وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

*روی تخته یک معلم این نوشت* هر کسی آرد کمی خاک بهشت

*روی تخته یک معلم این نوشت*

هر کسی آرد کمی خاک بهشت

*میدهم من نمره بیستی به آن*

این بود آن نمره وقت امتحان

*دانش‌آموزی ازآن جمعی که بود*

با خودش خاک کمی آورده بود

*پس معلم گفت این گفتار را*

از کجا آورده‌ای این خاک را

*گفت خاک زیر پای مادرم*

چون بهشت است زیر پای مادرم

*آن معلم ازشعف آخر گریست*

نمره این دانش‌آموز داد بیست

میلاد ام ابیها حضرت فاطمه (س) و روز مادر مبارک

برای سلامتی مادران در قید حیات

و شادی روح مادرانی که در خاک خفته اند صلوات

اللهم عجل لولیک الفرج

یاد و خاطر (جهان پهلوان تختی)گرامی باد

یاد و خاطر (جهان پهلوان تختی)گرامی  باد

پهلوان     پهلوانان    تختی  است

اسوه   تقوا  و  ایمان تختی است

نام   او  زیبنده   هر   دفتر   است

غمگسار     بینوایان   تختی است

یاد   او  در قلب  هر  پیر  و جوان

افتخار   مُلک  ایران   تختی است

مظهر      قدرت     یَل     مردانگی

عاشق  مولای  مردان تختی است

نام    او    جاوید    باشد    تا   ابد

الگوی ورزش درایران تختی است

(بیقرارم)   وصف   او  را  گفته ام

پهلوان    پهلوانان     تختی   است

بیقرار اصفهانی

آه ای طلـعـــة‌ الـرشـیـــدة‌ مــــن

آه ای طلـعـــة‌ الـرشـیـــدة‌ مــــن

آه ای طلعة‌الرشیدة من…

شهر بی‌تو چقدر تاریک است

آه از این روزگار بی انصاف

بخدا خسته ایم از اینهمه درد

زندگی نیست مرگ تدریجی است

آه یا صاحب الزمان برگرد...

عمر چون برق و باد میگذرد

اجل از راه میرسد کم کم

دارد از دست میرود دنیا

زود برگرد منجی دنیا

هی فقط بیخیال میگوییم

نکند آخرالزمان شده است

غافل از اینکه معصیت هامان

سد راه ظهورتان شده است

آه ای طلعت الرشیده من

شهر چقدر بی تو تاریک است

همه این روزها گرفتارند

کار دنیا به مرگ نزدیک است

هیچکس فکر گریه های تو نیست

بخدا کم گذاشتیم ببخش

قدر یک کاسه آب هم حتی،

احتیاجت نداشتیم

مادر مهربان و بی تابت

هر سحر با نگاه خسته خود

غربتت را قنوت می گیرد

ببخشید

باهمان بازوی شکسته خود

مادرت بین شعله ها گفت بیا...

کوچه آن روزها مقدمه بود

پشت در فقط امید ظهور

مرحم زخم های فاطمه بود

بین گودال عمه جان شما

آن همه تیر را که پس میزد

به امید ظهور با دل خون

نامتان را نفس نفس میزد

جای دوری نمیرود بخدا

خوبیت را دوباره معنا کن

هرکجا در زدم، ردم کردند

کربلای مرا تو امضا کن

یاد آن روزهای خوب بخیر

خسته،با اشک و ناله میرفتیم

پایمان هم که زخم برمیداشت

یاد طفل سه ساله میرفتیم

 

من شکستم تکه تکه؛ اینقدر حقم نبود!

من شکستم تکه تکه؛ اینقدر حقم نبود!

کوزه ای بودم که سنگی بی خبر حقم نبود!

باغبان ، هیزم شکن را محرم خود کرده است

سبز بودم، سردی دست تبر حقم نبود!

چوب دیوار خودم را میخورم، تکلیف چیست؟

غرق در محدوده ای بودم که در حقم نبود!

مثل ماهی ها به آب خوش خیالی میزدم

خام بودم؛ صید ماه غوطه ور حقم نبود !

هرکسی سهم خودش را میبرد از باغ عشق

سرو رعنا بودم و ترک ثمر حقم نبود

زنــدگــے ڪــهنــه دروغــے بــیــش نــیــســتــ

زنــدگــے  ڪــهنــه  دروغــے  بــیــش  نــیــســتــ

هیــچ ڪــس  راضــے زحــال خــویــش نــیــســتــ

زنــدگــے انــدوه وحــســرت خــوردن اســتــ

جــان شــیــریــن را بــه مــســلــخ بــردن اســتــ

زنــدگــے  جــولــانــگــه  درد و غــم  اســتــ

ڪــوره راهے  انــتــهایــش مــبــهم  اســتــ

زنــدگــے  ســرشــار از نــاگــفــتــنــے ســتــ

ڪــس نــمــیدانــد چــه روزے رفــتــنــے ســتــ

زنــدگــے حــرمــان مــا  را مــشــتــرے ســتــ

بــغــض آدم در گــلــویــش  بــســتــرے ســتــ

زنــدگــے  تــڪــرار  تــلــخ  بــردگــے ســتــ

ایــن همــان مــرگــســتــ،نــامشــزنــدگــے ســتــ