وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

شیخ احمد بهار از طرف خراسانی های مقیم مرکز و....

شیخ احمد بهار از طرف خراسانی های مقیم مرکز و.... کاندیدای نمایندگی  در دوره هفدهم مجلس شورای ملی شد. قرار بود در موقع تحویل سال به مشهد برگردد، لذا قبل از ورود خود پیام زیر را  در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۳۰ برای اهالی خراسان سرود و فرستاد.

داش غُلم واز ای شَبا خوابِ پِرِیشون

می بینُم

خُودُمِه مینِ بِچِهای سَرشور و نُوغون

می بینُم

مِشَد وسِبزوار و تربتُ و قُوچون می بینُم

باغ ملی می بینُم باغچه و مِیدون می بینُم

قَبر نورانیِ سلطانِ خُراسون می بینُم

داش غُلُم واز اَمَدُم اما سَرافراز اَمَدُم

بی صِدا رِفتَه بودُم با دُهُل و ساز اَمَدُم

یَک چُقک رَفتُم و با هیکل شَهباز اَمَدُم

بُردَنُم تِیرون و با غِمزَه و با ناز اَمَدُم

مثلِ پیشا خُودُمَه خُرّم و خِندون می بینُم

مُو هَمویُم که جِوون رِفتَه بُودُم پیر اَمَدُم

اَمَدُم خِدمَتِتا اَما کمی دیر اَمَدُم

بُردَنُم مثلِ شُغال اما چُنان شیر اَمَدُم

وَختِه رَفتُم بِچِه ها گُوشنَه بُودُم سیر اَمَدُم

به تن لُختِ خُودُم پیرهَن و تُنبون می بینُم

مُو مینِ شَهر شما روزنَمَه داشتُم بِچه ها

خَنَه مینِ دلُ و جُونِ هَمه داشتُم بِچه ها

مینِ اُو انجُمَنا زِمزِمَه داشتُم بِچه ها

دِبدِبِه و کِبکِبَه و هَمهِمَه داشتُم بِچه ها

حالایَم واز خودُمِه قُلدُر و قُزقُون

می بینُم......

توضیحات:

خودمه: خودم را

مین: میان

چقک: کبوتر

تیرون: تهران

پیشا: قبل ها، گذشته ها

مو همویم: من همانم

خدمتتا: خدمتتان، خدمت شما

وخته: وقتی که

گوشنه: گرسنه

تنبون: شلوار، تنبان

روزنمه: روزنامه

خنه: خانه

انجمنا: انجمن ها

دبدبه: شان، شکوه

کبکبه: کنایه از جاه و جلال

قلدر: زورگو

قوزقون:فراوان، شلوغ

@TarikhMashhad

درِ بهشت خدا ...

درِ بهشت خدا ...

سروده ای از زنده یاد ملک الشعرای بهار

اِمْشَوْ دَرِ بِهشتِ خُدا وٰایَهُ پِنْدَرِیٖ

ماهر عُرُس مِنَن شُوِ آرایَه‌ پندَری

او زهره گَه مِگی خَطِرَیْ ماهِرَه مِخَهْ

وَاز مُوشْتِری بِزُهره خَطِرْ خوایَهْ پِنْدَری

ماه تِمُوم‌، یوسفَ وُ زهره کنج ابر

از پُوشتِ پرده چشم زلیخایَهْ پِنْدَرِی

چُخْدِ فِلک مثال بساط جواهری

پُوْر از جواهِرَه‌، ته دِریایَه‌ْ پِنْدَرِی

یا وَخْتِ صُحْبِ‌، رویِ چمن واوُ نیمه‌وا

سیصد هزار نرگس شهلایَهْ پِنْدَرِی

اَیْ بُرِّ زر وِرَقْ که بِزِی چُخْدِ آسمون

چِسْبُنْده‌اَن‌ْ، بِرِی خَطِرِ مایَهْ پِنْدَرِی

چِسْبُنْدَه قُشْدِلی به کَغَذْباذِشْ آسمون

ور کهکشونش دُنْبَلَه پیدایَهْ پِنْدَرِی

سه خواهرون کشیده به پیش‌جدی قطار

سه چوچه دَنْبَلَهْ سرِ بابایَهْ پِنْدَرِی

بهار در محله سرشور مشهد به دنیا آمد؛ در روزنامه های خراسان و نوبهار این شهر شعر و مقاله نوشت؛ به تهران رفت و وکیل و وزیر شد؛ اما هیچ کدام از اینها، به اندازه شعرش، او را جاودانه نکرد./ارگ

بزرگان_خراسان

شعر_خراسان

TarikhMashhad

بداهه شاعران راه راه تقدیم به مسافران نوروزی

بداهه شاعران راه راه تقدیم به مسافران نوروزی

سحر به باد صبا گفت، صبح آدینه

«سفر مرو و خودت را بکن قرنطینه»

ز خواب خویش چو برخاستی به موقع چاشت

بخوان پیامک اندرزهای "وی.بهداشت"

بشوی دست خودت را همیشه با مایع!

بمان به خانه و ویروس را مکن شایع

از آشیانه دوهفته برون مرو بنشین

درازکش بشکن تخمه را و فیلم ببین

بخوان کتاب غزل‌های حافظ و سعدی

سپس برو به سراغ دو شاعر بعدی

تویی که فکر سفر باز کرده‌ات اغفال

به جای کنج قرنطینه می‌روی به شمال

خودت که از خطر این شیوع آگاهی

پس از شمال و شمالی بگو چه می خواهی؟

بیا تو از خر شیطان عزیز من پایین

که جفتک کرونا می زند تو را به زمین

درون خانه بمان، اینقدر لجوج نباش

کباب می شوی آخر، به فکر جوج نباش!

به قرمه سبزی و املت، بیا قناعت کن

ندای بانوی خود را سپس اجابت کن

اگرچه همت جانانه ات زبانزد نیست

نترس، خانه تکانی زیاد هم بد نیست!

به آب‌میوه و دم‌نوش و قهوه و چایی

مدام کن ز زن و بچه‌ات پذیرایی

اگرچه خانه نشستن برای تو سخت است

خیال مردم یک شهر در عوض تخت است

در این شرایط مشکل مشو تو ناقل مرگ!

تو را به جان عزیزت سفر مرو، #بتمرگ!

بداهه سرایان:

مهدی امام‌رضایی

عالیه رجبی، طاهره ابراهیم‌نژاد

صامره حبیبی، یاسر پناهی

احد ارسالی

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

ble.ir/vatanz

آقا بیا که فاجعه از حد گذشته است

آقا بیا که فاجعه از حد گذشته است

انسان ز مرز هر چه نباید گذشته است

آقا بیا ببین که چه ها در زمان ما

بر امت مسیح و محمد گذشته است

تو شاهدی خودت که در این روزگار تلخ

بر دوستان خوب خدا بد گذشته است

هر روز بی قراری مان میشود فزون

فرصت برای حوصله شاید گذشته است

فرماندهان ناب تو شاید شمارشان

از مرز شوق آور سیصد گذشته است

هر روز ترس و توطئه ، هر روز مرگ و خون

آقا بیا که فاجعه از حد گذشته است

Be_Sooye_Zohoor

تنها در خانه

تنها در خانه

هم خر شدم برایش

هم خرس و مار و خرچنگ

صد بار با تفنگش

کشته مرا بَ بَن بَنگ

پیوسته قلّه ام را

با زور فتح کرده

بر قلّه ام نشانده

پرچم؟! نه، میل پرده

دکتر شده برایم

آهنگ کرده تجویز

شش ساعت مداوم

آواز خوانده یکریز

مادر شده، به بنده

با شیشه شیر داده

شام و ناهار هر روز

نان و پنیر داده

اینترنتی برایش

صد فیلم جور کردم

ده دور فیلم ها را

با او مرور کردم

تا صبح مثل جغدی

بیدار بر درخت است

خواباندنش برایم

خیلی زیاد سخت است

از دست این کرونا

در خانه مان نشستم

با یک وروجکِ تُخس

در خانه حبس هستم

بسیار خسته ام من

دیگر نمی توانم

تا چند سال دیگر

همبازیش بمانم

دارم برای دردم

یک راه حل محشر

از سوپری بگیرم

یک خواهر و برادر

فائزه مهدوی

هموطن_در_خانه_بمان

هموطن_سفر_نرو

هموطن_بذار_این_زنجیره_قطع_بشه

هموطن_حرف_گوش_کن

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir