وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

امتحان کردند مردِ امتحان پس داده را

امتحان کردند مردِ امتحان پس داده را

مردِ بی‌همتای موشک‌های فوق العاده را

امتحان کردند بعد از جان به نرخ آبرو

آن که در موج بلا «قالُوا بَلىٰ» سر داده را

یک جهان با چشم خود دیدند در چشمان او

فرق‌های بین آقازاده و آزاده را

فرصتی شد ناکسان پیراهن عثمان کنند

این هواپیمای از روی خطا افتاده را

فتنه دارد برگ‌های تازه‌ای رو می‌کند

فتنه دارد می‌فریبد مردمان ساده را

فتنه شرعی، فتنه عرفی، فتنه قانونی شده

آب دارد می‌کشد هر روز این سجاده را

وای از آن روزی که دست فتنه‌گرها رو شود

کو گریز از تیغ، گردن‌های در قلاده را؟

ما همه سردار حاجی زاده ایم از این به بعد

گیرم از میدان به دَر کردید حاجی زاده را

دارد از آن سوی این غوغا سواری می‌رسد

چشم‌ وا کن تا ببینی گرد و خاک جاده را

اشعار_مهدوی

Be_Sooye_Zohoor

ای خاک‌های هر دو جهان بر سرت ترامپ

ای خاک‌های هر دو جهان بر سرت ترامپ

می‌رفت کاش بر سر زا مادرت ترامپ

از روده، قوت غالب تو، از دهان، تفو

بر چهرۀ کریه‌تر از عنترت ترامپ

البته حیف خر، که تو بل هم اضل‌تری!

پیداست از سیاهۀ کور و کرت ترامپ

تنها نه ما که مردم دنیا مخالفند

با گفته‌ها و کردۀ شرم‌آورت ترامپ

دوزخ برای همچو تویی همچنان بهشت

شیطان فرشته‌ای که شده نوکرت ترامپ

ای جوجه‌رنگی فکلی حد خود بدان

این پشم کله است نه کرک و پرت ترامپ

حالا که نوک زدی به دم شیر خفته‌مان

آماده باش بد بکند کیفرت ترامپ

می‌گیرد از تو ملتمان انتقام سخت

طوری که تا ابد نشود باورت ترامپ

از ما بترس و از سر ترست به خود بخیس!

