شعری از ناصرالدین شاه قاجار
وقت آن شد که از این دار فنا درگذریم
کاروان رفته و ما در سر ره در گذریم
توشه راه نداریم چه تدبیر کنیم
منزل دور و دراز است عجب بی خبریم
توشه راه حقیقت که نه نان است و نه آب
توشه آنست که ایمان درستی ببریم
خانه و خانقه و منزل ما زیر زمین
ما به تعمیر سر و ساختن بام و دریم
خانه اصلی ما گوشه قبرستان است
ای خوش آن روز که من با تو در آن خانه دریم
پدر و مادر و یاران و عزیزان رفتند
ما عجب مست غروریم چه کوته نظریم
دم به دم می گذرند از نظر ما یاران
این قدر دیده نداریم که در خود نگریم
گر دو صد مملکت از روی زمین جمع کنیم
ما به غیر از کفنی بیش ز دنیا نبریم
بار الها تو کریمی و غفوری و رحیم
دست ما گیر که درمانده و بی بال و پریم
یا رب از لطف تو و بندگی ناصر دین
عاقبت خیر نما ما همگی در به دریم
پلنگ خفته
اول صبح صورت خود را
دید و حالش گرفته شد بدجور
چالهها را بتونهکاری کرد
صاف شد با هزار زحمت و زور
بعد مشغول شد به نقاشی
همه شور و ترانه و احساس
قلمش را چنان به دست گرفت
فکر کردم که زنده شد باب راس
مژههایش بلند و حالتدار
شده تولیدْ خارج از کشور
زده رژ تا حوالی بینی
خط چشمش رسیده تا پس سر
گفت همسر: عروسکم برویم
_حاضرم! صبرکن! همین الان
بعد پوشید یک لباس جدید
شد پلنگی به هیئت انسان
دوختها وضعشان چه بحرانی
شده امّیدشان کمربندی !
دکمه جادکمه را صدا زد و گفت:
نکش آقا ! نکش، مرا کندی !
راه افتاد و در خیال خودش
خوشگل و ناز بود و بیهمتا
همه را محو دیدن خود دید
همه را! هرکه بود در آنجا
غرق در خودفریبی و اوهام
غرق در دلبری و طنازی
دید یکباره همسر خود را
جای دیگر پی نظربازی
شد پلنگ ترانهام گربه !
خالهایش همه ز تن افتاد
هرچه خط لب و رژ و سایه
همه یکجا ز چشم زن افتاد
طاهره ابراهیمنژاد
وطنز | بهترین شعرهای طنز
افادههای هویجی
نشسته روبرویم ایــن هوا موز!
گرفته عینهو مردم عزا، موز!
گمانم دیده بودم قبلا او را
برایم هست خیلی آشنا موز!
رقیبم بود بادمجان و گوجه
ولی جایش شده پر با دو تا موز!
صدایم رفته بالاتر ز یاران
شده با من جدیدا همصدا موز!
گرفت افسردگی از دیدن من
نکرده بعد بنده کودتا موز!
خودش را لوس کرده وارداتی!
نکرده هیچ دردی را دوا موز
مرا با سوپ همزاد آفریدند
به درد من نباشد مبتلا موز!
کلم، کاهو، کدو...یاران دیرین
بمانم با شماها باز یا موز؟!
مدیریت اگر باشد هویجی
هویج آنجا ندارد فرق با موز!!
صامره حبیبی
وطنز | بهترین شعرهای طنز
بداهه *مخاطبان وطنز*به همراه شاعران راهراه
در خصوص فداکاریهای کدخدا
در حمایت از بشر مست و پریشان، کدخدا
چاک داده بهر آزادی گریبان، کدخدا
میچکد از هر کجایش صلح و انساندوستی
بس که سوراخ است چون سردوش سوبان، کدخدا
بیقرار است و جهان هم بیقرار از دست او
گوییا دارد همیشه کک به تنبان، کدخدا
میرود کشور به کشور با کلاس و لاکچری
میزند آروغ آزادی انسان، کدخدا
با الاغش گاه جفتک میزند بر اهل ده
گاه ده را میکند با فیل ویران کدخدا
پیچ خورده پای او، از بس فشرده بر گلو
میرود راه خودش را لنگلنگان کدخدا
شد دهات از لِنگ بیقانونِ قانونش خفه
با شرارت میزند بر طبل بحران، کدخدا
اهل آذینبندی و تزیین کشورهاست، او
عشق آتشبازی است و بمبباران کدخدا
حامی حق حقوق شهروندی در جهان
در عراق و سوریه، مخصوصا ایران کدخدا
دستگیر و حامی اقشار محروم و ضعیف
از فلسطین تا بلندیهای جولان کدخدا
با سلاحش صلح بخشیده به حکام عرب
ماستها را ریخته توی فسنجان، کدخدا
دل به برخی حرفها خوش کرده، شاید بینوا
آخرش یک شب بیاید سمت تهران کدخدا
وعده داده عدهای را باز با طنازیاش
گول مالیدهاست بر فرق مریدان کدخدا
گفت مسئولی که هر چه میدهد بر ما خدا
میدهد ما مستمندان را دوچندان، کدخدا
هیچ امیدی برای گوسفندان نیست، چون
گرگ بدذاتیست در سیمای چوپان، کدخدا
عاقبت بدبختی و بیچارگی تقدیر اوست
میرود در گور همچون موشه دایان، کدخدا
بداهه سرایان: مینا گودرزی
مهدی امام رضایی، مهرداد قربانی
امین بهاریزاده، یحیی سلطانی
محمد اسد زاده، سیدمحمد صفایی
مجید سهیلی، زهرا فرقانی، محمود حسنی مقدس
سارا رمضانی، صامره حبیبی
احمد رفیعیوردنجانی، حامد سنگونی
وطنز | بهترین شعرهای طنزبوده این قانون جنگل، دستِ سلطانِ هویج
شکر یزدان بینصیبیم از مدیران هویج!
بر فراز تپه، آنها را قضاوت میکنید؟!
رفتهاند آنجا به استدعای باران هویج
کرده کف بازارمان از بیهویجی در کفَش
سوخت جانها در فراق و داغ فقدان هویج
پای سیب و چشم بلبل هاج و واج از ارزشش
کل وزن میوهها همارز دندان هویج
سفره تحریمِ درازآویزهای زینتیست!
با خیار و موز و بادمجان، مریدان هویج
چون سوارم شد سیاست، با چماقش میزند
بر سرم تا برنگردم از خیابان هویج
دست تقدیر، از قضا سرکنگبین صفرا فزود
تا گران شد، برملا شد راز پنهان هویج
شعر «ناکس کس نمیگردد» عوض شد، کس شدند
ناکسانی با نشستن بر سر ران هویج
محمد عظامی
وطنز | بهترین شعرهای طنز