وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

پاسخی دوستانه به کربلائی سیدرضا_نریمانی

پاسخی دوستانه به کربلائی سیدرضا_نریمانی

امتحان - امتحان ِ شماست؛ برادر - سیدرضا نریمانی

پیش ِ مـادرت زهـرا (س) ... نــَـکــُـنَد آوری پشیمانی

اشتباه ..... اشتباه‌ست - می‌توان؛ اشتباه - درمان کرد

اشتباه نیست دگر وقتی؛ چند روز اشتباه - کتمان کرد

گیــرم؛ اشتبـاه پیش آمــد - مـا نبایــد دگـر خطا کنیم

مـا نباید بهانه را با کتمان؛ خود به دشمن - عطا کنیم

جبهه‌ی ِ دشمنان می‌کـوبیم - ما ز ِ غیـرت؛ مـُدام پُریم

با دروغ‌است مطمئناً؛ شاخه‌ی ِ زیر ِ پای ِ خود می‌بُریم

هـر کـجا کار زمیـن مـانـده؛ هم سپـاه آمـد و هم ارتش

سپـاه را؛ خـدا حفـظ کـُند - نـَشـَود؛ کمــرش خم ارتش

عـدّه‌ای از خـواص قبــول؛ خـورده‌ بـودند نان ِ انقلاب

شـُده‌ بودند چپاول‌گر؛ از بـرای ِ غنیمت - چون سیلاب

این یکی را موافقم - محمود؛ دل‌تان را چقدر بـد آزُرد

روبروی ِ رهبری ماند و، یک دکل را درسته با خود بُرد

جبـهه‌ی ِ انقلاب؛ زیـاد نبـود؟ چـه شـُده؟ مگر کمیابند !؟

کـه چُنین عاجـزانـه می‌خـواهی؛ انتخاب را - دریـابند !

"قاتل ِ دشمن‌است وحدت ما" - گفته‌ایم ما هزاران بار

حرف ِ وحدت که ما بزنیم؛ می‌شویم از اغیار - لاکردار !

تـوی ِ یک بیت حـرف ِ وحـدت را؛ سخنانت بدرقه دارد

جالب این جاست - اکثر شعرت؛ کاملاً بوی ِ تفرقه دارد !!

واژه‌ی ِ " فتنه " را معنا کـُن - فتنه‌گر؛ واقعاً آمریکاست؟

فتنه‌گر؛ هم‌وطن نیست !؟ یا که فتنه؛ برادر و کاکاست !؟

انقلابی بوده‌ایم، هستیم - تا اَبد انقلابی خواهیم ماند

با چُنین تفرقه‌افکنی‌آیا؛ می‌توان انقلابی شما را خواند؟؟

حیف ِ این آسمانِ ایران‌نیست؛ از ستم لکه‌یِ سیاه دارد؟

از غم و درد ِ این مردم؛ دائماً - خون ز ِ خویش می‌بارد !؟

زخم‌ها خورده‌اند ملّت ِما؛ از زر اندوزی‌و زور، از تزویر !

شُده آزادی و رفاه و آبادی؛ توی ِ ذهن ِ همه یک تصویر !

انتخاب ِ غـلط را گفتی - تـازه کـردی؛ دوبـاره داغ‌ها را

زنـده کـردی درون ِ ذهن ِ ما؛ لاشخورها - یاد ِ زاغ‌ها را

معجزه‌یِ هزاره‌یِ سوّم !!  رویِ این‌اشتباه ِ خود ماندید

با چُنین انتخاب ِ غلطی؛ مملکت را - بـه پرتگاه راندید !

اشتباهی بـه اشتباه رفتید - تـو قبـول کُن؛ خطا کردید

هشت‌سال با خطائی بزرگ؛ کشور ِ خوب ِ ما فنا کردید

درد .... این نیست فقط - بـدتر از این‌ها؛ اشتباه دارید

باز هم از چُنین ملّتی نجیب؛ تا قیامت شما طلب‌کارید !

با تمـام ِ فسادهـا گفتی؛ انقلاب ِ مـا - هنـوز پاینده‌ست

تو چه راحت فساد را گفتی - این؛ دورنمـای ِ آینده‌ست !!؟

انتخاب ِ رویائی !! گفته‌ای؛ که آینده را خوب می‌بینید

نگرانی چرا؟ وقتی‌که؛ مـُهره‌ها را - خـودتان می‌چینید !!

حسن_جهانچی

۲۸ دی‌ماه ۱۳۹۸ نود و هشت

︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻

HasanJahanchi

︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼

تقدیم به جناب کری

تقدیم به جناب کری

جانیا! تیم حسن در خم امضای تو بود

شیشۀ عمر همه بسته به تیپای تو بود

چو کتابی که ز هر مسئله‌ای آگاه است

پاسخ خط به خط مسئله‌ها لای تو بود

ز کرامات فراوان تو این ما را بس

شب یلدای توافق، شب احیای تو بود

مثل پروانه، ظریفی که به دورت می‌گشت

سخت می‌سوخت ولی عاشق گرمای تو بود

شادی‌اش دیدن لبخند و سلامی از تو

غصه‌اش دست تکان دادن و بای‌بای تو بود

صبح با شوق ملاقات فقط برمی‌خاست

همه شب خواسته‌اش دیدن رویای تو بود

جان او بودی و جای تو به قلبش، ایضاً

جای او ... (بر پدر قافیه!) این‌جای تو بود!

