وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

حضرت_زهرا مدح_حضرت_زهرا

حضرت_زهرا مدح_حضرت_زهرا

شُکوه خلقت نوری او زبانزد شد

در آسمانِ علی زهره ی محمد شد

قلم کشید به تقدیر شوم باورها

عزیز قلب پدرها شدند دخترها

برای شب زدگان یک پیام روشن داشت

نزولش از لب روح الامین شنیدن داشت

زمین از آن تب ظلمت نجات پیدا کرد

طلوع آیه ی تطهیر را تماشا کرد

صفات قدسیه تقدیم پیشگاهش شد

پر فرشته به هر گام فرش راهش شد

به قاب آینه اش انکسار ننشیند

به دامنش سر سوزن غبار ننشیند

شده ست صبح ازل جلوه دار لبخندش

نیامده است و نیاید زنی همانندش

نه آسیه ست نه مریم، نه هاجروحوا

شبیه هیچ کسی نیست جز خودش زهرا

خرد به درک حضورش خیال خام کند

به احترام مقامش نبی قیام کند

قسم به بضعه منی، قسم به اعطینا

فراتر از شب قدر است حرمت زهرا

حقیقت ملکوت خداست ساحت او

کمال طاعت معبود در اطاعت او

روایت است قیامت،قیامت زهراست

رضای حضرت حق در رضایت زهراست

نگو که محشر کبری ست، عرصه آسان نیست

محب فاطمه در روز حشر گریان نیست

سوار ناقه ای از نور می رسد مادر

به داد این دل رنجور می رسد مادر

نجات اهل یقین ریشه های چادر اوست

چه قدر نام وزینِ شفیعه درخور اوست

ثنای حضرت صدیقه کار هر کس نیست

در این حریم که هر واژه ای مقدس نیست

چگونه عرضه نمایم بر آفتاب چراغ

تبلوری که ندارد در آفتاب چراغ

خدا ‌کند که ببخشد بضاعت ما را

چگونه شرح دهد قطره وصف دریا را

حبیبه ای ست که محبوبه ی خدا باشد

یگانه ای ست که هم کفو مرتضی باشد

به هل اتی شده تجلیل از کرامت او

به وجد آمده جبریل از کرامت او

سعادت همه سر منزل صراطش بود

بهشت، باغچه ی کوچک حیاطش بود

ملیکه بود ولی خانه ای محقر داشت

نبود اهل تجمل، به عشق باور داشت

ملیکه بود ولیکن قبول زحمت کرد

که با ندیمه ی خود، کار خانه قسمت کرد

عفاف سیره ی او را به خط ناب نوشت

حجاب فاطمه را برترین حجاب نوشت

اگر که فضه او خاک را طلا سازد

نگاه فاطمه از خاک فضه ها سازد

نداشت خواب خوش از غصه های همسایه

قنوت بسته چه شب ها برای همسایه

دعای  او که به دست علی ست آمینش

خدا نیاورد آن روز را که نفرینش....

هراسِ از غضبش، ختم کرد غائله را

نگاه کن سند محکم مباهله را

برآرد از شب ظلمت دمار خطبه ی او

گرفته است دم از ذوالفقار خطبه ی او

به حکم خیر کثیرش، به حکم احساسش

هنوز فاطمه در گردش است دستاسش

به مهر مادری اش تا ابد دلم گرم است

تنور خانه زهرا هنوز هم گرم است

مرا مباد که دست تهی روانه کند

چه مادرانه برایم انار دانه کند

شاعر:وحید_قاسمی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

خداوندا کمک کن من رئیس جمهور فردا شم

خداوندا کمک کن من رئیس جمهور فردا شم

کلید اَنداز قفل مشکلات کل دنیاشم

بدون رنگ و آرایش بدون ذره ای گیریم

من آن معشوق رویایی خانوم زلیخا شم

نه از یوسف شدن بگذر حسادت میکنن مردم

که یکهو باعث دزدی بنیامین بابا شم

خدایا خواب بودم رفت بالا قیمت بنزین

و من جرات نمیکردم که از خواب خودم پاشم

خداوندا تو کاری کن که راه خدمتم واشه

و من هم زیر بار خدمت و سازندگی تا شم

خدایا وعده ی صدروزه دارم توی برنامم

که حل شه مشکلات و من توی قلب همه جاشم

و داماد و عروس و بچه های من برن مجلس

و من از این همه خدمت فقط غرق تماشا شم

توافق میکنم با هرکه تو دنیا سری داره

توافق مینویسم که صمیمی با یو اس آ شم

کری قول داده تضمین میکنه اونو دیگه حله

نوشتم کل برجامو فقط دنبال امضاشم

محمد سلامی

وطنز | پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم

خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم

راه رود جاری احساسمان را سد کنیم

عشق،در هر حالتی خوب است؛خوبِ خوبِ خوب

پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم

دل به دریا می‌زنم... دل را به دریا می‌زنی؟

تا توکّل بر هر آنچه پیش می‌آید کنیم

جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم

پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم

می‌توانی، می‌توانم، می‌شود؛ نه! شک نکن

باورم کن تا "نباید" را "فقط باید" کنیم

زندگی جاریست؛ بسم الله... از آغاز راه...

نقطه‌های مشترک را می‌شود ممتد کنیم

آخرش روزی بهار خنده‌هامان می‌رسد

پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم

 

علی ایمانی

«رشیدنامه»! قسمت چهاردهم

«رشیدنامه»!

قسمت چهاردهم

اندر شکوفا شدن استعداد رشید در فضایی مرطوب!

شنیدستم که در عصری بهاری

پر از شادی، ز رنج و غصّه عاری

ز اسپک‌های خود بس شادمانه

رشید آمد پس از تمرین به خانه

سوی حمّام، آن  بالابلا  شد

کمی خم گشت و زیر دوش، جا شد!

چو بار خستگی را دید بر دوش

نهاد آن را زمین با یاریِ «دوش»!

به روی کلّه‌ی خود ریخت شامپو

میان کف نهان گشت آن سر و رو!

در این هنگام ناگه دست تقدیر

به او جو داد و   او را کرد جوگیر!

ترنّم کرد بیتی  ناخودآگاه

ز استعداد خود ناگه شد آگاه!

نوای خواندنش چون یافت پژواک

صدایی  شد  تمیز و شسته و پاک!

به گوشش آن صدا آمد دلارا!

بگفتا در دلش: به‌به، صدا را!

به‌کلّی کرد  زیر شُرشُرِ دوش

دگر  حمّام کردن را فراموش

به جای میکروفن  خوانندۀ ما

گرفته در کف خود سنگ‌پا را!

به ناگه خویشتن را روی سن دید

به استایلی خفن یک دور  چرخید!

دو تا تصنیف خواند از «افتخاری»!

سپس از «بانی» و بعدش «یساری»!

ز هر نوعش! دو تا غمگین، سه تا شاد!

یک اجرای پلی‌بک هم ز  «هیراد»!

چو پایان داد او بر خواندنِ خود

سالن همچون سرِ او پر ز کف شد!

هواداران  گریبان کرده پاره

سالن یکریز می‌گوید: دوباره!

بسا خوانندگان صاحبِ‌نام

سلبریتی شدند از لطف حمّام!

ز کنسرتش پسر راضی و خشنود

ولی آن سو پدر  در خوابِ خوش بود

از آن بانگ بلند و  شُرشُر آب

پرید آقا اسد یک‌دفعه از خواب

صداهایی عجیب از سوی حمّام

به گوشش خورد همراه دیرام-رام!

جهید  از جای خود عین ترقّه

بزد پس بر  درِ حمام، تقّه!

که من مشعوف گشتم بی‌نهایت!

بیا بیرون، بده لطفاً رضایت!

در این کمبودِ آب ای سرو رعنا

بگو  اسراف تو دارد  چه معنا؟

شدی غافل ز  قدر آب، گویی

بکن در مصرف آن صرفه‌جویی

رها کن جانم، این کنسرت‌ آبی!

بیا بیرون، بخوان بعداً حسابی!

به خود آمد به ناگه شاخ‌شمشاد

ز روی سن به زیرِ دوش افتاد!

ز بابا عذرخواهی کرد فوراً

که حرفت حق بوَد، تاج سر من!

به حوله خشک چون می‌کرد تن را

فقط با خویش می‌گفت  این سخن را:

ز استعداد خود کردم بسی کیف!

چه کنسرت بزرگی!حیف شد، حیف...!

سعید_سلیمان_پور

«رشیدنامه» منظومه دنباله‌داری بود که پارسال در مجله رشد جوان چاپ می‌شد.

bolfozool

[In reply to سعید سلیمان‌پور]

کاسه آبی را به پشتم،مادرم پاشیدو رفت

کاسه آبی را به پشتم،مادرم پاشیدو رفت

تا که برگردم شنیدم ،از غمم  نالیدو رفت

دیده بودم خواب مادر را  شب میلاد من

لحظه ای آمد کنارم،صورتم بوسیدو رفت

مادرم چندین بهاراست،ازکنارم رفته است

مثل مامور از بهشت،آمد مرا زایید و رفت

قوم وخویشانم مکرر، این خبر را میدهند

مادرت درخواب ما،حال توراپرسیدورفت

من به قربانت ،که هرجا رفته ای یاد منی

یادتو هرنیمه شب،روی مرا پوشیدورفت

شعرزیبایی به عشقش گفته بودم که ندید

آمد او  اما شبی بر شعر من  بالید و رفت

مادرم رفته ولی،در خاطراتم  مانده است

روز مادر،چشم او ،آمد بمن خندیدو رفت

تقدیم به مادران آسمانی  که بار سفربستن و رفتن.

سلامتی مادران در قید حیات

خشنودی دل  وروح مادران آسمانی  صلوات بفرستیم.

روز مادر پیشاپیش مبارک

[Forwarded from ‘°ºø••.¸دعای مادر¸.•️•øº°]