القصه تا شوی خفه در بسترت ترامپ

رضا احسان پور

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

حاج_قاسم_سلیمانی شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

حاج_قاسم_سلیمانی

شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

کشیده شد بدنت در میان خون سردار

که دشمنت بِشَود زود سرنگون سردار

که گریه های همه نذر راه تو باشد

نگاهِ کل جهان بر نگاه تو باشد

که بلبلان همه نام تو را بخوانند و

تو را شهید حریم حرم بنامند و

برایت از دل و جان عاشقانه جان بدهند

و عکس چشم تو را هی به هم نشان بدهند

شراب نابی و این رسم ناب بودن هاست

در اوج بودن از الطاف پَر گشودن هاست

ببین چه کرده تن زخمی ات در این پیکار

به یاد و خاطرت این خاطرات را بسپار

شهیدِ ناز من ای در میانه ی گودال

ببین چه جمعیتی آمده به استقبال

به زیر نعل که نه روی دست ها بردند

برای لحظه ی تشییع، چند تن مردند

علی به پیکر تو در نماز اشکش ریخت

کمر خمیده شد و آب های مشکش ریخت

بساط شادی خود را تمام بر چیدند

تمام شهر برایت سیاه پوشیدند

خدا به تو ز عنایت مقام والا داد

به خانواده ی تو، هر کسی تسلا داد

اگر چه دیده به خود پیکرت گسست تو را

نبرده است کسی آن عقیق دست تو را

نریخته ست کسی آب های پاکی را

نبرده است کسی آن لباس خاکی را

اگر چه سهم یتیم تو بی قراری شد

چقدر اشک که بر پیکر تو جاری شد

چقدر آه که از دل بر آمد از داغت

چقدر آدم عاشق شدست مشتاقت

تو شیر معرکه بودی به حال سر مستی

اگر چه رفته ای اما هنوز هم هستی

اگر چه اشک علی بعد تو سرازیر است

بدون شک غم آهش شدید درگیر است

زمین نخورده علم بعد تو علم باقی ست

ستون خیمه نیفتاده این حرم باقی ست

جوان جوان پر از عاشق پر از تب و تابیم

بدون عشق علی ما دمی نمی خوابیم

خراب باده ی عشقیم و یک به یک مستیم

همیشه پای همین بیرق و علم هستیم

شبیه حضرت زینب دلاور و شیریم

و انتقام تو را از یزید می گیریم

گمان مکن که اگر رفته ای علی تنهاست

نگاه بان درِ این حرم خودِ زهراست

نگاه ما همه بر دلبر خراسانی ست

تمام بیشه پر از ببر و شیر ایرانی ست

و ضرب سیلی ما ابتدای ویرانی ست

و نام ما پس از این قاسم سلیمانی ست

قسم به عشق که نامش همیشه پا بر جاست

نرفته قاسم ما، او هنوز هم اینجاست

شاعر:وحید_اشجع

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

به مناسبت شهادت سرلشگر حاج_قاسم_سلیمانی

به مناسبت شهادت سرلشگر حاج_قاسم_سلیمانی

بسم رب الشهید والصدیق

بسم رب القاصم الجبار

خبری آمده که می سوزد

قلب عشاق حیدر کرار

خبر آمد دوباره از میدان

خبری که چقدر غم دارد

خبر آمد که حاج قاسم رفت

پس چرا آسمان نمی بارد

نیمه شب بود این خبر پیچید

آسمان هم سیاه بود آن دم

بعد از این سیزده دی هرسال

توی تقویم می زند ماتم

جمعه ای نیست تیره تر از این

جمعه ای که سیاه پوشیدیم

هم دچار غم فراق شهید

هم در این انتظار پوسیدیم

مالک اشتر علی زمان

یا، علمدار لشکر آقا

حاج قاسم غم فراقت برد

صبر ما را، به سیدالشهدا

بسکه با ذوالفقار چشمانت

رعشه بر جان دشمنان افتاد

آخرش چشم بد زمینت زد

غصه بر جان دوستان افتاد

آرزویت شهید بودن بود

آرزویت چقدر زیبا بود

خبر آمد شهید جمعه شدی

نـام تو‌ بـاز در خبـرها بود

شهر بغداد پر شد از بدنت

روحت اما به علقمه پر زد

خوب شد مادرت نبود آنجا

مثل آن مادری که بر سر زد

شب جمعه پر از هیاهو بود

مادری در حرم قرار نداشت

یا بُنَیَ، بُنَیَ سر می داد

اصلا انگار انتظار نداشت

اصلا انگار انتظار نداشت

پیش چشمان او‌ حیا نکنند

شمر ملعون و‌عده ای اوباش

کاش میشد مُقطعه ش نکنند

بعد یک قرن و‌نیم حالا باز

یک علمدار دیگر افتاده

بدنی که جدا، جُ د ا شده است

بر روی خاک، پر پر افتاده

أین صمصامِ منتقم؛ مهدی

کی می آیی؟ ببین پریشانیم

ما همه مثل حاج قاسم ها

پای تو‌تا همیشه می مانیم

شاعر:مصطفی_گودرزی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

محبّت_دوست

محبّت_دوست

حِکایتی نَبوَد خوشتَر از محبّتِ دوست

سَعادتی نَبوَد جُز نَصیبِ صُحبتِ دوست

بِسویِ او نرَوَد هرکسی اَسیرِ "مَن" است

مگر که بال گُشایَد به یُمنِ هِمّتِ دوست

اگر بَلا رِسدَت صدهزار در رهِ عشق

زبان به شِکوِه مگَردان به پاسِ حُرمتِ دوست

شَرارِ آتَشِ عشقَش بِسوخت جان و دِلَم

چوپیرِعشق بخواندَم به کویِ خَلوتِ دوست

بِریخت بادهِ نو را، به نیم­ جان و تنَم

کشاند نیم­ نِگاهی مرا به حَضرتِ دوست

من از تَجلّیِ او مَست گَشتَم و مَدهُوش

دِلم چو آیینه شد جِلوِه ­گاهِ طَلعتِ دوست

مرا چو نور بِبَخشَد ز راهِ لُطف و کرَم

زِ سینه­ ام بِبَرَد، هرچِه جُز محبّتِ دوست

یاحق

عبدحقیرحق و از نیستان

غزالی