وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

شعر: بهشت خدا ملک‌الشعرای بهار

شعر:  بهشت خدا

ملک‌الشعرای بهار

اشعار_مشهدی

اِمْشَوْ دَرِ بِهشتِ خُدا وٰایَهُ پِنْدَرِیٖ

ماهر عرس منن شو آرایه‌ پندری

او زهره گَه مِگی خَطِرَیْ ماهِرَه مِخَهْ

وَاز مُوشْتِری بزهره خَطِرْ خوایَهْ پِنْدَری

ماه تِمُوم‌، یوسفَ وُ زهره کنج ابر

از پُوشتِ پرده چشم زلیخایَهْ پِنْدَرِی

چُخْدِ فِلک مثال بساط جواهری

پُوْر از جواهِرَه‌، ته دِریایَه‌ْ پِنْدَرِی

یا وَخْتِ صُحْبِ‌، رویِ چمن واوُ نیمه‌وا

سیصد هزار نرگس شهلایَهْ پِنْدَرِی

اَیْ بُرِّ زر وِرَقْ که بِزِی چُخْدِ آسمون

چِسْبُنْده‌اَن‌ْ، بِرِی خَطِرِ مایَهْ پِنْدَرِی

چِسْبُنْدَه قُشْدِلی به کَغَذْباذِشْ آسمون

ور کهکشونش دُنْبَلَه پیدایَهْ پِنْدَرِی

سه خواهرون کشیده به پیش‌جدی قطار

سه چوچه دَنْبَلَهْ سرِ بابایَهْ پِنْدَرِی

گُسبَندِگر ‌نِگا بفلک‌، چهره با گُذَل

میدون شاخ جنگی و دعوایَهْ پِنْدَرِی

جوزا گیریفته گورَنَه افتاده پوشت گو

بومب فلک مثال گورگایه پندری

خرچنـگ کرده خف که بچسبه بِگُند او

ایساخ که پوشت لمبر جوزایه پندری

اُ‌و شیرِ گَز نگـا مِخَه گُندُم چرا کنه

نزدیک‌ خوشه وِسْتَدَه‌، چار وایَهْ پِنْدَرِی

عقرب نشسته پوشت ترازوی ظالمی

یا چالدار و شاطر و نونوایه پندری

نیمسب‌، نِصب تَن اَدِمَه‌ی تیرکمون بدست

نصب دیگش به عسب معینایه‌پندری

اُ‌و بوز‌غَلَر نگا، مِزِنَه ور بپیش چا

ازتوشنگی و، دل بته چایه پندری

ماهی به بوز مِگَه که اگر اَو مِخَی بُدُم

بوزپوز مگردنه که اُ‌وت لایه پندری

ای خیمگای شو بَزِیَ و ای عَرُسچه‌هاش

حکم عرسچه‌های مقوایه پندری

اینا همش‌ درغگنی و پوچ ای رفیق

از پوچ و از درغ چه تمنایه پندری

نزدیک‌اگر بری تو مبینی که هیچه نیست

اوکه ز دورگنبد مینایه پنده‌ری

از بس شنیده گوش توکلپتره و جفنگ

بالای آسمون خنه شایه پنده‌ری

هستک خدا مثال یکی پادشای پیر

آه‌رکش دمین عالم بام‌فه پنده‌ری

بالایِ آسمون تو مِگی عَرشَه و خدا

بالای عرش یکتنه ور پایه پندری

تو پندری خدا بمثال فریشتهٔه

یا نه مثال مزدم دنیایه پندری

هرجاکه را مره آدماش با خدش مرن

دیوون ختش چو حیطه مصفایه پندری

شُو تا سحر مُخُسبَه و از صُحب تا بِه شُو

مشغول جنب وجوش وپقلابه‌پتذری

هر روز دِ مینِ حُولی بیرونیَه مِگی

هر شو دمین حولی سیوایه پندری

لاپرت بنده هاره بزش هر سعت مدن

لاپرت‌ها دمین پکتهایه پندری

فم‌برت هاژه هی مخنه هی حکم مده

حکمش د حق ما و تو مجرایه ‌پندری

هرکس که مومنه به بهشتش متپثن

اونجه اجیل مجتهدا رایه پند‌ری

هرکس که کافر بجهندم مره یقین

اونجه بری مو و تو درش وایه ه‌پندری

یک بنده ر مکوشه یکی ر مزاینه

قِصّابَه العیاذم و ما مایَه پِندَ‌رِی

آجاش دلش نسخته بذی مردم فقیر

او دشمنِ فقیر و مِقیرایَه پِندَرِی

رزق خلایقاره د صندق قیم منه

بخشیدنش بخلق به دلخوایه پندری

از عاقلا مِگیرَه مِبَخشه به جاهلا

از بیخ عدوی مردم دانایه پندری

دانا بِرِی دو پول دَرِ دِکّون مَعَطّلِه

احمق نشسته مین‌ اتل‌، شایه پنده‌ری

نون و دِراغ و هِندَوَنهٔ کَغ اگر نبود

درویش‌ پیش زن بچه رسوایه پندری

اخکوک و نون کنجل وزردک اگررسید

کارگر دمین کرخنه آقای پندری

مردم به‌عیدآلیش مکثن رخت ورخت ما

آلیش نرفته‌، پست تن مایه پندری

خرکس برو که یک بیک کار خرکسا

امروزشا نمونهٔ فردایه پندری

با کیسن خلی‌ امدن ما بذی بساط

تنها بری‌ نگا و تماشایه ‌پندری

فرخ اگر جواب کنه ای قصیده ره

