقل سعی کن که برداری
پای خود را ز روی گردننا
ـ قافیه اشتباه شد زیرا
نرسیده به مغز فسفرنا! ـ
آن که هی داد می زد از تَکرار
بنگرد حال بر تکررنا
اف بر آن کس که میخورد دائم
هم من التوبره هم ز آخورنا
داغ کردیم ظاهرا نحن
بکشید از پریز آداپتورنا !
الغرض هموطن کمی بنما
التوجه به التذکرنا
اجعل الماسک روی صورت خود
نپراکن چنین تنفرنا
کن رعایت حدود و فاصله را
باش آنسان که هست درخورنا
نزند هر که ماسک، او باشد
هفتصد بار بدتر از کرونا
مهدی پرنیان
وطنز بهترین شعرهای طنز
پست دارد خطر، اما خطری بهتر از این؟
راه سختیست ولی خوب، گذری بهتر از این؟
سالها بر سر این سفره نشستی و مدام
هی شکر خوردی و خوردی شکری بهتر از این
یا از این قوه به آن قوه کنی نقل مکان
یا از این پست به پست دگری بهتر از این
سند کل لواسان؟ به خدا راست بگو
نتوان یافت رفیق جگری بهتر از این
باغ و ویلای کلات و فشم و باستی هیلز
چیز خوبیست ولی مختصری بهتر از این
رانتهاییست که دور و بر تو ریخته است
نیست در دور و برت سیم و زری بهتر از این
دوش گفتم هنرت چیست به جز رشوه خوری؟
خندهها کردی و گفتی هنری بهتر از این؟
تا یکی حمله کند پشت نظام و دینی
مرحبا، نیست برایت سپری بهتر از این
ریش تو قطع کند ریشهی ایمان همه
نشود جان تو پیدا تبری بهتر از این
مهدی پرنیان
وطنز | بهترین شعرهای طنز