(این مصرع تصویری‌ست و شاعر دارد به قلبش اشاره می‌کند!)

در ژنو با تو قدم می‌زد و هم‌پایت بود

حین صحبت همه‌جا محو تماشای تو بود

فکر می‌کرد که آدم شده‌ای خیر سرت

فلذا قاعدتاً حضرت حوای تو بود!

حاصل عشق به تو کودک برجام شد و

همه‌اش زیر سر وعدۀ زیبای تو بود

طفل برجام به دنبال کمی بَه بَه بود

دائما چشم و دلش در پی قاقای تو بود

نانِ خشکی به تُف آغشته، به خوردش دادی

کودک البته به دنبال مربای تو بود

نه گلابی و نه سیبی و نه آبی خوردن

نه نصیب دهنش قطره‌ای از چای تو بود

مُرد این کودک و ما فاتحه خواندیم ای کاش

قبل او دست همه سینی حلوای تو بود

حرف‌های دل ما را تو بگو لطفاً، چون

ز ازل گوش حسن بر دهن وای تو بود

تو بگو: شیخ! گلابی که نه! چشم برجام

تا دم مرگ به «باید بشود»های تو بود

مصطفی صاحبی

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

atanz_ir

حضرت_زهرا مرثیه_حضرت_زهرا

حضرت_زهرا مرثیه_حضرت_زهرا

صدای ناله می آید، چرا حیدر پریشان است؟

چرا این در شکسته فاطمه بی تاب و حیران است؟

صدا زد فضه را در بین دیوار و در خانه

خُذینی فضه جان، محسن گشوده بال و بی جان است

حسن با گریه در آغوش مادر روضه می خواند:

بمیرم... جای سیلی زیر چشمانت نمایان است...

به ضرب تازیانه می زدن اُمِّ اَبیها را

صدای گریه ی حیدر چه بی اندازه سوزان است

بدور از چشم حیدر می کشد دستی به پهلویش

ندا آمد که پیغمبر میان عرش گریان است

علی را با جسارت می برند و خوب می دانند

اگر فرمان پیغمبر نبود او مرد میدان است

به باغستان حیدر تک گل ریحانه پرپر شد

از آن پس هرشب این باغبان شام غریبان است

شاعر:سیدعلی_حسینی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا

حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا

حمله کردند سمت خانه ی وحی

غاصبانی که خیره سر بودند

تک و تنهاست پشت در مادر

ولی آن سو «چهل نفر» بودند

نا  نجیبی به شعله دامن زد

سَخت سرگرمِ هَتکِ حُرمَت شد

بی حیا با لَگَد به دَر می زد

میخِ دَر سُرخ از خجالت شد

روضه را باز تر نباید خواند

«دست بسته ست» حیدر کرار

تلخیِ خاطراتِ آتش را

هر "نفس" تازه می کند مسمار

تاوَلِ دست های او می سوخت

دردِ پهلو زیاد تر شده بود

زینب از حال رفت…وقتی دید

مادرش دست بَر کَمر شده بود

شانه می زد به موی سوخته اش

ولی انگار نا امید شده

باورش هم نمی‌شود زینب

گیسوی مادرش "سفید" شده

بازویش باز هم وَرَم کرده

مرهم درد پهلوی او چیست!؟

حرف های علی نشان می داد

دلخور از «رو گرفتن» او نیست

تار می دید خانه را می گفت:

نکند! باز! آتش آوردند!؟

اشک می ریخت در غم محسن

آخر آن ها چقدر نامردند...

شاعر:علی_اصغر_یزدی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

حضرت_زهرا مرثیه_حضرت_زهرا

حضرت_زهرا مرثیه_حضرت_زهرا

جوری زدند آینه  از چند جا شکست

در بین خلق حرمت شیر خدا شکست

ای کاش می شکست...نه ...آیینه خورد شد

در پیش چشم های علی سینه خورد شد

تا دست های حیدر کرار بسته شد

گویی که ذوالفقار غرورش شکسته شد

می سوخت بی صدا پر پروانه ی علی

آتش گرفته بود در خانه ی علی

سخت است باورش که چهل مرد، هم زمان

در کوچه می بَرَند علی را کشان کشان

افسوس ...غیرِ فاطمه ی در میانِ دود

یک شهر روبه روی علی ایستاده بود

از ذوالفقار حیدر کرار کینه داشت

آن کس که روی چادر زهرا قدم گذاشت

یاس علی! بریده بریده نفس نکش

با قامتی که سخت خمیده نفس نکش

بودی به دور حیدر کرار در طواف

شد ناتمام حج تو با ضربه ی غلاف

در شعله دیدنی شده راز و نیاز تو

آتش دخیل بسته به چادر نماز تو

شاعر:احسان_نرگسی_رضاپور

اشعار ناب آئینے

shere_aeini