با ما هنز مثال قدیم وایه پند‌ری

ما یک کِلیمه گفتم از اسرار و گپ تموم

کار خدا بهار معمایه پندری

TarikhMashhad

آقاجان

http://uupload.ir/files/4x36_%D9%87%D8%B1_%D8%AC%D8%A7.jpg

آقاجان

هر جا نگاهم خورد دیدم رد پایت

ای جان عالم مست گیسوی رهایت

دارم دعا می خوانم و لبریز اشکم

انگار باران زد به چشمم از دعایت

ای آخرین منجی بیا برگرد برگرد

داریم یک عالم دل عاشق برایت

اینجا کبوتر در کبوتر درد داریم

در آستانت گوشه ی دارالشفایت

مشتاق آن آدینه ی موعود هستیم

حتماً که هست آقا شما هم از خدایت

آقا جسارت می شود یک استخاره

بین نماز مغرب خود تا عشایت

شاید جواب استخاره خوب آمد

شاید مقدر شد بیایی درنهایت

الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج

پایگاه بسیج فضای مجازی

eitaa.com/basijtv

توکل_برخدایت کن؛

توکل_برخدایت کن؛

#کفایت میکندحتما؛

#اگه_خالص شوی بااو؛

#صدایت میکندحتما"؛

#اگربیهوده رنجیدی؛

#از_این دنیای بی رحمی؛

#به_درگاهش قناعت کن؛

#عنایت میکندحتما"؛

#دلت_درمانده میمیرد؛

#اگرغافل شوی ازاو؛

#به_هروقتی صدایش کن؛

#حمایت میکندحتما"؛

#خطاگرمیروی گاهی؛

#به_خلوت توبه کن بااو؛

#گناهت ساده میبخشد؛

#رهایت میکندحتما"؛

#به_لطفش شک نکن؛

#اگر_دنیاحقیرت کرد؛

#تورسم بندگی آموز؛

#حمایت میکندحتما"؛

#اگر_غمگین اگرشادی؛

#خدایی_راپرستش کن؛

#که_هردم بهترینهارا؛

#عطایت میکندحتما ....

وداع_امیرالمومنین_با_حضرت_زینب

وداع_امیرالمومنین_با_حضرت_زینب

فـرق مــرا تــو طــاقـت دیــدن نداشتـی

هجده سـرِ بـریـده ببینـی چـه می کنی؟

اینجـا همه بـه گریه‌ى تـو گریه می کنند

خنده به اشکِ دیده ببینی چه می کنی؟

خون ریزد از شکافِ سرم، خون جگر شدى

جسمى به خون تپیده ببینى چـه مـی کنى؟

تو یکسره به چشم پدر بوسـه مـی زنـى

تـیـرى درون دیـده ببینـى چـه مـی کنـى؟

وقتـى کــه می رسد ز شریعه، حسین را؛

بـا قـامتـى خمیـده ببینـى چـه مـی کنـى؟

طفـلان در بـــه در بـــه بیـــابـــان کـــربـلا؛

چون آهوى رمیـده ببینـى چـه مـی کنى؟

یک ضربـه زد بـه فـرق سـرم راحتـم نمـود

تـو قتـل صبـر، دیـده؟ ببینى چه می کنى؟

مـن پیـکرم بـه غیـر سـرم لطمـه اى ندید

جسمی گلـو بریـده ببینی چه می کنی؟ ...

اللهم_العن_قتلة_امیرالمؤمنین_علیه‌السلام

آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان

آتش زده اندوه تو بر جان جهان، آه

آتش زده اندوه تو بر جان جهان، آه

ای جانِ جهان بی‌تو نمانده‌ست توان، آه

بردار سر از سجدهٔ خون، وقت سلام است

در هر نفسی می‌چکد از نای زمان، آه

وقتی تو نباشی، تو که مفهوم نمازی

باید که بگویند فقط جای اذان، آه

دلسوخته‌گان عطر تو با نان نچشیدند

امروز کشیدند سر سفرهٔ نان، آه

ای روح عدالت، شده میراث زمان، درد

چون بی‌تو شود سهم یتیمِ نگران، آه

ای جلوهٔ توصیف صفت‌های خداوند

از هر صفتی دم زدم آمد به زبان، آه

افسوس به این قاری قرآن که نخوانده‌ست

یک آیه از این باطن قرآن عیان، آه

ای تیغ کشیده به سر باطن قرآن

در سینهٔ هر آیه قرآن تو بخوان آه

خم شد کمر عالم از این غصهٔ جانکاه

هستی کشد از شدت این داغِ گران، آه

هر قدر محرم شده آمیخته با اشک

آمیخته با یاد تو در هر رمضان آه

دنیاست یتیم غم هجرت پدر خاک

تا هست یتیمانه کشد از دل و جان آه

ابیات غریبانه به دنبال ردیف‌اند

غم‌های جهان را کند امروز بیان آه

احمد رفیعی وردنجانی

وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir