وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

طی الارض کردن مادری از مشهد به قم

طی الارض کردن مادری از

مشهد به قم

##############

مادری آمد حرم نزد امام مهربان

خسته  و درمانده  بودش ناتوان

گفت و ای مولا علی موسی رضا

حاجتی   دارم   ز   درگاه    شما

گشته ام  پیر   و  تهیدستم   نگر

من که  دانم  داری از  حالم  خبر

این  دم  آخر   به   امدادم  برس

آرزو   دارم   به    فریادم   برس

حضرت معصومه  را  گردم  فدا

آمدم    گیرم   براتی    از    شما

یک زیارت قسمت ام کن‌ ای امام

بعد از  آن راحت بمیرم  والسلام

اشک ریزان  شد  جدا او از حرم

کفش داری آمدش با حزن و غم

نمره دادآنجا بگیردکفش خویش

قصدرفتن داشت با  قلبی پریش

کفش دار او را  بگفت  مادر چرا

اشتباه     آورده ای    نمره   مرا

این از آن صحن و ایوان رضاست

نمره   دربار    معصومه   کجاست

گفت ومن باشم خراسان  یا به قم

من به هوشم یا بخواب گردیده گم

خادمش  گفتا‌  که  قم  باشی  حرم

خدمت   معصومه  آن  باب    کرم

تا شنید  از   هوش  رفت  آن  بینوا

حاجت اش را داده بود  مولا الرضا

ای   امام انس و جان  سلطان  دین

قبله ی    هفتم     امام     هشتمین

جان    زهرا    مادرت   لطفی   نما

ده    برات  قم  خراسانت   به   ما

ما   محبان   ( بیقرار )    کوی   تو

ده   اجازه    تا    بیائیم   سوی   تو

بیقرار اصفهانی

# شهادت امام_صادق(ع)

# شهادت امام_صادق(ع)

هرچه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد

داد بیداد که یک روز به جعفر افتاد

یا رب این "شعله" چرا ول کن این طایفه نیست؟!

باز از خیمه گذشت و روی این در افتاد

سجده‌اش خورد به هم، بس که تکانش دادند

سر سجاده‌ی خود با دل مضطر افتاد

با عصا هم بدود باز زمین می‌افتد

بی عصا رفت و به هر کوچه مکرر افتاد

پس کجایند دراین واقعه شاگردانش؟

پیش چشمان همه حرمت منبر افتاد

تا زمین خورد صدا زد ز جگر: وا اُمّاه

پشتِ در یاد زمین‌خوردن مادر افتاد

مادرش خورد زمین، خورد زمین، خورد زمین

جلوی چشم علی، فاطمه با سر افتاد

فضه آمد کمکش ورنه مصیبت می‌شد

فضه با دیدن او پهلوی کوثر افتاد

گریه‌ی غربت زن قاتل شوهر باشد

پس عجب نیست بگوییم که حیدر افتاد

آخر روضه‌ی ما حرف حسین است حسین

دشنه با حنجر خشکیده‌ی او در افتاد

وَلیُ الله به یک ضربه تنش برگشته

گذر شمر به این ناحیه آخر افتاد

کینه‌اش با دوسه تا ضربه به پایان نرسید

آن‌قَدَر زد روی تل یکسره خواهر افتاد

بانوک چکمه تنش این سو و آن سو می‌شد

بانوک نیزه سرش این ور و آن ور افتاد

آنکه درسجده فقط پای خدا می‌افتاد

وقتِ قتْلِ علی اکبر شد و بدتر افتاد

#سیدپوریا_هاشمی

(الا مجلس نشینان )

(الا  مجلس نشینان )

بیا    تا    با   خدا  همراه   گردیم

ز    حال   مستمند   آگاه    گردیم

الا   مجلس  نشین  بر  ما نظر  کن

به  حال   مضطریم   دکتر خبر کن

تو   رای  از   ما  گرفتی  داد گیری

تو   حق   ما  ز   دولت ها    بگیری

(نمی بینی که  نابینا و  چاه است)

چرا خاموش هستی،این گناه است

گرانی   باعث اش  حتما  تو هستی

چرا  ساکت  تو در  مجلس نشستی

چرا  دولت  به حال  خود  رها  شد

از این غفلت به مردم.  بس جفا شد

گرانی زهر مار است وبه  جام است

چرااین اسب سرکش بی لگام است

مگر   این   پارلمان   قانون  ندارد؟

که  قیمت  روی   قیمت هی گذارد!

فنر    تحت   فشار   بی امان  است

اگر   که   بشکند، جبران گران است

نظام و  دین چرا  زیر  سوال است؟

حقوق  مردم  اکنون   پایمال است؟

گناه      ما    نمیدانم    چه   باشد؟

جواب  این  شهیدان  با   که  باشد؟

پیام    رهبری    بر    عکس    گشته

تورم    با     گرانی   کورس     بسته

همی  دانم   که    مردم   (بیقرارند)

دگر   خسته   شده    طاقت  ندارند

بیقرار  اصفهانی

معلم

معلم

در سپهر علم و دانش   مهر  رخشانی معلم

مهربانی     مهربانی      شمع    تابانی معلم

همره خوبی   به بزم زندگی از جان  و  دل

خود  به تنهایی  بزرگی جان جانانی  معلم

صابری صبری صبوری صاحب علم ودرایت

بر   جهالت دشمنی  الحق که انسانی  معلم

گفت   مولایم  علی  من    بنده    آموزگارم

در   شب  ظلمانی   ما   ماه   تابانی    معلم

عاشقی وارسته ای   هستی  طبیب مهربانی

درد  بی علمی  ما را   خود تو  درمانی معلم

شغل تو باشد  مقدس  از همه عالم سری تو

تاج   سر   باشی  عزیزی  لطف یزدانی معلم

(بیقرارم)  شاعرم   گفتم  غزل در  وصفتان

خشک  زار ذهن  انسان را  تو  بارانی  معلم

بیقرار  اصفهانی  ( پرویز بیابانی)

معلمی شغل   انبیاست

حرف حق تعالی با بندگانش

حرف حق تعالی با بندگانش

اگر درد داری دوا میکنم

اگر درد داری دوا میکنم

بیا حاجتت را روا میکنم

تو از من گریزانی و باز من

تو را بنده خود صدا میکنم

اگرچه زِکار تو ناراضیم

تو را باز، از خود رضا میکنم

تو با من کنی قهر و من آشتی

تو کردی خطا من عطا میکنم

تورا خواندم اکنون که باز آمدی

کجا دست خالی رها میکنم

به کارت زدی بس گره های کور

مخور غم، من از لطف، وا میکنم

تو از من جدا گشته ای وَر نه من

کجا از تو خود را جدا میکنم

تو مستوجب آتش دوزخی

من از اشک چَشمت، حیا میکنم

مَرنج از بلاها که من گاه گاه

نوازش تو را با، بلا می کنم

زِ آلودگی تا که پاکت کنم

تو را عاشق کربلا می کنم

به یک یا حسین و به یک قطره اشک

تو را پاک، از هر خطا میکنم

جواب تو را گر نگویم جفاست

کجا من به عبدم جفا می کنم

طبیب و دوای تو میثم منم

مداوات با یک دعا میکنم