وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

درجود وکرم دست خدا هست حسن(ع)

http://uupload.ir/files/iwdk_%D8%AF%D8%B1%D8%AC%D9%88%D8%AF_%D9%88%DA%A9%D8%B1%D9%85.jpg

درجود وکرم دست خدا هست حسن(ع)

دست همه را وقت عطا بست حسن(ع)

نومید نگردد کسی از درگه او

زیرا که کریم اهل بیت است حسن(ع)

میلاد امام حسن مجتبی(ع) مبارک باد

سپاه ایران

sepahiran313

حسن یعنی تمام هست زهرا

حسن یعنی تمام هست زهرا

حسن یعنی کریم هر دو دنیا

حسن یعنی سکوت و رازداری

حسن یعنی شب و دل بی قراری

حسن یعنی غروری که شکسته

حسن یعنی شهود دست بسته

حسن یعنی غروب و رنگ نیلی

حسن یعنی دوشنبه ضرب سیلی

حسن یعنی بقیع تیره و تار

حسن یعنی در وتیزیِ مِسمار

حسن یعنی نه شمعی نه مزاری

حسن یعنی نداری گریه داری

حسن یعنی به رنگ ارغوانی

حسن یعنی شکسته درجوانی

حسن یعنی شهید زهر کینه

حسن یعنی غریب اندر مدینه

حسن یعنی تمام عشق مادر

حسن یعنی عزیز قلب حیدر

ولادت با سعادت کریم اهل بیت

 امام حسن مجتبی (ع) مبارک باد

چه خوش عطری! چه بوی دلنوازی!

چه خوش عطری! چه بوی دلنوازی!

ز موز و انبه و به، پیشتازی!

به پایت موز می‌ریزم، خفن‌تر

از آن زردنبوی زشت درازی!

نه یخچال و نه تی‌وی، نه سولاردوم!

تو شیء لاکچری هر جهازی!

آناناس و آووکادوو و گیلاس،

فدای لحظه‌ای که روی گازی!

"تو" با "سیر و هویج و غوره "، یکجا؟!

عجب تصویر زشت جانگدازی!

تو را جای هلو و سیب و کیوی

فروشد وانتی، چون پولسازی!

نه بادمجان، نه فلفل، نه کلم‌پیچ

"تو" در هر دیگ و هر تابه، نیازی!

ملوس و نازی اما، اشک من را

درآوردی! به شدت حقه‌بازی!

تو را سالاد کردم، لایه‌لایه

خیار و گوجه فاش، اما تو رازی!

بُرونت تند و قلبت هست شیرین!

عزیزی، جیگری! خیلی پیازی!

فهیمه انوری

وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

از تبار نور و امید و سخایی آقا

http://uupload.ir/files/jopo_%D8%A7%D8%B2_%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%B1_%D9%86%D9%88%D8%B1.jpg

از تبار نور و امید و سخایی آقا

جلوه ی روح خدا در کوی مایی آقا

کودک مکتب سرای چشمهایت بوده ام

چشمه ی جان هستی و لطف خدایی آقا

صادقی و ساقی صبح غزل های دلم

سرمه ی اندیشه های ماورایی آقا

طلعت مست سبویی با عصای موسوی

چشمه اثنی عشر را ماجرایی آقا

عیسی مریم به گردت مرده ها را زنده کرد

فصل فصل قصه عیسی دلایی آقا

با محمد در جدال با گرگ های روزگار

ساده می گویم خدایی ناخدایی آقا

یاورانت کم نباشد از تبار عاشقان

عاشقان را نغمه ی لطف و ثنایی آقا

ما به دورت نه حواری که فدایی بوده ایم

چشمه سار صبح ما در هر کجایی آقا

استاد سید رضا جزمومنی

روزه گرفتن گرچه باشد سخت دشوار

روزه گرفتن گرچه باشد سخت دشوار

راهِ فرار اما بوَد بسیار بسیار

باید سفر راهی شوم نُه روز نه روز

با این روش خالی کنم شانه از این بار

یا مثل آنهایی که دائم روزه خوارند

من می شوم در گوشه ای مشغولِ نشخوار

یا اینکه مثل پیرمردانِ خمیده

باید کنم بر ضعفِ جسمی خود اقرار

یا مثل آنهایی که بی دینند باید

کلاً شوم من بی خیالِ روز دیدار

باید زبان و چشم و گوشم روزه باشند

اینگونه خود را میکنم توجیه اینبار

گیرم که بر امساک هم کردم تحمل

هرگز نباشد چاره ای بر دودِ سیگار

القصه گرچه روزه خواری چسبناک است!

اما به خود میگویم ای دیوانه! هشدار!

یک روز خوردن شصت و یک روز است جرمش

باید بگیری، راه دیگر نیست انگار

وقتی که می دانی قیامت هست نزدیک

وقتی یقین داری خدایی هست در کار

حدِّاقل در موقعِ افطارِ رنگین

یا رب مرا از منفجر گشتن نگهدار

حالِ شکم های گرسنه کِی بفهمد؟

هرکس یقین دارد که شب می آید افطار

احد ارسالی

وطنز  پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir