نصایحُ البراَندازیه
باز وقت راه پیمایی شده
وقت هشتگ که نمیآیی شده
هیچ کس فردا نمی آید بدان
پس نرو بیرون و در خانه بمان
هر که می بینی که آید پا به پات
یا درخت است و توهم یا ربات
کارهاشان غیر معمولی شده
ساندیس هم این سری، پولی شده
هی مگس گردیده دور دیسشان
با کرونا پر شده ساندیسشان
من خبر دارم که داعش آمده
ویروس سیریش خارش آمده
رادیواکتیو میریزد نظام
هرکجایی که ببیند ازدحام
راهپیمایی شدیدا خلوت است
عکس هاشان حاصل اسنپ چت است
فیلم هاشان هم همه آرشیوی است
کار مزدورانشان در تی وی است
فیلم ها گرچه کمی طوفانی است
مال بهمن های تابستانی است
کیمیا خواهی شوی، سرکوب شو
در bbc سوژه ای مرغوب شو
مالیاتت را نده اما به جاش
پایه ی هر اغتشاش و فتنه باش
گرچه زیر عهد برجامی زده
تو شعار مرگ آمریکا نده
میروی بیرون و ضایع میشوی
خسته ام! پس کی تو قانع میشوی؟
زهرا آراسته نیا
وطنز | پایگاه شعر و ترانه طنز
vatanz_ir
گلایه های یک برانداز
میان کوچه خیابان درخت می روید
درست مرکز میدان درخت می روید
گرفته فال مرا فالگیر بی وجدان
درون قهوه ی فنجان درخت میروید
مرور می کنم هر بار نقشه را ، افسوس
به جای جای هر استان درخت می روید
هوای صاف که سهل است دیده ام حتی
همیشه در دل طوفان درخت می روید
دهان باز توافق دریده شد جر خورد
از اینکه داخل سیمان درخت میروید
تمام سال فقط فیلم فتنه می سازیم
درست موقع اکران درخت میروید
چنان زیاد شد، از دست رفته آمارش
چه بی دریغ و شتابان درخت می روید!
دقیق موقع انجام راهپیمایی
یکی دوتا نه! فراوان درخت می روید
رواست سکته ی قلبی کنم از این موضوع
که توی قلب زمستان درخت می روید!
فقط_درخت_میروید
مینا گودرزی
وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز
vatanz_ir
برای مراسم بزرگداشت دکتر اسماعیل امینی،
در آستانه انتخابات مجلس!
«خاک ایران یک سر از دکتر پر است
هرکه دکتر نیست نانش آجر است»
بیت فوق از شعر «دکتربازی» است
حرف آن بالاتر از طنّازی است!
آنکه گفته کشور از دکتر پُر است
نشنوید از من، خودش هم دکتر است!
استفاده کرده از این حربهها
گم کند تا ایز بهر گربهها!
کاش دکتر بود تنها این عزیز!
بدبیاری بین که هست «استاد» نیز!
دکتر است و خوشبیان و طنزگو
یار «دکتر ناصر فیض» است او!
ای که شعر تو ز بیدردی پر است
درد بیدردی علاجش «دکتر» است!
خواهم از حق بهر او پاداش و اجر
مدّتی بوده دبیر شعر فجر!
دکترای فضل و اخلاق و مرام
رأی ما «دکتر امینی» والسّلام!
سعید_سلیمان_پور
bolfozool
ای که می پرسی
نشان عشق چیست؟
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مشکلی آسـان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی.
در میان این همـه غوغـا و شـر
عشق یعنـی کاهـش رنج بشـر
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگـذاری آب را ، بر تشنـــه تـر
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمـه ای جاری شده
عشق یعنی ترش را شیـرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشیـن کنی
هر کجا عشق آید و ساکـن شود
هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود
در نکوهش دزدی های پسابرجام
خدا از سر بگرداند بلای بد بیاری را
تمام درد و رنج حاصل از فقر و نداری را
بگیرد دست ما را بند در جایی کند، ای کاش
نصیب ما کند بی دردسر شغلی اداری را
بلای جان ما امروز بیکاری ست بعد از عشق
که بر ما می کند وارد از هر سو فشاری را
به روی پشت بام خانه ای رفتم همین دیشب!
کسی پِخ کرد و ترسیدم، کشیدم من هواری را
چنان که صندلی در من شکست و بعد چنگالی!
و از همسایگان مردی شنید آواز یاری را
به فریاد بلندی گفت: درکت می کنم امّا
رعایت کن موازین و اصول هم جواری را
ز روی پشت بام خانه ی مردم بیا پایین
برای تو نخواهد داشت دزدی افتخاری را
که تا برجام برجای است و این دولت سر کار است
نخواهی دید بعد از این زمستان هم بهاری را
میلاد سعیدی
وطنز | پایگاه شعر و ترانه طنز
vatanz_ir