وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وفات حضرت معصومه(س) تسلیت باد

https://s4.uupload.ir/files/%D9%88%D9%81%D8%A7%D8%AA_%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA_sin4.jpg

وفات حضرت معصومه(س) تسلیت باد

ای غبــــار آستــــانت، آبـــروی اهــــل قــم

داده زینت خــاک زوارت بــه روی اهــل قــم

وصف تو محفل به محفل، گفتگـوی اهل قم

روز و شب چشم عنایاتت به سوی اهل قم

آفتــاب و مــاه، تـا در چـرخِ گیتی‌پرور است

سایۀ‌ گلدسته‌هایت بر سرِ این‌کشور است

دخت موسایی وصد موسی مقیمِ طور توست

وسعت ملک خـدا، غـرق شعـاع نــور توست

عصمت و تقوا و پاکی و شرف،منشور توست

قم اگر گردیده مشهور جهان،مشهور توست

نه فقط«موسی‌بن‌جعفر»را سرورِ سینه‌ای

چـارده معصــوم را ســر تــا قــدم آیینـه‌ای

نثار حضرت معصومه(س) صلوات

فروش شیر توالت ۵۸میلیون تومانی در بازار

فروش شیر توالت ۵۸میلیون تومانی در بازار

فتح باب

شیر توالت است این یا که الهه‌ی ناز؟

باید که با لطافت این شیر را کنم باز

پنجاه‌وهشت میلیون دادم برای این شیر

گفتم که در توالت شاید بخواند آواز

گفتم که شاید این شیر کوک «دو سل دو» دارد

در دستگاه ماهور با شیر می‌زنم ساز

گفتم که خارجی‌ها ماهور را ندارند

دیدم صدا نمی‌داد هر قدر می‌زدم جاز

گفتم که شاید از آن نوشابه و یخ آید

دیدم که آب آمد بی‌مزه بود و بی‌گاز

گفتم که لوله‌ی آن چون ساق دلبران است

دیدم که لوله‌اش هست مانند گردن غاز

دیدم که شیر، شیر است، البته با خریدم

در عالم خریت یک باب تازه شد باز

مهدی پیرهادی

وطنز | بهترین شعرهای طنز

شاعر فراموشکار

شاعر فراموشکار

بس که ماندم به غریبی وطن از یادم رفت!

بس که خاموش نشستم سخن از یادم رفت!

بس نخوردم شکمی سیر در این قحط غذا

پاک سوراخ گشاد دهن از یادم رفت!

بس که گشتم به جهان لخت به جدم سوگند

شکل تنبان و کت و پیرهن از یادم رفت!

بس که از دست تو در خانه نشستم ای دوست

گردش گلشن و سیر چمن از یادم رفت!

بس که از یار جفا پیشه کتک ها خوردم

عشق بازی و شراب کهن از یادم رفت!

خواستم تا که بمیرم شوم آسوده ز رنج

سدر و کافور خریدم کفن از یادم رفت!!!

بداهه آیینی به مناسبت ولادت با سعادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام

https://s4.uupload.ir/files/%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%87%D9%87_%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86%DB%8C_gaya.jpg


بداهه آیینی به مناسبت ولادت با سعادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام

حُسن تو دل برد و عالم شد همه غرق نیاز

کعبه رو آورده سویت گفت تکبیر نماز

آسمان شد روشن و عالم چراغانی شده

ظلمت از روی زمین با مقدمش فانی شده

عاشقان را کن خبر هنگام شادی آمده

گل بیفشانید چون فرزند هادی آمده

از قدومش سامرا دارد صفای دیگری

ذکر تبریک همه بر حجت ابن العسکری

وارث پاکی هادی(ع)، وارث جود جواد(ع)

مجتبی یک بار دیگر  پا در این عالم نهاد

بار دیگر بر خلائق آمده ابن الرضا

جود او همچون جواد و چون پدر باب الهدی

با قدومش یازده بار آفتاب از نو دمید

مژده‌ی بیدارباش صبح صادق هم رسید

آسمان خورشید را بر تخت پیشانی کشاند

یازده قرص قمر را دور آن خاتم نشاند

چشم او در غنچه افتاد و دلش را باز کرد

گل چنین با دیدن او زندگی آغاز کرد

بر خلایق باز شد باب فرج با عسکری

جمع می‌گردد برای یاری او لشکری

بداهه‌سرایان:

فریبا رئیسی، محمدرضا هادی‌زاده

حسن اویسی، سیدمحمد صفایی‌نویسی

محمود حسنی‌مقدس، زهرا محبی،

محمدباقر منصورسمائی،

رضا حسین‌پور، ابراهیم صفایی

طاهره ابراهیم‌نژاد

وطنز | بهترین شعرهای طنز

ما بدین در نه پی نفت سیاه آمده‌ایم

ما بدین در نه پی نفت سیاه آمده‌ایم

بهر تقدیم دو کشتی به سپاه آمده‌ایم

مهنا صادقی و حافظ

از هر غلطی که سر زد از من، توبه

از ژست گرفتن چو بتمن توبه

یک آن به سرم زد از تو دزدی بکنم

زین کوفتن آب به هاون توبه

فرشته پناهی و خواجه نصیرالدین طوسی

تیره‌روی و گنده همچون خیک نفت

دزد خود شد لخت و ضایع گشت و رفت

حسن اویسی و ملک الشعرای بهار

من آن رندم که گیرم از شهان باج

بپوشم جوشن و بر سر نهم تاج

ولی ایران چنان زد توی گوشم

که دائم می‌روم در راه، قِیقاج

مهدی پیرهادی و باباطاهر

الا یا ایها الساقی غلط کردم شدم یاغی

نمی‌گردد دگر تکرار تا عمرم بود باقی

فرشته پناهی و حافظ

حقوق نفت شمال و جنوب خاصه ماست

تو نیز آب بریز آن مکان که می‌سوزد

حسن اویسی و ملک الشعرای بهار

اگر سردار ایرانی رها سازد خِر ما را

نخواهم گشت بعد از این دگر دور و برِ ایران

فرشته پناهی و حافظ

ز ایران بیامد دمادم سپاه

شده بخت دزدان چو نفت سیاه

محمد صبوریان و فردوسی

گاه‌گاهی در دلم یک باره طوفان می‌شود

بادبان کشتی‌ام انگار ویران می‌شود

عرشه تا افتد به دست افسران پارسی

پوشک سربازهامان غرق باران می‌شود

فرشته پناهی و سرخوش پارسا

حیران شده‌ی گریه‌ی پنهانی خویشم

در عرشه‌ی کشتی زده او خنده به ریشم

زهرا محبی و محمد شیخی

گر به طوفان می‌سپارد یا به ساحل می‌برد

نفت را بردارد و این نفت‌کش را پس دهد

محمود حسنی‌مقدس و سعدی

چنین گفت رستم به اسفندیار

برو نفت‌کش را سه سوته بیار

ابراهیم صفایی و فردوسی

وطنز | بهترین شعرهای طنز