می شود این شهر، جایی بی نظیر و بی بدیل
بنده ی مخلص اگر با رأی تان گردم وکیل
من فقط شاخم رقیبانم به کل سیرابی اند
عده ای بی خاصیت هستند،چلمنگ و زیگیل
کاندیدا باید جسور و لات باشد مثل من
زیر پایش موش ها را له کند مانند فیل
دوره ی تضمینی "فحاش شو" را دیده ام
در کلاس چاله میدان، شعبه ی حشمت گوریل
تا اگر یک روز شخصی بوووق روی حرف من
حرف زد، با خنجر فحشم کنم او را علیل
این رقیبانم بُز آورند پیشم چونکه شام
در ستادم دیزی بزباش دادم با شیتیل
جاده ها کم عرض می ماند اگر مجلس روم
در عوض هی می نمایم عرض جیبم را طویل
من نه اهل پاچه خواری و نه سلفی ام ولی
سوژه ام موربور باشد می شوم مست و پاتیل
طرح شفافیت آرا قرتی بازی است
آخر آدم اینقدر بیچاره و قانون ذلیل؟
پیشگیری بهتر از درمان شعار بنده است
قرص های توی جیبم نیست جانم بی دلیل
قصد دارم مثل بعضی ها که توی مجلس اند
آنقدر آنجا بمانم تا شوم روزی فسیل
حرف آخر اینکه من اسطوره ای از خدمتم
سینه چاک رأی تان، امضا: اسکندر سیبیل
مینا گودرزی
وطنز | پایگاه شعر و ترانه طنز
vatanz_ir
میخواهیم این متن زیبا توی همه جا کپی کنید،
ای عربستان به گوش باش
خلیج مرا گر بخوانی عرب ..
اگر حد خود را ندانی عرب ..
اگر قصد توهین به ایران کنی ..
خیال اهانت به شیران کنی ..
به خون شهیدان ایران قسم ..
به هرذره از خاک ایران قسم ..
به چشم تر مادران دلیر ..
پدرهای با غیرت همچو شیر ..
به کوه دماوند و الوند مان ..
به زاینده رود و به اروند مان ..
به تاریخ و فرهنگ پر افتخار ..
به ایران همواره در اقتدار ..
به اینها که گفتم قسم می خورم ..
به کورش به رستم قسم می خورم ..
قسم می خورم من به اسفندیار ..
به زرتشت و مانی و بر مازیار ..
به این پسرهای با عزت و افتخار ..
به پاکی هر دختر از این دیار ..
اگر قصد توهین به ایران کنی ..
خیال اهانت به شیران کنی ..
زمین و زمان را به هم می زنیم ..
نظام جهان را به هم می زنیم ..
تمام وجود تو را می دریم ..
نشان تو را از جهان می بریم ..
پشیمان از این کرده ات می کنیم ..
به ایرانیان برده ات می کنیم ..
به پیشینه ی خود نگاهی بکن ..
نگاهی به تاریخ ، گاهی بکن ..
به صحرا ملخ خوردنت را ببین ..
چو حیوان علف خوردنت را ببین ..
به جز کشتن و غارت و مستی ات ..
نداری به تاریخ و در هستی ات
امشب ترامپ، خورده کباب بلال را
روی چراغ، کرده مهیا ذغال را
دودی گرفته و شده غرق گذشتهها
ول کردهاست قاطر فکر و خیال را:
"ای تف به روح "بنیامین"! ای کاش توی قبر
با گرز داغ، ادب بکنند آن شغال را
شد نفله، با سقط شدن خود، برای ما
معنا نمود، خوب و اساسی، "زوال" را
آدمفروش، بس که از ایران هراس داشت
کرد اشتباه راه جنوب و شمال را
سربازهای ما همه "عین الجسد" شدند
باید چه کرد، آنهمه نئش وبال را؟!
باقی، به جای پرت دو نارنجک، از هراس
در کف گرفتهاند، دوتا پرتقال را
هر یک، دویده یک طرفی، لنگ و پاچه، خیس
گم کردهاند چونکه مسیر موال را
ای کاش که دوباره همان ریشنقرهای
میزد به ملتش، کلَک "اعتدال" را
یادش بخیر! گاو سعودی و شیر او
ایول! چه حرفهای زدهام این مثال را!
شاید رسد به داد من بینوا، اگر
همراه خود، به حج ببرم من، عیال را"
چون بچهمچه هست در اینجا، نخواندهام
ابیات غرق رقص و مِی و ابتذال را
ناگاه عدهای، سر و رو بسته، زیر پل
دیدند پای پیت ذغالش، "دونال" را
گفتند یکصدا که:" سرش را جدا کنید
این مردک فراری بیق شغال را
زردنبو است کلهی او، لیک قیمتیست
چون بزدلانه کرده ترور، ژنرال را
ایرانیان برای سرش، کردهاند بذل
صد گونی طلا و دلار و ریال را"
آری! فنا نموده "شکرخواری" ترامپ
امنیت و خیال خوش و حول و حال را
این شعر واقعیست، نده فحش هموطن!
خواهیم دید، عاقبت بدسگال را
فهیمه انوری
وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز
vatanz_ir
خطاب به تخریب کنندگان کاندیدا
نکن تخریب و دریاب شخصیت را
که از بین می بری تو حیثیت را
به گپ اندر خیابانها هیاهو
نکن تو جان من،مانند طیطو
پیامک ها و کامنت های دلگیر
کند چشمان فتان تو را پیر
نشو خوشحال تو با یک لایک عالی
نمی دانی زحکمت؛ بی خیالی
نگیر مانند ابر تو نور خورشید
زمستان می رود!!! زود می شود عید!
نماند پشت ابر خورشید همیشه
که قطع سازد مدام آن تیشه،ریشه
طرفدارو هواداران عاقل
به اینستا شوند هر لحظه ناقل
پیامی را سپارند که متین است
نه آنی را که با تخریب عجین است
حسینی در سخن اغراق ندارد
به فردی وعده یا میثاق ندارد
حریم را دارد و حرمت شکن نیست
بدان؛حرمت شکن، اهل وطن نیست
حسینی صادق و سارا به صحنه است
شجاع و آشکار دائم به پهنه است
نه قولی داده نه پرونده دارد
فقط دائم لبی پر خنده دارد
خلاصه تو طرفداری عزیزم
نگو -باید که زهرم را بریزم
به تنهایی خودت،لختی بیندیش
مثال عقربی،هردم نزن نیش
اگر (محمود)درویش و فقیر است
مخنث نیست!!!در دینش اسیر است
https://t.me/joinchat/Aspvj1e5G8FjOjorpY3ePA
Ali Rezaei
یک شبی مجنون، نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب، مست مستش کرده بود...
فارغ از جام اَلَسْتش کرده بود...
سجدهای زد بر لب درگاه او
پَر ز لیلا شد دلِ پُر آه او...
گفت: یا رب! ازچه خوارم کردهای؟!
بر صلیب عشق دارم کردهای؟!
جام لیلا را به دستم دادهای؟!
وَنْدر این بازی شکستم دادهای؟!
نُشتر عشقش، به جانم میزنی؟
دردم از لیلاست آنم میزنی؟
خستهام زین عشق، دل خونم مکن!
من که مجنونم! تو مجنونم مکن!
مَرد این بازیچه دیگر نیستم!
این تو و لیلای تو… من نیستم!
گفت: ای دیوانه! لیلایت منم!
در رگ پنهان و پیدایت منم!
سالها با جور لیلا ساختی...
من کنارت بودم و نشناختی!
عشق لیلا در دلت انداختم...
صد قمار عشق یک جا باختم...
کردمت آوارۀ صحرا...نشد!
گفتم عاقل میشوی! اما نشد!
سوختم، درحسرت یک یا ربت...
غیر لیلا، برنیامد از لبت!
روز و شب او را صدا کردی، ولی...
دیدم امشب با منی! گفتم: بلی؟
مطمئن بودم به من سر میزنی...
در حریم خانهام در میزنی...
حال، این لیلا که خوارت کرده بود...
درس عشقش بیقرارت کرده بود...
مَرد راهم باش، تا شاهت کنم...
صد چو لیلا کشته در راهت کنم...