هر کسی که خرش برو باشد
باید از هر نظر جلو باشد
میتواند مدیرکل بشود
هر کسی که خرش برو باشد
شک ندارم همیشه پیروز است
آن مدیری که اهل شو باشد
کارهایش فقط ریا باشد
فیالمثل خودرواش ریو باشد
بین استیک و بیف و شیشلیکاش
گاهگاهی عدسپلو باشد
جلوی خلق، نان جو بخورد
در خفا گرمِ آب جو باشد
مست خدمتگزاری مردم
دائماً در تلوتلو باشد
تا در این راه هم جلو بزند
لااقل قهرمان دو باشد
تا ببندد دهان دشمن را
خبره در رشته ی جودو باشد
وقت بیکاریاش سفر برود
صبح تایلند و شب پرو باشد
به خودش استراحتی بدهد
در جکوزی کمی ولو باشد
بعدِ ماساژ حالت و حالش
مثل اسبِ پس از قشو باشد
گاهگاهی میانه هم برود
و اصولاً میانهرو باشد
فقط از اعتدال دم بزند
دم دستش فقط اِکو باشد
حرف را خوب جا بیندازد
قهرمانِ عقبجلو باشد
مهرهای بانفوذ و ارزشمند
صاحب قدرت وتو باشد
جهت رفع کشمکشهایش
زیر میزش پر از کشو باشد
«عقل مردم به چشمشان باشد»
نکته در این سناریو باشد
مطلقاً کاپشن به تن نکند
در عوض عشقِ پالتو باشد
اهل ذوق و مدرن و روشنفکر
حافظِ چند شعر نو باشد
خلق را «تورنادو» که فرض کنی
میتواند بر آن «زورو» باشد
خوب بر ما سوار خواهد شد
هر مدیری که اهل شو باشد
روحالله احمدی
وطنزبهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
توی تیوی حدود ساعت شش
گفت فرحان به نقل از گوترش
«این شنیدم که باز در رفتهست
چندتایی گلوله و ترکش
خورده بر یک نفر که طبق خبر
بوده است از اهالی دانش»
گردنش کج نمود و بالحنی
همچو ماری که میکند فشفش
گفت «حرف از مقابله غلط است
چاره صلح است و راه حل سازش
فلذا وقت خویشتنداری است
تا که پایان پذیرد این چالش»
مغز خر خوردهای تو انگاری
مردک سست عنصر چندش
تو برو خویشِ خویشتن را دار
مکن اینگونه خردهفرمایش
زر مفت است و حرف بیهوده
صلح با قاتلان چاقوکش
بشکند گردن هرآنکه کند
لحظه ای پیش دشمنان کرنش
کمتر از گاوهای هندوهاست
هرکه با فیل و خر کند خوشوبش
هفتهی قبل توبه کردم که
ندهم فحش را چنین فاحش
کاملا بود حقشان، فلذا
یارب این بار توبه را وللش!!
مهدی امام رضایی
وطنز بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
شعر #مجتبی_حاذق شاعر گیلانی
تقدیم به شهید مظلوم؛ میرزا یونس استادسرایی
در هایوهوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین آلان
از گیسوی آشفتهام برگی نمیریزد
از پیکر من شاخهای نشکسته در طوفان
بر شانههای خستهام گنجشکها خوابند
من کیستم؟ نیمی درختم، نیمهای انسان
حاشا اگر در گوشهای آرام بنشینم
فرقی ندارد کنج خانه، گوشهی زندان
در سایهام همسایهها آرام میگیرند
آرام میگیرند از تبریز تا تهران
آنها که میگفتند میمانند، برگشتند
(تنها) به پایان میرسد این راه بیپایان
راه پسوپیش مرا بنبست میبینند
اینسو به دریا میرسم آنسو به کوهستان
جمع تبرها، ارهها، ارابهها جمع است
این سالخورده سرو تنها مانده در میدان
آتش گرفته نیمی از من در تنور نان
آتش گرفته نیمی از من بر سر قلیان
من؛ جنگلی از سروهای چکمه پوشیده
من زندهام، امضا؛ ارادتمند؛ کوچک خان
*بیکار، بیمار است*
آمد کرونا ز شاغلان کاسته شد
آبستنِ یک رکود ناخواسته شد
بیکاری و بیماری عجین شد با هم
گل بود و به سبزه نیز آراسته شد
فرشته پناهی
وطنز بهترین شعرهای طنز
vatanz
عالم ز برایت آفریدم، گله کردی
از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی
گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند
صد ناز بکردی و خریدم،گله کردی
جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور
از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی
گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم
بر بخشش بی منت من هم گله کردی
با این که گنه کاری و فسق تو عیان است
خواهان توأم، تویی که از من گله کردی
هر روز گناه کردی و نادیده گرفتم
با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی
صد بار تو را مونس جانم طلبیدم
از صحبت با مونس جانت، گله کردی
رغبت به سخن گفتن با یار نکردی
با این که نماز تو خریدم، گله کردی
بس نیست دگر بندگی و طاعت شیطان؟؟
بس نیست دگر هرچه که از ما گله کردی؟؟!
از عالم و آدم گله کردی و شکایت
خود باز خریدم گله ات را، گله کردی..
همیشه شکر گذار خدا باش ,
و به آنچه داری قانع و شاد باش,
شهاب