صلّی اللهُ عَلَیکِ یا فاطِمَةُ الزّهراء
چادرت وقتی یهودی را مسلمان میکند
یک نگاهت عالمی را مثل سلمان میکند
نوکرانت جای خود، آنها که صاحب منصبند
بلکه مورِ خانه ات کار سلیمان میکند
مادرانه پا به روی چشم خشک من گُذار
خاک پایت هر کویری را گلستان میکند
خندهات آرامش قلب نبی و مرتضیست
اخمهایت در جهان، تولید طوفان میکند
قطره وقتی که به دریا رفت، دریا میشود
بی سوادِ کوی تو، تدریس عرفان میکند
هرکه شد خاک تو ای مهتاب، عالم تاب شد
ذره را نورِ رُخَت ، خورشید تابان میکند
بارِ هرکس را به معیار "علـــــی" سنجیدهای
حبّ حیـــــدر کار ما را پیشت آسان میکند
صلّی اللهُ عَلَیکِ یا فاطِمَةُ الزّهراء
در محفل عاشقان بخوان مهدی را
تبریک بگو از دل و جان مهدی را
در سجده پس از ولادتش دخت نبی
میگفت که یارب برسان مهدی را
امشب که نبی خنده به لبها دارد
دامان خدیجه عطر زهرا دارد
می بوید و می بوسدش و از همه بیش
بوسیدن دست او تماشا دارد
جبریل به عرش نقش کوثر زده است
طوبی گل تسبیح به پیکر زده است
از خانه ی کوچک محمد امشب
خورشید زمین و آسمان سر زده است
امشب که خدیجه روی خندان دارد
از عالم قدس چهار مهمان دارد
زهراست به دامنش و یا در دل شب
خورشید درون خانه پنهان دارد
امشب همه آیات جلی سجده کنند
بر درگه لطف ازلی سجده کنند
از بعد ولادتش به شکرانه ی دوست
زهرا و محمد و علی سجده کنند
سیدرضامؤید
تبریک_امام_زمانم
ولادت_حضرت_زهرا_س
روز_مادر
Be_Sooye_Zohoor
ای کاش بجز رنگ خدا رنگ نباشد،
در ملک خدا فقر و بلا ، جنگ نباشد
ای کاش که در سینۀ کس غصّه نبینند
با این همه نعمت ، دل کس تنگ نباشد
ای کاش وفا جای جفا شیوۀ ما بود
اندیشۀ کج ، حقه و نیرنگ نباشد
ای کاش دلی در قفس نفس نبینی
تا سینه چو آیینۀ پر زنگ نباشد
ای کاش اگر دست نیازی به تو رو کرد
از لطف بگیری ، دلت از سنگ نباشد
خداوندا کمک کن من رئیس جمهور فردا شم
کلید اَنداز قفل مشکلات کل دنیاشم
بدون رنگ و آرایش بدون ذره ای گیریم
من آن معشوق رویایی خانوم زلیخا شم
نه از یوسف شدن بگذر حسادت میکنن مردم
که یکهو باعث دزدی بنیامین بابا شم
خدایا خواب بودم رفت بالا قیمت بنزین
و من جرات نمیکردم که از خواب خودم پاشم
خداوندا تو کاری کن که راه خدمتم واشه
و من هم زیر بار خدمت و سازندگی تا شم
خدایا وعده ی صدروزه دارم توی برنامم
که حل شه مشکلات و من توی قلب همه جاشم
و داماد و عروس و بچه های من برن مجلس
و من از این همه خدمت فقط غرق تماشا شم
توافق میکنم با هرکه تو دنیا سری داره
توافق مینویسم که صمیمی با یو اس آ شم
کری قول داده تضمین میکنه اونو دیگه حله
نوشتم کل برجامو فقط دنبال امضاشم
محمد سلامی
وطنز | پایگاه شعر و ترانه طنز
vatanz_ir
حضرت_زهرا مدح_حضرت_زهرا
شب شب عشق، شب نور، شبی بالاتر
شبی از صبح ملاقات خدا زیباتر
از دل عرش شب حادثه پیغام رسید
حاصل سیب بهشتی به سرانجام رسید
جبرئیل آمده، پیداست که اوخوش خبر است
کوثر آورده و یا سوره ی قدری دگر است
آمد از عرش که نازل بکند کوثر را
سوره ی آمدن مادر پیغمبر را
یا محمد، غم دوران یتیمی سر شد
ابتر آن است که محروم از این کوثر شد
هرچه خیر است در عالم، همه دادیم به تو
غم به دل راه مده، فاطمه دادیم به تو
فاطمه کیست که اسرار به او گفته شده
توبه ی آدم از این نام پذیرفته شده
سوره ها بی نفس فاطمه تفسیر نداشت
یا اگر داشت دگر آیه ی تطهیر نداشت
برکت اوست که اسلام دوام آورده است
کیست جز او که به دنیا دو امام آورده است
نسل در نسل علی، نور امامت با اوست
صحنه گردانی فردای قیامت با اوست
او که از آسیه و مریم و حوا سر بود
دستش آیینه ای از بوسه پیغمبر بود
به خدا می رسد آن راه که در پیش گرفت
عالمی را خبر رخت عروسیش گرفت
او که آزاد شود بنده ز گردنبندش
در صف حشر شفاعت بکند لبخندش
به فقیران و اسیران برسد افطارش
و به فریاد دل ما «فطمت من نار»ش
هرکجا او برود، نور و حیا آنجایند
در تماشای حجابش همه نابینایند
بر بلندای یقینش دل شک می سوزد
سر سجاده ی او بال ملک می سوزد
عرش را هر شب از عطر نفسش پر می کرد
به نمازش که خداوند تفاخر می کرد
خشت بر خشت اگر خانه ی او از گل بود
در جهازش ولی از عشق هزاران دل بود
خانه ای را که نیامد به جهان تکرارش
غرق تسبیح خدا بود در و دیوارش
خانه ای را که ملک سجده به بامش می کرد
مصطفی اول هر صبح سلامش می کرد
تشنه لب آمده ام تا که به دریا برسم
همه را گفتم و گفتم که به اینجا برسم
احترام دل زهرا به همه واجب بود
او فقط کفو علی بن ابی طالب بود
فاطمه کیست؟ نه افسانه و نه آمال است
این همه فیض فقط حاصل هجده سال است
ظلمت کفر از این نور به تشویش گذشت
فاطمه در ره مولا ز جوانیش گذشت
او جوان بود ولی پیر خرد دربندش
گشته ام نیست، نگردید پی مانندش
آن زمان که همه پیران به ره کج رفتند
و به بیراهه به جای سفر حج رفتند
یک جوان بود که جبران خطای همه بود
یک نفر پای علی ماند که او فاطمه بود
مثل زهرا کسی اینقدر دلش محکم نیست
انقلابی تر از او در همه ی عالم نیست
چارده قرن گذشته است از این دست به ما
انقلابی که به پا کرد رسیده است به ما
این چهل سال دمی راه به ما بسته نشد
فاطمه لحظهای از گفتن حق خسته نشد
مومن آن است که در عشق، حماسی باشد
خنده و گریه عشاق، سیاسی باشد
انقلاب از پی تجدیدنظر هرگز نیست
غیر خون شهدا هیچ خطی قرمز نیست
نوبت نسل جوان است نفس تازه کند
خویش را در همه آفاق پر آوازه کند
عرصه هر بار که شد تنگ، جوان ها بودند
مغز فرماندهی جنگ جوان ها بودند
همچنان سبز و برومند جوان ها هستند
عده ای نیز ببینند جوان ها هستند
طی این مرحله از راه توان می خواهد
بار مسئولیت امروز، جوان می خواهد
فاطمه آمد و الگوی جوان داد به ما
او جلودار شد و راه نشان داد به ما
ما در این راه، مسیری به خدا میجوییم
آخرین بیت، ز دلتنگی خود میگوییم
عمر ما رفت، بگو فرصت دیدار کجاست؟
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟
شاعر:محمد_رسولی
اشعار ناب آئینے
shere_aeini