هرکار آسان میشود بعد از توافق
اجناس ارزان میشود بعد از توافق
هر چند چیزی قبل از این ارزان نمیشد
اما از الان می شود بعد از توافق
در سالن اجلاس تهران جان کری جان
هر روز مهمان میشود بعد از توافق
حتی شنیدم حافظ شیراز میگفت
اصلاح اوزان میشود بعد از توافق
تا هستهای رونق بگیرد مطمئنم
فردو هم استان میشود بعد از توافق
میگفت مثل مادرش، باراک اوباما
حتما مسلمان میشود بعد از توافق
بلبل غزلخوان بود، از اول ولی گل
قطعا غزلخوان می شود بعد از توافق
با رفع تحریم جهانی خاک ایران
سیراب باران میشود بعد از توافق
حل میشود بحران آب خوردن ما؟
هر چشمه جوشان میشود بعد از توافق
گل میکند هی طبع شاعرهای ایران
کشور گلستان میشود بعد از توافق
قبل از توافق بخت مژگان بسته بوده
وا بخت مژگان میشود بعد از توافق
دارد شتر در حالت عادی دو کوهان
اما سه کوهان میشود بعد از توافق
میگفت مشتی ممدلی با همسر خود
این ده چو تهران میشود بعد از توافق
مادر بزرگ مادرم دندان ندارد
دارای دندان میشود بعد از توافق
در سفره ما جای چایی هست خالی
پرقند قندان میشود بعد از توافق
ما که فقط از مرغمان هی بال خوردیم
شکر خدا ران میشود بعد از توافق
هر شاعری مانند باباطاهر انگار
یک خورده عریان میشود بعد از توافق
گفته است استاندار قم اندازه قم
قد خراسان میشود بعد از توافق
معشوقهای دارای زلفی لخت بوده
زلفش پریشان میشود بعد از توافق
اشعار ما آواره و بیوزن و بیجان
قطعا که دیوان میشود بعد از توافق
رضا رفیع
دیوان حافظ غزل شماره ۲۲۴
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بیخبر نرود
طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
سواد دیده غمدیدهام به اشک مشوی
که نقش خال توام هرگز از نظر نرود
ز من چو باد صبا بوی خود دریغ مدار
چرا که بی سر زلف توام به سر نرود
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شریعت بدین قدر نرود
من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به در نرود
سیاه نامهتر از خود کسی نمیبینم
چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود
به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفید
چو باشه در پی هر صید مختصر نرود
بیار باده و اول به دست حافظ ده
به شرط آن که ز مجلس سخن به در نرود
[خانه ناهید]
بی تو مادر خسته و تنها منم
بی تو مادر خواب بی رویا منم
بی تو مادر در کویر زندگی
آن گیاه رَسته در صحرا منم
بی تو مادر راه خود گم میکنم
چون مسافر مانده ای در راه منم
بی تو مادر روز من همچون شب است
روز و شب یکسان و بی فردا منم
بی تو مادر بی پناه و یاورم
قایقی بشکسته در دریا منم
بی تو مادر در سکوتم در سکوت
قصه ها در سینه بی نجوی منم
دیده ام با مهرِ تو روشن شود
بی حضورت همچو نابینا منم
تا که آغوشت به رویم بسته شد
همچو خوانی رفته بر یغما منم
دوریت چون آزمون تلخِ من
آن که دارد دردِ جان فرسا منم
با تو شاهم همچو شاهان بی نیاز
بی تو ویران گشته چون کسری منم
پیر گشتی از غم و از روزگار
عاشق آن روی بی همتا منم
می ستایم من تو را با شعر خویش
تا همیشه عاشق و شیدا منم
#شاهپور _ پیراسته
# روز مادر و روز زن گرامی
# اصفهان بهمن ماه ۱۳۹۹
[خانه ناهید]
بداهه شاعران راه راه
با موضوع ولادت باسعادت خانم حضرت زهرا سلام الله علیها
خدا به دست حبیبش گلی معطر داد
به روضه نبوی رنگ و بوی دیگر داد
خدیجه دامنش از برگ یاس پر گشته
خدا ز لطف، به احمد دوباره مادر داد
دل نبی شده خرم ز لطف حضرت حق
بر آن دو دست پر از نور، درّ و گوهر داد
درخت نور، عَلَم کرد و شاخه شاخه بهشت
چه پرشکوفه بهاری به دست حیدر داد
در امتداد نبی، نسل نور ممکن شد
شبیه آینهای، با علی برابر داد
نمود همدم و همتای حضرت حیدر
به او برابر و همکفو خویش، همسر داد
شده است خیر کثیر و خدا اراده نمود
و درس سخت بزرگی به نسل ابتر داد
برای کثرت نورش میان خلق، خدا
چه عاشقانه به طاهای خویش کوثر داد
بهشت فرش شد و زیر پای او افتاد
به عشق و نور و گل و مهر و ماه، مادر داد
نهاده شد به امانت در این صدف گوهر
دو نور دیده از او هدیه بر پیمبر داد
تمام اجر پیمبر مودت او بود
همو که قول شفاعت به روز محشر داد
بداههسرایان:
زهرا آراسته نیا، امین شفیعی
میناگودرزی، فهیمه انوری
سارا رمضانی، زاهده شاد
محمود حسنی مقدس
طاهره ابراهیم نژاد
محمد علی کمالی مقدم
سوده سلامت، فرشته پناهی
فریبا رئیسی، زهرا محبی
مطهره نقدعلی
وطنزبهترین شعرهای طنز
«زچنبر» (۱)
شبی خوابیده بودم توی بستر
بدیدم هفت گاو سرخ لاغر
رمیدند و به یک آن قورت دادند
هرآنچه بود در آن دشت اخضر
پریدم از هراس از خواب و دیدم
که هستم توی تخت خود شناور!
چو پرسیدم ز پیری اهل معنا
ز تعبیرات این رویای ابتر
بگفتا که یقینا توی بورسی
و غرقی در ضرر از پای تا سر
بگفتم راست میگویی تو ای پیر
که عمرم رفت و شد سرمایهام پَر
چنان زهری به جانم شد در این بورس
که از افعی نخورده مثلش عسگر!
به یغما برد آنسان مالمان را
که لنگ انداخت پیشش قوم بربر
بگفتا گر خلاصی خواهی ای دوست
از این ریزش و این اوضاع احمر
تریدت را بکن با علم و تحلیل
نه با سیگنالهای عمه اختر!
بکن آویزهی گوش این سخن را
دهم پندی به تو جان برادر
اگر خواهی شوی سبز خیاری
بخر تا خرخره سهم «زِچَنبر»
۱. زچنبر: نماد بورسی کشت و پرورش خیار چنبر!!!
مهدی امام رضایی
وطنز | بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir