تا زمانی صحبت است؛ از رعیت و ارباب
تا قیامت؛ لایق ِ هر چه عذابیم - عذاب
خو گرفتیم؛ بسکه با - زور و زر و تزویر
ماندهایم عمری؛ میان ِ نادرستی و صواب
تا که دین؛ بازیچهیِ دست ِ سیاست باشد
با بهانه میکنند؛ دنیای ِ اینمردم - خراب
کُلّ ِ ایران را؛ که دیدید، آب با سیلاب بُرد
گوئی؛ مسئولینِ کشور - همه بودند خواب !
از همان میگویمت هر روز بعد ِ چهلسال:
میبَرَد سهم هنوز - از سفرهی ِ این انقلاب !!
غوطهور مردم؛ درون ِ درد و رنجند و بلا
ماندهاند بعضی هنوز؛ بر سرِ بحثِ حجاب !
سیل ِ طغیانگر که آمد؛ شهرها ویرانه کرد
جانگرفتو خانهها بُرد؛ درونِ پیچ و تاب
بعد - مسئولین زمانی آمدند، گوئیکه بود:
نوش دارو - بعد ِ مـَرگ و مـُردن ِ سهراب !
سبز و آباد شَوَد؛ با فکر و اندیشه -- وطن
نه نشینیم و زنیم؛ ذکر و تسبیح - با ثواب !
پایبندیم؛ ما به دین ِ خویشتن - باور کُنید
دین؛ به این رفتارتان، واللّه نگردد کامیاب
دائماً ... ما بین ِ بد ها؛ انتخاب ِ ما شُده !!
ماندهایم امّا - همیشه؛ ما به پای ِ انتخاب
دل بسوزانید؛ برای ِ مَردُمان ِ میهنَم ایران
زندگیشان پُر شُد از؛ آشفتگیو اضطراب
ظاهر ِخویش؛ بهسیلی سُرخکردند سالها
سالها بودند، هنوز؛ هستند درون ِ التهاب !
حل شَوَد اینمشکلات؛ با دانش ِ اهلِ نظر
نه - توکُّلهای ِ توخالی و بیحدّ و حساب
بس کُنید - تا دین نمیرد ... ندیدید مگر:
بُقعهای، از شهر را - با خودش میبُرد آب !!؟
حسن_جهانچی
۳۱ فروردین ماه - ۱۳۹۸ نود و هشت
این شنیدم که یک سلبریتی، چند روزی است رفته کانادا
اندکی توی کوچه ها گشته، گفته به به ز حسن آب و هوا
وقت شام از تمام ماکولات، چیزهایی چشیده آن شکمو
بین آن چیزها هم انگاری، خورده چیزی که رفته تا به فضا
پس از آن کرده او در افشانی،گفته این هموطن نما در جمع
که در ایران همه چخ اند و اخ اند! عصبی اند و دایم الدعوا
نه فقط مردمان این کشور، بلکه کل نبات و حیوانات
با کلاس اند و در همه ابعاد، برتر اند از تمام کشور ما
برخلاف کلاغ ایرانی، که فقط فضله اش به هیکل ماست
درتوالت کلاغ ها اینجا، حاجت خویش می کنند قضا
پاچه گیری شده فقط هنرش، سگ ایرانی آنقدر که خر است
من خودم دیده ام که اینجا سگ، حال و احوال می کند با ما
دوش دیدم سگی کانادایی، باوقار و به پوزه اش لبخند
گفت: ول کام! نایس تو میت یو! و تکان داد اندکی دم را
حاشیه ساز شد نمایش او، خودش البته گفت استندآپ
نزده بود در تمامی عمر، اینقدر حرف مفت و پرت و پلا
ظاهرا یک اپیدمی شده است، بین این عاشقان شهر فرنگ
مرض خود حقیر پنداری، که دهد عقل مبتلا به فنا
مهدی امام رضائی
https://ble.im/vatanz
استقبال_ازماه_محرم امام_حسین
چهل روز مانده تا ماه محرم
ما را نسیم پرچم تو زنده می کند
زخمی است دل که مرهم تو زنده می کند
خشکیده بود چند صباحی قنات اشک
این چشمه را ولی غم تو زنده می کند
آه ای قتیل اشک، نفس های مرده را
شور تو، روضه و دم تو زنده می کند
ای خونبهای عشق، چه خوش گفت پیر ما:
اسلام را محرم تو زنده می کند
ما با غذای نذریتان رشد کرده ایم
جان را عطای حاتم تو زنده می کند
آقا جسارت است، ولی داغ شیعه را
انگشتر تو، خاتم تو زنده می کند
بالای تل هم آتش این قوم خفته را
آن خواهر مکرم تو زنده می کند
این کشته فتاده به هامون حسین اوست
خود را به اسم اعظم تو زنده می کند
فردای محشر و غم و طوفان وتشنگی
ما را امید زمزم تو زنده می کند
شاعر:
عباس_احمدی
اشعار ناب آئینے
shere_aeini
حضرت_رقیه ( س)
چشم من روشن ای عزیز دلم
آمدی جان فدای تاب و تبت
تو به من بوسه ها بدهکاری
جان ناقابلی بود طلبت
پس چرا فرق کرده ای بابا
پس چرا خارجی شده لقبت
چه بلایی سر تو آوردند
در امان بوده اند از غضبت
انقدر میزنم به روی لبم
که شود پاره پاره مثل لبت
به گمانم که زخم های تو هم
کار سر نیزه هاست با دهنت
با سرت آمدی به آغوشم
پس کجا مانده باقی بدنت
محمد حبیب زاده
کانون مداحان یاس کبود استان گیلان