وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

الهی!

الهی!

گفتم : ز پا افتاده ام ،

گفتی : بلندت می کنم !

گفتم : نظر بر من نما ،

گفتی : نگاهت می کنم !

گفتم : بهشتم می بری؟

گفتی : ضمانت می کنم !

گفتم : که ادعونی بگم ؟

گفتی : اجابت می کنم !

گفتم : که من شرمنده ام ،

گفتی : که پاکت می کنم !

گفتم : که یارم می شوی ؟

گفتی : رفاقت می کنم !

گفتم : ندارم توشه ای ،

گفتی : عطایت می کنم !

گفتم : دردمندم خدا ،

گفتی : مداوایت کنم !

گفتم : پناهی نی مرا ،

گفتی : پناهت می دهم.

عیدتون مبارک در پناه حق

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد

سلامت همه آفاق در سلامت توست

به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

جمال صورت و معنی ز امن صحت توست

که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد

در این چمن چو درآید خزان به یغمایی

رهش به سرو سهی قامت بلند مباد

در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد

مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد

هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند

بر آتش تو به جز جان او سپند مباد

شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی

که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد

حافظ

توهم امید

توهم امید

چه خوب شد که آمدی! دلم پر از امید شد

ز برکت حضور تو فقیر ناپدید شد!

سریع می‌دود دوباره چرخ اقتصادمان!

عجییب جنس‌ها همه به قیمت خرید شد

گشوده شد به رویمان در تمام خیرها

و قفل‌های بسته کلّهم خودش کلید شد

چو زنگ خورد گوشی‌ام، توهّم از سرم پرید

دوباره افت قند خون و هیکلم چو بید شد

فغان و اشک و آه ما به دامن کسی فتد

که توی دولتش فقط نصیبمان کووید شد

به هشت سال عمرمان فشار بود اونچنان

شبیه عمر نوح، عمر دولتش مدید شد

گشایشاتِ حاصله چنان عمیق گشته‌است

که روی دزد قصه‌ی حسن کچل سفید شد!!

چه قدر در کفم هزار و چارصد رسد ز ره

میان برج پنج ناگهان ببینم عید شد

فرشته پناهی

وطنز | بهترین شعرهای طنز

دست‌اندازِ مرغ


https://uupload.ir/files/s7nl_%D8%AF%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2%D9%90.jpg

دست‌اندازِ مرغ

می‌کند از بس شدیداً نازِ بی‌اندازه مرغ

می‌کِشم اینروزها آری شدیداً نازِ مرغ

من که با ساز خیار و موز رقصیدم بسی

تا چه اندازه برقصاند مرا این ساز مرغ

پیش پروازش عقاب و باز کم آورده‌اند

این بوَد اینروزها یک چشمه از اعجاز مرغ

"میم رِ غین" است تفسیرش نه چیز دیگری

نیست چیزی غیر از این تفسیر زیبا رازِ مرغ

رفته‌رفته قیمتش از بس که بالا رفته‌است

گاو! آری گاو هم ترسم بگیرد فاز مرغ

یاد ایام خوشی در باغ و در صحرا بخیر

جمعه‌ها با خانواده می‌شدم دمساز مرغ

حیف اکنون سفره‌ام خالی شده از هیبتش

می‌رسد بر گوش من از دورها آواز مرغ

نه؛ حریف او نشد ماشینِ تدبیر و امید

گیر کرده در میانِ چال و دست‌انداز مرغ

احد ارسالی

وطنز | بهترین شعرهای طنز

اگر یک سال گذشت و دلے را نشڪاندید،

اگر یک سال گذشت و دلے را نشڪاندید،

اگر یک سال گذشت و تهمت نزدید،

اگر یک سال گذشت و دروغ نگفتید، به هر بهانه و نیتی،

اگر ڪسے از دست و زبانِ شما دست به آسمان بلند نڪرد،

اگر باعث نشدید ڪسے به خاطرِ شما و ڪارے ڪه با او ڪردید آه بڪشد،

اگر موجبِ گرفتاریِ ڪسے، دوریِ ڪسے از همسر و فرزند و خانواده نشدید،

اگر نانِ ڪسے را نبریدید، اگر بدِ ڪسے را نخواستید، اگر نخواستید در زندگے و احوالاتِ شخصیِ مردم ورود ڪنید،

اگر آبروے ڪسے را نبردید، اگر نیت خوانے نڪردید و مردم را قضاوت نڪردید،

اگر شخصے را منافق و منحرف و ڪافر و نجس و ... نخواندید،

اگر آزار ندادید و به خاطرِ سقوطِ ڪسے شادمانے نڪردید،

پس شما خود عید هستید و عید از شما مبارک است.

پس خوش به سعادت تان ڪه همه یِ وجودتان شڪوفه و بهار است