#ڪوچههاپرازعطرنرگسمیشودروزۍ
بهار از راه مىآید ،ولى دلها بهارى نیستـــــ
میان سفرهها عیدى،به جز چشم انتظارى نیستـــــ
نمى خواهم شود تحویل سالى بى گل رویتـــــ
بهاران جاى خود اما مرا لیل و نهارى نیستــــ
چه عیدى و چه تبریکى؟! بهار و فصل دلتنگى!
بدون نرگس چشمت،شکوه سبزه زارى نیستــــ
به هر گل مىرسم آرى،نمىیابم نشان از تو
در این باغ پر از گلشن، مگر نقش و نگارى نیستــــ!!
سلامى از سر خجلت،نثار ماه باید ڪرد
ڪه بعداز سالها هم سیصد و اندى،...نه! یارى نیستــــ
گل نرگس اجابت ڪن،دعاى آخر خود را
چرا در ڪوچه باغ دل،هواى عشق جارى نیستـــــ؟
مَن غُلام اَدَب عَبّاسَم
خاک پای حَرَم عَبّاسَم
غِیر اَز مَردانِگیَش حَرف مَزَن
مَن به عَبّاس عَلی حَسّاسَم
مَن به زَهرای سه ساله سوگَند
نَکُنَم پُشت به این اِحساسَم
جای مَن بوده هَمیشه هِیئَت
غِیر عَبّاس کَسی نَشناسَم
مَن حُسینی اَم و زَهرا نسَبم
مَن به این اَصل و نَسَب حَسّاسَم
تا که جان اَست به تَن می گویَم
مَن غُلام اَدَب عَبّاسَم
اَلسَلام عَلَیک یا اَبوالفَضل العَبّاس(ع)
بداههی شاعران راهراه
به مناسبت اعیاد فرخندهی شعبانیه
هلال ماه رسول خدا نمایان شد
دهید مژده به یاران که ماه شعبان شد
گلی شکفته به گلزارِ سومین روزش
کزان سماءِ امامت ستاره باران شد
رسید آینهی بی مثال روی علی
خوشا به حال امیری که باز خندان شد
اگرچه اشرف خلق است آدمی اما
گِلیست کز نم عشق حسین انسان شد
به کام خشک عطش، لذت شراب طهور
زلال چشمه میان دل بیابان شد
رسید ماه منیری که بس درخشان است
به پشت هالهی نورش ستاره پنهان شد
خبر میان ملائک ز هر طرف پیچید
رسید مژده به فُطرس که وقت غفران شد
برای آنکه همیشه اسیر گرداب است
حسین بهر نجات دلش شتابان شد
که گفتهاست به یک گل بهار ممکن نیست؟
شکفت نو گل زهرا، جهان گلستان شد
بداهه سرایان:
فرشته پناهی
سید محمد صفایی نویسی
محمود حسنی مقدس
محمدعلی کمالی مقدم
زهرا محبی، طاهره ابراهیم نژاد
وطنز بهترین شعرهای طنز
از دوری تو از سر این سفره، حزینم
برگرد به این سفره که بسیار غمینم
از سرِّ گرانی و نبودت خبری ده
من محرم اسرارم و بسیار امینم
آخر تو بگو تا منِ بیچاره بدانم
تا کی به تمنای تو در صف بنِشینم
هر بار که آهنگ خرید تو نمودم
نرخ تو نجومی شد و بد زد به زمینم
نزدیک بهار است بیا سفره بچینیم
بی سِرو تو کامل نشود سفرهی سینم
با این همه تدبیر در این سفرهی خالی
یعنی بشود بار دگر مرغ ببینم؟
انگار که تحریم نمودی همه را چون
با واژهی تحریم در این قصه عجینم!
محمدعلی کمالی مقدم
طنز | بهترین شعرهای طنز
کلیدش را طرف چرخاند برعکس
سر قول و قرارش ماند برعکس
گرفت او اقتصاد و هستهای را
و چرخ هر دو را چرخاند برعکس
غرور و غیرت ایرانیاش را
به دشمنهایمان فهماند برعکس
به پاسپورتی که در دست شما بود
چه عزتها که برگرداند برعکس
گل امید در دلهای مردم
به تدبیر خودش رویاند برعکس
شبیه ایرباسی نو، وطن را
به سوی قلهها پرّاند برعکس
و شاخصهای رشد اقتصادی
به سقف آسمان چسباند برعکس
به گفتار درست و صادقانه
دهان خویش را جنباند برعکس
خلاف وعدههای دیگران او
عمل را جامهای پوشاند برعکس
ز خوبی نام او تا عرش رفته
خدا هم نام او را خواند برعکس
محمد صبوریان
وطنز بهترین شعرهای طنز