شعر طنز «بورون»
خلق الیندن داها اولدو دلی-دیوانه بورون!
یئدی از بسکه پیچاق،گلدی داها جانه بورون!
کسدیلر،بیشدیلر از بسکه اونو، یونتادیلار
ایندی قارقیش ائلیری مردم ایرانه بورون!
تا گلن بیر چؤپ اوزالدیب اونا، قورخوبدو گؤزو
جرّاح آدی گلهرک باشلیری افغانه بورون!
بیلمیرم هاردادی اوندا عمله بیر بئله پول؟
بلکه دولتدن آلیر آی باشی یارانه بورون!
داها ایرانلی، اصیل، جانلی بورون آز تاپیلیر
منقرض اولمادا چوخ بنزیری قافلانه بورون!
باخیسان هاممیسی کؤکدن اوجو بیز،باش یوخاری!
قالمادی شهرده بیر سَهملی،مردانه بورون!
قورخورام منده وئرم بورنومو آخیر عمله
نه روادیر چای ایچنده، گیره فنجانه بورون؟!!
شعر گولزارینا شاعیر! وئرهجک اوزگه بزک
شاخِ شمشاد اولاجاق دفتر و دیوانه بورون!
برنامه زنده «اولدوز» ۲۷ شهریور ۹۹
#سعید_سلیمان_پور
#شعر_طنز
#ترکی_آذری
bolfozool
ترانه قدیمی لهجه مشهدی
عاقبت این زنکه موشت مو ره وا مکنه
جلوی همسیهها بس به مو دعوا مکنه
بچهها ره مزنه فحش مده تا متنه
مو ازش وقتی مپرسم چیه حاشا مکنه
صبحا از ساعت نه آینهره ورمدره
روی صندق میشینه و خودشه تماشا مکنه
پشتبوم وقتی مره جای مو ره پهن بکنه
جلوی همسیهها پاک مو ره رسوا مکنه
آشپزیش کوفت مره وقتی غذاره می پزه
هر چی دم دسته اوره توی غذاها مکنه
آبدوغره مپزه اشکنهره دم مکنه
به خنه این زنکه واخ که چی کارا مکنه
اگه دیرتر برم از مسجد و حموم به خنه
دم در خنه قیامته برپا مکنه
وقتی بازار مره با سکنه خله و شمسی کوره
حقوق یک ماهمه خرج اتینا مکنه
چند روزی که به عدلیه مرم بهر طلاق
قاضی عدلیه هی امروز و فردا مکنه
در چرایی بازگشایی مدارس در ایام کرونا
بوی مهر آمده از نیمهی شهریور ماه
نیست بر لب سخنی جز گله و شکوه و آه
مادری گریهکنان گفت: بمیرد کرونا
عمر فرزند گل نابغهام گشت تباه
مدرسه آمده در خانه ز ترس کرونا
شده هر خانه برای خودش آموزشگاه
شده تدریس، مجازی. همه سر در گوشی
نیست دیگر خبری از گچ و از تخته سیاه
«شاد» آمد که برد غصهی آموزش را
لیک شد سرعت آن غصه و دردی جانکاه
باید از دست چنین دولت بیتدبیری
برد امسال به درگاه خداوند پناه
آخرش مدرسهها هست حضوری یا نه؟
صبح جمعهست و یکی هست از آن ناآگاه!
کاش یک روز سر صبح بگوید اخبار
که گرفتار شده در دهن یک تمساح!
بداههسرایان:
زاهده شاد، سوده سلامت
محمود حسنی مقدس
مهدی امام رضایی، امین شفیعی
محمدعلی کمالی مقدم، میلاد سعیدی
وطنز | پایگاه شعر و ترانه طنز
vatanz_ir
*صبح جمعهای*
به پر و پای غرب پیچیدیم
فتنه کردند و ماست مالیدیم
گرچه دیر است و تپهها شد فتح
ما در این هفت ماه فهمیدیم؛
روی پا نه! که بر سر مردم
بنشستیم گیج و سر در گم
جای رفع و رجوع معضلها
توی پاستور چه دیدهایم؟
«om nom»
شدهام صبح جمعهای بیدار
چه شده؟ مملکت شده آوار!
تازه فهمیدهام که در پاستور
«کار» باید کنیم، قدری! «کار»
به من بینوا امان بدهید
جمع ما را دوباره نان بدهید
این مهم است: «ما چقد خوبیم!!»
گرچه زیر فشار جان بدهید
دور بعدی شبیه این دو سری
رام باشید و دور از چغری!
بهر تضمین، هنوز هم موجود
هست امضای نازنین کری
فهیمه انوری
وطنزبهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
در فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت
لیلهٔ اسری شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد
عرصهٔ گیتی مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد
وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد
شاید اگر آفتاب و ماه نتابند
پیش دو ابروی چون هلال محمد
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمیگیرد از خیال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد