وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

امام حسن مجتبی (ع) مدح و شهادت

امام حسن مجتبی (ع) مدح و شهادت

چشم های نجیب یعنی تو

غرق در عطر سیب یعنی تو

السلام ای کریم آل الله

به غمِ دل طبیب یعنی تو

و لسان شکور یعنی تو

و نگاه منیب یعنی تو

ای فدای مزار ویرانت

در مدینه غریب یعنی تو

نیمه شب چشم های بارانی

کودک غم نصیب یعنی تو

و زمان گذشتن از کوچه

گریه های عجیب یعنی تو

بانی روضه ها سلام آقا

شور ابن شبیب یعنی تو

خون دل بر محاسنت جاریست

شاه شیب الخضیب یعنی تو

روضه خوان غریب عاشورا

معنی آیه های اعطینا

تو نگار مدینه ای آقا

سفره دار مدینه ای آقا

وجناتت محمدی، نبوی

سکنات تو فاطمی، علوی

ضرب شمشیر تو شبیه علی

یکه تازی، تو فاتح جملی

وقت دیدار با خدا حالت

می شود باز تا خدا بالت

یوسف اهل بیت پیغمبر

ای امام و امیر بی یاور

ای غریب مدینه، بر تو حسن

تهمت کفر می زند دشمن

خون دل خوردی از زمانه زیاد

می کنی یاد تازیانه زیاد

یاد آن روزهای کودکی ات

روزهای عزای کودکی ات

کوچه ای تنگ و کوچه ای باریک

سینه ای سنگ و سینه ای تاریک

صحنه هایش هنوز یادت هست

راه را بی حیایِ بی دین بست

کوچه را بست، ماجرا بد شد

دست نامرد از سرت رد شد

مادر افتاد، گوشوار افتاد

مادری با دو چشم تار افتاد

جای پایی روی پرش مانده

رد خون روی معجرش مانده

لاله ی مصطفی خزانی شد

بین آن کوچه قد کمانی شد

گرد ماتم نشست بر رویت

در جوانی سپید شد مویت

وحید محمدی

اساس مهربانی

اساس مهربانی

الهی

عشق تو امید زندگانی ست

سرچشمه شوق و شادمانی ست

عشق تو نهاد لطف و مهر ست

بنیان و اساس مهرباتی ست

باعشق تو عالمی بهشت ست

بی عشق تو هر دنی زیانی ست

باعشق تو مردمان کریم اند

بی عشق تو فتنه و فغانی ست

آن کس که به عشق زنده باشد

پیوسته به یاد دلستانی ست

چون تیغ اجل به خاکم انداخت

از عشق بگو که جاودانی ست

نوری که ببخشد  "او" دمادم

شایسته عشق وجانفشانی  ست

ای عزیز

"ادب "؛ ریاضت نفس ست

و "ریاضت" ؛  رام کردن نفس ست

یاحق

عبدحقیر  و عاشق حق

نعمت اله غزالی

دلسوخته و خدمتگزار حقیر "خلق الله"

یک عمر پی پول دویدیم، بگو خوب!

یک عمر پی پول دویدیم، بگو خوب!

از هرچه خوشی بود، بریدیم، بگو خوب!

نان و نمک از بس که جویدیم شب و روز

یک گوولّه سدیم کلریدیم، بگو خوب!

بعد از دوسه سالی که پس انداز نمودیم

رفتیم وَ جوراب خریدیم، بگو خوب!

با شیب ملایم که همه چیز گران شد

با شیب بدی باز خمیدیم، بگو خوب!

از شش گل خوشبو، همگی سال گذشته

خرزهره ازین باغچه چیدیم، بگو خوب!

قحطی زده را باز سر سفره نشاندیم

چون جمله‌ی ما چشم سفیدیم، بگو خوب!

مدیونی اگر فکر کنی منتقدم من

ما عااااشق تدبیر و امیدیم، بگو خوب!

چون تلوزیون گفت شبی، ارز گران نیست!!!

رفتیم و فقط زود کپیدیم، بگو خوب!

صد حیف از آن فاق، که جِر خورده عمیقا

بدجور ز روکود پریدیم، بگو خوب!

این "اقّ و تصاد" است، شده نصف وَ خوب است

نوبخت! به حرف تو رسیدیم، بگو خوب!

مانند کلاس عربی، طول کشیده!

در حیرت از این دور مدیدیم، بگو خوب!

دور کمر هیات دولت شده باریک

شرنده‌ی آن حجم لیپیدیم، بگو خوب!

خالی شده از رونق و آزادی و کاریم

فول از کلک و وعده وعیدیم، بگو خوب!

جاری شده اشکم وَ چه بهتر که نگویم

از لطف شماها چه کشیدیم، بگو خوب!

با دسته کلیدت برو ای شیخ! به قرآن

وحشت زده از هرچه کلیدیم، بگو خوب!

از خیر شما، ما که گذشتیم خداییش

از دولتتان خیر ندیدیم، بگو خوب!

فهیمه انوری

وطنز  پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

گلچینی از یک قصیده در مدح و مرثیه حضرت_رقیه (س)

گلچینی از یک قصیده در مدح و مرثیه حضرت_رقیه (س)

من کیستم سلالهء دامان کوثرم

من زینب سه سالهء زهرای اطهرم

باب الحسین فاطمه، باب الحوائجم

بر سه امام، عمّه و فرزند و خواهرم

از جانب امام زمانم سفیر شام

تنها نه یک سفیر که پیغام آورم

از کودکی مجاهد راه خدا شدم

گویی برای کرب و بلا زاد مادرم

تا بنگرید فاتح پیروز شام کیست

یک لحظه رو کنید به قبر مطهّرم

هم سنگر سه سالهء زینب پس از حسین

کرب و بلا و کوفه و شام است سنگرم

گر رو به سوی حشر نیارند اهل بیت

من یک تنه شفیعهء فردای محشرم

جای کفن به پیکر رنجور، وقت دفن

پیراهن اسیری من بود در برم

سنّم کم است و کوچکم امّا به اقتدار

آیینه دار قاسم و عبّاس و اکبرم

رخسار زرد، سرخ ز خون سرم شده

لب های خشک، تر شده از دیدهء ترم

آن شب به یاد فاطمه تا صبح گریه کرد

زینب چو خاک ریخت بر اندام لاغرم..

چه کنم درین بیابان، اثر از رقیه ام نیست

تو بگرد و، من بگردم، تو بجوی و، من بجویم

نسیم وحی

nasimevahy

اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج

حضرت_رقیه

حضرت_رقیه

صدایت میکنم بابا، چه تسبیحی، چه تکبیری

نگاهم میکنی از نی، عجب قابی، چه تصویری

سراغت را که میگیرم، کسی چیزی نمی گوید

مگر دلگیری از دستم، سراغ از ما نمی گیری

سه ساله بودم و رفتی، ولی داغ تو پیرم کرد

اگر چه خردسال اما، نصیبم شد زمین گیری

مرا با دست سنگینش، چقدر این زجر بابا زد

کشیدم زجر بسیاری، بدون جرم و تقصیری

به خوابم آمدی دیشب، به این هم راضی ام بابا

یقیناً جز وصال تو، ندارد هیچ تعبیری

گرسنه هستم و تشنه، ولی از جان خود سیرم

بیا با خود ببر من را، مگر از دخترت سیری

مرا زد پیش چشم تو، چکید اشک تو از نیزه

به خود گفتم که ای دختر، چرا دیگر نمی میری

محسن صرامی