بنده یک انقلابی ریزم
از غم انقلاب لبریزم
میتپد بهر حفظ ارزشها
قلب بنده، به ویژه دهلیزم!
بس که زبر و زرنگم و زبلم
بس که جذابم و دلانگیزم
در فراز و فرود دولتها
هرگز از من جدا نشد میزم
من مدیری خدوم و پرکارم
دکتر بنده کرده تجویزم:
نکنم کار تا مهیا نیست
جوجه و شیشلیک شاندیزم
من نجوم و حقوق میخوانم
عاشق لحظههای واریزم
تا برانم خر مرادم را
من مجهز به شصت مهمیزم
از قضا ریش هم کمی دارم
کرده شش پر شوید، تجهیزم
گرچه قصدم برادری بوده
منشیام رفته گفته من هیزم
در همه چیز صاحبِ نظرم
من ملقب به شیخ پرویزم
میکنم هی جهاد فرهنگی
واقعاً افتخار آمیزم
فیالمثل توی واردات رژ و
دستگاه الکترولیزم
بس که کردم در اقتصاد، جهاد
یک شبه شد پرادو، ماتیزم
من برای گرفتن حقم
روز و شب با همه گلاویزم
ولی از دست قاضی و قانون
مثل ماهی مدام میلیزم
الغرض مخلص کلام این است:
بنده یک انقلابی تیزم
سفرهی انقلاب تا پهن است
از سر سفره برنمیخیزم!
مهدی پرنیان
دیوان حافظ غزل شماره ۲۳۳
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید
گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
هر جا که نام حافظ در انجمن برآید
[خانه ناهید]
به عشق همه ی پدرا...
اونایی که هستن ، سایشون مستدام..
اونایی که رفتن ، روحشون شاد....
پدر لطف خدا بر آدمیزاد
پدر کانون مهر و عشق و امداد
پدر مشکل گشای خانواده
پدر یک قهرمان فوق العاده
پدر آموزگاری بی مواجب
بدوشش کوله باری از مخارج
پدر سرخ میکند صورت به سیلی
رخ فرزند نگردد زردو نیلی
پدر یک داستان نانوشته
پدر همراه مادر در بهشته
خوشا آنان پدر در خانه دارند
درون خانه یک پروانه دارند...
پیشاپیش 7 اسفند روز پدر مبارک
نعره و ناله و شیون بزنم یا نزنم
قصه این است که واکسن بزنم یا نزنم!
طبل و نقّاره و دمّام و دف و کوس و دهُل
سرِ هر کوچه و برزن بزنم یا نزنم
احتمالی که مرا خوب کند چندان نیست
جنسِ Made in American بزنم یا نزنم!
من که دیدم چه بلایی سر خویش آوردند
باز خود را به ندیدن بزنم یا نزنم
ای که فرق سرُم و سُوند نمیدانی چیست
واکسنت را به نشیمن بزنم یا نزنم!
وسط کار اگر بیژن خونم افتاد
چند قاشق سُس بیژن بزنم یا نزنم!
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببُرد*
دم از این مسئله اصلاً بزنم یا نزنم
تا که از آب گلآلود بگیرم ماهی
سخن تفرقهافکن بزنم یا نزنم!
دامن عدّهای آلوده به فسق است و فساد
من به این مسئله دامن بزنم یا نزنم
من که گلهای زیادی به سپاهان زدهام
چند گل هم به ذوبآهن بزنم یا نزنم!
چمن باغچهی کوچهی ما را زد و رفت
حرف زشتی به چمنزن بزنم یا نزنم!
من که جمعه متوجّه شدم این مسئله را
خنده را شنبه و یکشنبه زنم یا نزنم!
همه سرمایهگذار و همگان بر سرِ کار
حرفی از مشکل مسکن بزنم یا نزنم
مشکل مسکن و تولید، سرم را بخورد
حرف رُبگوجه و روغن بزنم یا نزنم!
این جوالدوز که بسیار به مردم زدهام
به خودم یک سرِ سوزن بزنم یا نزنم
نعلِ وارونه زدن کار دغلکاران است
نعلِ وارونه ولی من بزنم یا نزنم
طرح شفّافیت مجلس اگر رأی آورد
تا سحر یکسره بشکن بزنم یا نزنم
مشت محکم به دهانهای شیاطین بزرگ
صبح بیست و دوی بهمن بزنم یا نزنم
بارها مهلتشان دادم و حاصل این شد
سیلی سخت به دشمن بزنم یا نزنم
ای که صابون تو خوردهاست بر این تن ای عشق
باز صابون تو بر تن بزنم یا نزنم**
*حافظ
**حرفها دارم آیا بزنم یا نزنم (قیصر امین پور)
مهدی جهاندار
وطنز | بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
یک سخن با خود دشمن بزنم یا نزنم
حرف خود با رگ گردن بزنم یا نزنم
جیغ و هورا بکشم سوت خفن،تر بزنم
قید این جان و سر و تن بزنم یا نزنم
عید ما آمده تا دشمن ما کور شود
حرف بیستودوی بهمن بزنم یا نزنم
پرچمی را که شهیدان به امانت دادند
به سر کوچه و برزن بزنم یا نزنم
تا که چل سالگیات را همگان کِل بکشند
رقص گردن، قد ارزن، بزنم یا نزنم
گر چه این شعر مرا هیچ کسی باز ندید
زیر آن نمرهی احسن بزنم یا نزنم
ایمان قیلاویزاده
وطنز | بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir