وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

کوبیده‌ام کلون دری را زِ کودکی

https://s2.uupload.ir/files/%DA%A9%D9%88%D8%A8%DB%8C%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%D9%85_z6x9.jpg

کوبیده‌ام کلون دری را زِ کودکی

من دوست داشتم سفری را زِ کودکی

وقتی که خوب دربدر مشهدش شدم

از من گرفت دربه دری را زِ کودکی

بالا سرم که گنبد زردش طلوع کرد

در سایه‌اش کشاند سری را زِ کودکی

خیلی قرار بود بیفتم به قعر چاه

او دفع کرد هر خطری را زِ کودکی

آمد مرا بدست رضا داد تا ابد

داده پدر به من پدری را زِ کودکی

ای طلوعِ علی‌الدوامِ حسن

ای طلوعِ علی‌الدوامِ حسن

آفتابِ بلندِ بامِ حسن

جابر آورده‌ات سلامِ رسول

مادرت گفته‌ات سلامِ حسن

می‌رسند از تبارِ مادری‌ات

هفت معصوم بر امام حسن

حسنی زاده‌ای از آلِ حسین

ای حسینی ترین کلامِ حسن

دست تو دست مجتبای کریم

به تو زیبنده است نامِ حسن

به عمویت ارادتت پیداست

در بقیعی به احترامِ حسن

چارتا مجتبی کنارِ همید

ای تمامِ شما تمامِ حسن

هم حسن هم حسین این علی است

شبِ لبخندِ پنجمین علی است

ای محمد ترین دعایِ حسین

دومین احمدِ حرایِ حسین

آمدی تا به انتها برسد

امتدادی از ابتدایِ حسین

از پدر ارث بُرده‌ای، داری

به سرِ شانه‌ات رَدایِ حسین

آنکه روزی «حسینُ مِنی» گفت

گفت مثلَش تویی برایِ حسین

ای علی اکبرِ امام شده

اکبرِ بعدِ کربلایِ حسین

تو حسینیه‌ی خدا هستی

با تو ماندیم در هجایِ حسین

عشق دنبالِ آخرین علی است

شبِ لبخندِ پنجمین علی است

میلاد باسعادت نوه‌ی امام حسین(ع)،

امام محمدباقر(ع) مبارک باد

عشق یعنی

عشق یعنی

ای که می پرسی نشان عشق چیست

عشق چیزی جز ظهور مهر نیست

عشق یعنی مشکلی راحت کنی

دردی از در مانده ای درمان کنی

در بین این همه ی غوغا و شر

عشق یعنی کاهش رنج بشر

عشق یعنی گل بجای خار باش

پل بجای این همه ی دیوار باش

عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر

واگذاری آب را، بر تشنه تر

عشق یعنی دشت گلکاری شده

در کویری چشمه ای جاری شده

عشق یعنی ترش را شیرین کنی

عشق یعنی نیش را نوشین کنی

هر کجا عشق آید و ساکن شود

هر چه نا ممکن بود ؛ ممکن شود

مولانا

خبر رسیده ز گلشن ثمر نمی میرد

خبر رسیده ز گلشن ثمر نمی میرد

بگو به شب‌زدگان که سحر نمی‌میرد

قسم به شمس جمال علی ولی الله

در آسمان ولایت قمر نمی‌میرد

اگر به سنگ جفا شیشه دلی بشکست

به گنج دل عاشق گوهر نمی‌میرد

به قلب خصم علی مهر باطلی زد و رفت

که تا به صبح ظهور آن اثر نمی‌میرد

هزار شیخ نمر زاده می‌شود آری

بگو به دشمن حق که نمر نمی‌میرد

اَلــلــّهــُم  عــَجــِّل لــِوَلــیــِّک الــفــَرَج

السلام علیکِ یا اُمَّ البُدور السَّواطع

السلام علیکِ یا اُمَّ البُدور السَّواطع

چه بانویى که کوه صبر را در آستین دارد

به پاى مکتب حیدر، ظهورى اینچنین دارد

چه بانویى که در صدر تمام افتخاراتش

همین بس در کنار خود، امیرالمونین دارد

ادب آموز این مکتب، خودش عین الیقین باشد

که عباسش نشان از حضرت حق الیقین دارد

سرش بر صخره مى‌کوبد، ببین آهسته آهسته

شبیه علقمه انگار زخمى بر جبین دارد

به یاد آورده مقتل را، میان خون چه مى‌بیند؟

عَلم افتاد و ماهى ارباً اربا بر زمین دارد

غم ماه خود از یکسو، غم خورشید از سویى

چه داغ خانمان سوزى مگر ام البنین دارد!؟

فرات اشک جارى شد میان موج چشمانش

ولى از داغ آن گودال، آهى آتشین دارد

نماز صبر مى‌خواند شکسته با دلى خسته

حُسیناً وا حُسینا در قنوت آخرین دارد

پس از کوچ پرستوها، زیارتنامه مى‌خواند

بقیع غربتش برجاست، آوایى حزین دارد

#محمد_مهدى_عبدالهى