وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

حکایت دعای مادر

حکایت   دعای    مادر

عالِمی  گفتا  که  بودم  در دعا

محضر    مولای   عالم    کربلا

من خودم دیدم جوانی درحرم

گفت ومولایم سلام ای سرورم

ناگهان   آمد  ندایی   بر  جوان

اَلسَلام بر تو  ز ما در این مکان

مات وحیران مانده بودم زین ندا

از  خودم بیخود شدم زین ماجرا

بر  جوان  گفتم  ترا  دارم  سوال

این عنایت ازچه باشدشور وحال

این مقامت ازچه آوردی به دست

این سعادت برتو باشدحق پرست

خواستم   تا   که  بگوید   راز  آن

تا   بگویم    من    برای    دیگران

گفت و ای عالِم دعای  مادر است

لطف   بابا   و   خدای  داور است

سالها   خدمت   نمودم    بر   پدر

من   غلام   مادرم    بی درد   سر

مادرم   گفتا   به  من  روزی  پسر

خواهشی   بنما  ز  ما  ای تاج سر

گفتمش  بر  من  دعا   کن   مادرم

ای  پدر  ای   هستیم   ای   یاورم

تا  نظر  بر  من  کند  مولا  حسین

هستی     عالم      امیر     عالمین

مادرم    اینک   دعایش مستجاب

می دهد  مولای  من  اینک جواب

( بیقرارا )   خدمت     مادر    نما

تا  شوی  در  زندگی  حاجت  روا

بیقرار اصفهانی

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

حالِ همـه خوب است، مـن امـا نگرانم

در فکرِ تو بستم چمدان را، و همین فکر

مثـلِ خوره افتـاده بـه جانم، کـه بمانم

چیزۍکه میانِ منوتو نیست غریبۍست

صد بار تـو را دیـده ام ای غم بـه گمانم

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

اینقدر کـه خالی شده بعد از تـو جهانم

از سایـه ی سنگینِ تـو من کمترم آیـا؟

بگـذار بـه دنبـالِ تـو خـود را  بکشانم

ای عشق، مـرا بیشتر از پیـش بمیـران

آنقـدر کـه تـا دیـدنِ او زنـده بمـانـم

فاضل_نظری

یکی از زیباترین شعر های فریدون مشیری

یکی از زیباترین شعر های فریدون مشیری

دل که تنگ است کجا باید رفت؟

به در و دشت و دمن؟

یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟

یا به یک خلوت و تنهایی امن

دل که تنگ است کجا باید رفت؟

پیر فرزانه مرا بانگ برآورد

که این حرف نکوست ،

دل که تنگ است برو خانه دوست...

شانه اش جایگه گریه تو

سخنش راه گشا

بوسه اش مرهم زخم دل توست

عشق او چاره دلتنگی توست...

دل که تنگ است برو خانه دوست...

خانه اش خانه توست...

باز گفتم:

خانه دوست کجاست؟

گفت پیدایش کن

برو آنجاکه پر از مهر و صفاست

گفتمش در پاسخ:

دوستانی دارم

بهتر از برگ درخت

که دعایم گویند و دعاشان گویم ،

یادشان در دل من ،

قلبشان منزل من...!

صافى آب مرا یاد تو انداخت ، رفیق!

تو دلت سبز ،

لبت سرخ ،

چراغت روشن!

چرخ روزیت همیشه چرخان!

نفست داغ ،

تنت گرم ،

دعایت با من!

روزهایت پى هم خوش باشد.

گر تن بدهی ،دل ندهی ،کار خراب است...

گر تن بدهی ،دل ندهی ،کار خراب است...

چون خوردن نوشابه که در جام شراب است..

گر دل بدهی ،تن ندهی باز خراب است...

این بار نه جام است و نه نوشابه، سراب است...

اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند...

چون دغدغه ی مردم این شهر حجاب است...

تن را بدهی ،دل ندهی فرق ندارد...

یک آیه بخوانند، گناه تو ثواب است...

ای کاش که دلقک شده بودم نه که شاعر...

در کشور من ارزش انسان به نقاب است...

زهرای من زهرای من

زهرای من زهرای من

هرگز نمی شد  باورم

رفتی تو زهرا  از برم

آتش زدی بر جان  من

زهرای من  زهرای من

ای  مادر   طفلان  من

ای هستی وایمان من

ای گلشن و بستان من

ای دردم و درمان من

آتش زدی  برجان من

زهرای من زهرای من

بی تو  ببین تنها  منم

بیکس دراین دنیا منم

درسوگ تو  زهرا  منم

مجنون   بی لیلا  منم

آنش زدی بر جان من

زهرای من زهرای من

رفتی  کجا جان علی

ای روح وریحان علی

خورشیدرخشان علی

ای   ماه    تابان  علی

آتش زدی بر جان من

زهرای من زهرای من

ای هستی وای یاورم

ای یاس من  نیلوفرم

من(بیقرارت)همسرم

ای  نازنین  تاج سرم

بیقرار اصفهانی