وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

بی‌سروسامانم وخیلی پریشانم حسین

بی‌سروسامانم وخیلی پریشانم حسین

غرق درعصیانم وخیلی پشیمانم حسین

سفره ی دل راهمیشه پیش تووا می‌کنم

مونس تنهایی‌ام گرمی مژگانم حسین

با همه آلودگی‌ام دوستت دارم حسین

دوست داری نوکرت راخوب میدانم حسین

جان من این چندقطره اشک راازمن نگیر

چون که بااین اشکهالبریزایمانم حسین

کشته ی اشکی و من پاره‌گریبان توام

ای تمام حاجت چشمان گریانم حسین

خوش بحال نوکری که پیراین درگاه شد

درحرم یابین روضه‌ها بمیرانم حسین

هرشب جمعه که دلتنگ حریمت می‌شوم

ازسرشب تا سحرهرلحظه می‌خوانم حسین

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم

کـربلایم را بده دیگر مرنجانم حسین

وقت هردردوغمی فرمود:فابک للحسین

روضه ی روزوشب شاه خراسانم حسین

دست وپا کمتر بزن خواهرفدای پیکرت

ای غریب مادرم گیسوپریشانم حسین

#نـوکــر_نـوشـت:

#حسین_جان

دوست دارم که فقط غرق غمت باشم وبس

یک شب جمعه ی دیگر،حرمت باشم وبس

صلی الله علیڪ یا سیدناالمظلوم یاابا عبدالله الحسین

سلام علیکم و رحمة الله،صبحتون بخیر،

#روزیتون_زیارت_کـربلای_مـعـلـی

#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_رضاحیدری

#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم

[انامجنون الرقیه سلام الله علیها]

ما با سی سال به جنگ ابدیت می‌رویم

ما با سی سال به جنگ ابدیت می‌رویم

و اعتقاد به تناسخ وهمی تازه می‌آفریند!

زیرا بابونه‌ها قادر به تکلم نیستند!

و سنگ‌ها از نعمت گریستن محرومند!

سمورها از حل معمای توتون و دود، سرسام می‌گیرند...

#حسین_پناهی

#نامه‌هایی_به_آنا

حسین پناهی:

به دودوی چشمان خیست بر سقف خلوتکده،

به دودوی چشمان خیست بر سقف خلوتکده،

در لحظات قبل از خواب!

به بغض و غضب صفحۀ بیست نامه‌هایت،

باورم کن! باورت می‌کنم!

همیشه‌ام را باور کن و بیا و بخواه تا بیایم...

و تو بگو در این قرن حقیر و حقارت‌ها،

چه می‌تواند باشد عشق؟

#حسین_پناهی

#نامه‌هایی_به_آنا

حسین پناهی:

مطالبات

https://s4.uupload.ir/files/%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8%D8%A7%D8%AA_y5kz.jpg

مطالبات

گاه انسان هوای آزادی

گاه تنها حباب می‌خواهد

زورکی که نمیشود آباد

آن که حال خراب می‌خواهد

هرچه بیدار می‌کنیمش باز

بالش و رختخواب می‌خواهد

می‌رود تشنه از لب دریا

از ته چاه آب می‌خواهد!

مرغ همسایه غاز زائیده؟

چون شنیده، جواب می‌خواهد

واکسن خارجی هوس کرده

آنچه عالی‌جناب می‌خواهد

جگری را به سیخ خواهد کرد

بچه وقتی کباب می‌خواهد

اینقَدر که منورالفکر است

نسخه‌ی انقلاب می‌خواهد!

سوده سلامت

وطنز | بهترین شعرهای طنز

وقتی فرشته دست دعای مرا گرفت

وقتی فرشته دست دعای مرا گرفت

کم کم بساط یک سفر تازه پاگرفت

مبدا دلِ شکسته ی من بود وبعداز آن

بال فرشته مقصد ایوان طلا گرفت

بی اختیار مرغ دلم پرکشید وبعد

بین کبوتران حریم توجا گرفت

باب الجواد بودم وباران شروع شد

اذن دخول را که دلم از شما گرفت

لب وا نکرده بودم وحاجت روا شدم

لطفت مجال حرف زدن از گدا گرفت

من حاجی فقیرم و تو کعبه ی منی

سعی صفا هم از قدم تو صفا گرفت

دیدم کنار پنجره فولادتان شبی

معلول بود کودکی اما شفاگرفت

هرکس به گوشه های ضریحت دخیل بست

از دست با عنایت تو کـربلا گرفت

#نـوکــر_نـوشـت:

#یا_امـام_رضـا

سلام میدهم از بام خانه سمت حرم

ببخش نوکرتان را، بضاعتش این است

صلی الله علیڪ یا سیدناالمظلوم یاابا عبدالله الحسین

[انامجنون الرقیه سلام الله علیها]