وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

در نکوهش دزدی های پسابرجام

در نکوهش دزدی های پسابرجام

خدا از سر بگرداند بلای بد بیاری را

تمام درد و رنج حاصل از فقر و نداری را

بگیرد دست ما را بند در جایی کند، ای کاش

نصیب ما کند بی دردسر شغلی اداری را

بلای جان ما امروز بیکاری ست بعد از عشق

که بر ما می کند وارد از هر سو فشاری را

به روی پشت بام خانه ای رفتم همین دیشب!

کسی پِخ کرد و ترسیدم، کشیدم من هواری* را

چنان که صندلی در من شکست و بعد چنگالی!

و از همسایگان مردی شنید آواز یاری را

به فریاد بلندی گفت: درکت می کنم امّا

رعایت کن موازین و اصول هم جواری را

ز روی پشت بام خانه ی مردم بیا پایین

برای تو نخواهد داشت دزدی افتخاری را

که تا برجام برجای است و این دولت سر کار است

نخواهی دید بعد از این زمستان هم بهاری را

میلاد سعیدی

وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

بسم رب الکرام الجمیل

بسم رب الکرام الجمیل

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

دور فلک درنگ ندارد شتاب کن

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

ما را ز جام باده گلگون خراب کن

خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد

گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن

روزی که چرخ از گل ما کوزه‌ها کند

زنهار کاسه سر ما پرشراب کن

ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم

با ما به جام باده صافی خطاب کن

کار صواب باده پرستیست حافظا

برخیز و عزم جزم به کار صواب کن

سلام صبح تان بخیر و سلامتی

جمعیت رهروان امر به معروف

ونهی ازمنکراستان خراسان رضوی

ای دل اگر به دیده ی تحقیق بنگری

ای دل اگر به دیده ی تحقیق بنگری

راهی جز اختلاس ندارد توانگری

البته اختلاس ردیفی که صفرهاش

باشد فزون ز کنجد بر نان بربری

دیدی که فنچ پخمه ی ماقبل اختلاس

اکنون شده ست هیکلی و سینه کفتری

با اختلاس می شوی یک روزه آرنولد

باشی اگر چنان نی قلیان ز لاغری

جاروی اختلاس به جادوگران رسد

آنان که لُنگ پهن کند پیششان "هری"

با ورد اختلاس کنند از خزانه جمع

هر پول بیخودی که شده جمع آوری

از حرف این و آن ز چه رنجیده خاطری

از داد مردمان به چه خاطر مکدری؟

فرضا اگر که داد کسی هم بلند شد

کاری نکرده ای تو به جز دادگستری

آن دم که بر فراز نشستی، بدون بخل

بر باختر بتاب چو خورشید خاوری

گویند جمع مختلسان مخلصند هان

خاطر حزین مکن فلذا روز داوری

محمدرضا درخشان

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

در_رسای سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی وخطاب به امریکای جنایتکار وایادی کثیف داخلی امریکا

در_رسای سردار  دلها شهید حاج قاسم سلیمانی وخطاب به  امریکای جنایتکار وایادی  کثیف داخلی امریکا

جای دمشق اینبار سمتِ عشق عازم شد

اسمش که قاسم بود جسمَش نیز قاسم شد

در پیکرش دیدم گریزِ روضه‌خوان‌ها را

هم روضه‌ی قطع الیَمین هم اربا اربا را

افتاده روی خاک دستی پاک و نورانی

انگشتری با خاتمِ سرخِ سلیمانی

حالا همه لابی‌گری را خوب فهمیدیم

تضمینِ امضای کَری را خوب فهمیدیم

عباس‌ها را میکُشی ‌ای شْمرِ خودکامه

زیرا که بیزارند آنها از امان‌نامه

عباسِ ما رو کرد دستِ مُنحرف‌ها را

دیدیم آخر برْکَتِ اف‌ای‌تی‌اف‌ها را

ای دشمن خون‌خوار بنشین و تماشا کن

هنگام رزمِ ماست گورَت را مُهیا کن

ای آنکه با تو پُر شده میقاتِ بعضی‌ها

ای کدخدا و قبله‌ی حاجاتِ بعضی‌ها

هرچند در داخل تو با یک عدّه همدستی

لعنت به آنها! بعد از این با ما طرف هستی

این خاک رهبر دارد و خاکی پر از رهروست

آری دگر پایانِ دورانِ بزن دَر روست

ای کشور محبوبِ آقازاده‌های ما

چیزی نمانده که بیوفتی تو به پای ما

دیدی چگونه باختی حالا قُمارت را

سردارِ ما با رفتنِ خود ساخت کارت را

ما را تو با این کارِ خود بیدارتر کردی

سردارِ ما را شک نکن سردارتر کردی

در هر نبردی او به نامردان فشار آورد

با رفتنَش هم نیز پیروزی به بار آورد

او کاوه بود و رفت بالاتر درفشِ او

حتی سَرَت ارزش ندارد قَدرِ کفشِ او

با مرگ هم دیگر در این طوفان نمی‌میریم

چیزی نمانده! انتقامی‌ سخت می‌گیریم

ما اهل صلح و منطقیم از جنگ بیزاریم

اما از این پس با تو قاسم کُشتگی داریم

چیزی نمانده تا که برخیزیم سوی تو

همرنگ مویت می‌شود از ترس روی تو

چیزی نمانده تا بفهمی آه یعنی چه

در صفحه‌هامان ذکرِ بسم‌الله یعنی چه

چیزی نمانده تا ببینی با پریشانی

در پایتخت خود اتوبان سلیمانی

موشک به خاکَت می‌خورد از چند ناحیه

کاخِ سفیدت می‌شود فردا حسینیه

ما با تو می‌جنگیم تا وقتی نفس داریم

ما پشتمان عمریست طوفانِ طبس داریم

دنیای بی‌سردارمان هرچند تاریک است

فردای روشن می‌رسد، خورشید نزدیک است... !

مجمع پیشکسوتان_پاسدار_انقلاب_اسلامی

فرزندان_خمینی

یاوران_خامنه_ای

امام_حسین مناجات_امام_حسین شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

امام_حسین مناجات_امام_حسین

شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

شبِ جمعه است و دلم کرببلا می خواهد

کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد

چه کنم من که ندارم بجز این قلبِ سیه

دلِ من از تو حسین قدری جلا می خواهد

روضه ی آب و عطش گر چه ملول است ولی

دلِ بشکسته و صد شور و نوا می خواهد

شبِ جمعه است و سرم شورِ حرم افتاده

وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد

آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا

جانِ من جرعه ای از آبِ شفا می خواهد

عاشقم در سرِ خود شوقِ زیارت دارم

زیرِ پرونده ام امضای شما می خواهد

باز پروانه ی دل طالبِ شمعِ رخِ توست

این تبِ عشق مگر چون و چرا می خواهد؟

کی شود قسمتِ من بارگهِ کرببلا

دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد!

شاعر:هستی_محرابی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini