وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

میلادحضرت_زینب_ (سلام_الله_علیها )

میلادحضرت_زینب_

(سلام_الله_علیها )

مدح

انتهای وقار یا زینب

تا ابد استوار یا زینب

سوره های کتاب لم یزلی

آیه ی اقتدار یا زینب

ای شکوه و جلال بی همتا

خالق ابتکار یا زینب

همه ی پنج تن ز هر سویی

وجه ی افتخار یا زینب

آبروی حجاب و صبر و حیا

عشق والا تبار یا زینب

بهترین ذکر بعد ذکر علی

روی لبها شعار یا زینب

پا به سر فاطمه علی حسنین

ثروت روزگار یا زینب

خطبه خوان علی سرشت علی

غرش ذوالفقار یا زینب

آیت الله پنج نور همام

معدن اعتبار یا زینب

چه بگویم شبیه حیدری و

شبه پروردگار یا زینب

گنبدت شمس آسمان حرم

مقتدای مدافعان حرم...

می‌کرد مقایسه جوانی، با قدرت و ابتکار و دقت

می‌کرد مقایسه جوانی، با قدرت و ابتکار و دقت

کز بین بلایای طبیعی کاید به سر عموم ملت،

هریک به چه اندازه سهیم‌اند در فقر و خرابی و خسارت

می‌کرد دوباره نقد و تحلیل در باب نقاط ضعف و قوت

بعد از سر و کله‌ی فراوان با بحث و جدال و جنگ و صحبت

شد آن‌همه بحث جمع‌بندی، این گشت نتیجه در نهایت:

در زلزله زندگیِ مردم نابود شود به چند ساعت

در سیل اخیر هم که ایضا تکرار شده همین حکایت

یک دسته‌ی دیگر از بلایا هستند ولی بلندمدت

بسیار مخربند و جانکاه، مِن باب مَثَل رئیس دولت

از سیل تورم و گرانی یا زلزله‌های ارز و صنعت

پنچر شده باد چرخ ملت، شش سال و سه ماه و چند ساعت۱

شد صحبت سیل و مشکلاتش، سیلی که خراب کرده یکسر

از فارس گرفته و گلستان از شهر درود تا الشتر

یک عده هم آن کلّه‌ی دنیا مشغول دسیسه ضد کشور

مانند میو میوی سابق یا موش کنونیِ سبک سر (زم)۲

از سیل گرفته ماهی خود بر ضد نظام کرده عرعر

آنها که وظیفه‌شان کمک بود، بودند درون خواب و بستر

یک عده‌ی بیخیال فارغ، یک جمع شریف خاک‌برسر

در قشم نشسته می‌نوشتند پیغام و توییت خنده‌آور

تقدیمی بنده هم به ایشان یک شیر سماور است و خاور

با این روشی که پیش دارند با این خدمات ناب و نوبر

پنچر شده باد چرخ ملت، شش سال و سه ماه و چند ساعت

از سیل که بگذریم حالا بد کرده سیاستت تباهم

در زیر فشار زندگانی گِل گشته زمین ز اشک و آهم

زاییده‌ام از فشار ده بار، امروز دوباره پا به ماهم

صدبار به بنده وعده دادی یکبار عمل بکن شما هم

از چاله درآمدم ولیکن انداخت کلیدتان به چاهم

دارایی من چو صفر مطلق برداشته‌ای ز سر کلاهم

هی گردن این و آن نینداز اینقدر حسن نکن سیاهم

هرجا که سخن ز افتخار است ممنونِ درخشش سپاهم

لطفی بکن از آن‌همه وعده یک حداقل بکن فراهم

پنچر شده باد چرخ ملت، شش سال و سه ماه و چند ساعت

۱. این شعر مال خیلی وقت پیش است.

۲. الان دیگر نمی‌تواند میومیو کند.

محمد سلامی

وطنزبهترین شعرهای طنز

vatanz_ir

خواهر کوچیکم که داروسازه

خواهر کوچیکم که داروسازه

به رشته‌ی تخصصیش می‌نازه

میگه: «ما داروسازا end علمیم

طرفدار آلفا و هیدرودرمیم

از هرچی که یه ذره فایده داره

ما می‌سازیم یه محصول سه کاره»

بهش میگم: «عزیز نازنینم

الهی که من غمتو نبینم

شما که از هرچی پماد می‌سازین

دنبال ساخت شامپوی پیازین،

برجام و خاصیت هاشو ندیدین؟

بی سوادا چقد ندید بدیدین!

خلاصه تو سرت اگر مخی هست

خواص برجامو نمیدی از دست

برای زخم فقر و کار و فرهنگ

یا درمون درد معیشت تنگ،

لپ کلامم اینه که داروساز!

خیر ببینی! پماد برجام بساز»

فهیمه انوری

وطنزبهترین شعرهای طنز

vatanz_ir

سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست

سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست

هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ

دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست

گر برود جان ما در طلب وصل دوست

حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست

دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان

گونهٔ زردش دلیل ناله زارش گواست

مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل

عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست

دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند

زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست

مالک ملک وجود حاکم رد و قبول

هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست

تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام

کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست

گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر

حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست

هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب

عهد فرامش کند مدعی بی‌وفاست

سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست

گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست

سلاااااااااام برشما

عزیز زند

[Forwarded from مهدی محمدی]

چه زیبا گفت فروغ فرخزاد :

چه زیبا گفت فروغ فرخزاد :

اگر مستضعفی دیدی ،

ولی از نان امروزت

به او چیزی نبخشیدی ،

به انسان بودنت شک کن!

اگر چادر به سر داری ،

ولی از زیر آن چادر

به یک دیوانه خندیدی

به انسان بودنت شک کن!

اگر قاری قرآنی ،

ولی در درکِ آیاتش

دچارِ شک و تردیدی ،

به انسان بودنت شک کن!

اگر گفتی خدا ترسی ،

ولی از ترس اموالت

تمام شب نخوابیدی ،

به انسان بودنت شک کن!

اگر هر ساله در حجّی ،

ولی از حال همنوعت

سوالی هم نپرسیدی ،

به انسان بودنت شک کن!

اگر مرگِ کسی دیدی ،

ولی قدرِ سَری سوزن

ز جای خود نجنبیدی ،

به انسان بودنت شک کن .