بداههی شاعران راهراه به مناسبت عید قربان
عید قربان آمده یاران مسلمانی کنید
گوسفند عید خود را زود قربانی کنید
برّهی نفس شما شد گرگ جای گوسفند
تا نخورده برّهها را چارهای آنی کنید
تا نباشد قد یک ارزن ریا در کارتان
لایو بگذارید و قصد قربت افشانی کنید
کار قصاب است پخپخ کردن زود و سریع
پس شما هم فکر یک چاقوی زنجانی کنید
قسمتی از ران و دست و گردنش را سهم من
آنچه باقی مانده را تقسیم یکسانی کنید!
بعد یک سال از فراق گوشت در مطبخ روید
پختوپز با گوشتهای مفت و مجانی کنید
ظهر فردا قیمه بادمجان و شب ششلیک چرب
مابقی را هم کباب برگ و سلطانی کنید
انتقادی هم به وضع مملکت دارید اگر
توی خانه، کنج پستو، پیش مامانی کنید
گوسفندان زیادی خرج رفع فقر شد
یک شتر هم نذر، بهر دفع نادانی کنید!
بداهه سرایان:
مهدی امامرضایی، حامد سنگونی،
میلاد سعیدی، طاهره ابراهیمنژاد،
زهرا فرقانی، ناهید رفیعی،
علیاکبر مدرسیزاده
وطنز | بهترین شعرهای طنز
چارپاره ای برای حضرت مسلم
که یه شعر هیئتیه به درد روضه خوان ها می خوره:
قید تشنگی را زد
یا مسلم بن عقیل:
قسمت این بود در تمامی عمر
واله و بی قرار تو باشم
بام دارالواماره جای بدی است
کاش می شد کنار تو باشم
کوفه شهر فریب و نیرنگ است
همه آماده از برای نبرد
کاشکی بشنوی صدایم را
از همین جا پسر عمو برگرد
گوئیا بین کاخ ابن زیاد
صحبت چوب و خیزان شده است
بسته می گویم این که در بازار
غل و زنجیرها گرالن شده است
بدن قاسمت چه خواهد شد
بر روی آن چگونه خواهند تاخت
دیدمش داشت مرد کوفی بر
اسب خود نعل تازه می انداخت
تشنه بود آب را مطالبه کرد
با صدایی شکسته و لرزان
تا که دید آب را به ناگه گفت
اسلام و علیک یا عطشان
قطره خونی از لب خشکش
ناگهان در میان آب چکید
خون میان پیاله تاب زد و
صحنه ای پیش چشم مرد کشید
دید عباس تشنه می تازد
التهاب خیام در یک سو
فوج دشمن مقابلش در صف
و نگاه امام در یک سو
کاسه آب دومی آمد
باز هم خون میان آب چکید
مرد در بین آب خون آلود
صحنه بعد را مجسم دید
دید سرها به روی نیزه شدند
ساربانی به تو جسارت کرد
ظالمی بعد جان سپردن تو
خیمه ات را سریع غارت کرد
بغض تلخش میان سینه شکست
اشک جاری شد از دو چشم مرد
تا شنید او صدای وا عطشا
آخرش قید تشنگی را زد
[انامجنون الرقیه سلام الله علیها]
بداههی شاعران راهراه بهمناسبت شهادت
حضرت جواد الائمه علیهالسلام
از داغ تو دیده خونفشان است هنوز
عطشانی و آب، روضهخوان است هنوز
دریایی و از کودکیام محو تو ام
جود و کرم تو بیکران است هنوز
چون جد غریب خود تنت بر خاک و
شرمندهی تو آب روان است هنوز
تنهایی و غربت و عطش، مثل حسین
در عمق نگاه تو عیان است هنوز
پر کرده ستاره چشم نمناکت را
این حسرت خبط کهکشان است هنوز
خورشید هنوز از غمت میسوزد
باد از غم تو سینهزنان است هنوز
بر سر زده و حجله نمایید به پا
کین کشتهی بیگنه جوان است هنوز
بر بام، کبوتران عزادار تو اند
داغ تو به سینهی اذان است هنوز
در خانهی خود غریب بودی آقا
این غربت و غم، بار گران است هنوز
هیهات که خاموش شود نور خدا
روشن ز رخت چشم جهان است هنوز
بداهه سرایان:
طاهره ابراهیمنژاد، حسن اویسی
فرشته پناهی، سارا رمضانی
فریبا رئیسی، صامره حبیبی
سخنگوی صنعت برق:
در حال حاضر صنعت برق شرایط بسیار سختی را تجربه میکند
بااجازه بیاجازه میرود
از منازل از مغازه میرود
ساعت خاصی ندارد، عشقی است
قبل بازه، بعد بازه میرود
آمپرش بالاست، کم آوردهاست
گیج میآید، قراضه میرود
چه بلایی بر سرش آوردهاند
زنده میآید جنازه میرود
برق دیگر نیست آن برق قدیم
دیر برگشتهاست و تازه میرود
انضباطش را نباید صفر داد؟
بس که سرخود، بیاجازه میرود!
صامره حبیبی
وطنز | بهترین شعرهای طنز
#ایام_مسلمیه
در این دیار آمده ام تا ببینمت
آیا نصیب می شود آقا ببینمت
بهر وصال توست حضورم درین دیار
باور کنید آمده ام تا ببینمت
دلخسته تر ز عاشق بیچاره ات منم
لطفی ز توست گر من شیدا ببینمت
احرام عشق بر تن رنجور من ببین
دارم امید بهر مداوا ببینمت
وقتی شناخت از تو ندارم ، چه دم زنم
ای آشناتر از همه بازآ ببینمت
رسوای عشق این دل بیچاره ی من است
باشد بعید با دل رسوا ببینمت
با یک نگاه کسب معارف کنم ز تو
مولا بیا بیا که در اینجا ببینمت
مولا بیا بجان سفیری که شد شهید
در بین اشک و ناله و نجوا ببینمت
مسلم گریست لحظه ی آخر بروی بام
یعنی حسین می شود آیا ببینمت
در کوفه نیست یاور و یاری برای من
ماندم غریب ، با دل تنها ببینمت
اینجا برای کشتنت آماده می شوند
آخر چگونه کشته به صحرا ببینمت
"یاسر" سرود مصرع آخر ، که می شود
در مصر عشق ، یوسف زهرا ببینمت
شاعر:
#محمود_تاری
[انامجنون الرقیه سلام الله علیها]