وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

دستگیرم باش ای حی ودود

دستگیرم باش ای حی ودود

این من افتاده ازحدوحدود

رازقا رزق مرا ازدل بده

پای آزادورها ازگل بده

دُرّی  ازگنجینه ی قرآن مرا

جرعه ایی ازکوزه ی عرفان مرا

آشنایم کن مرابا اصل خود

تابجویم روزگاروصل خود

آسمانی کن مرا ای آفتاب

گرمتربرسینه ی سردم بتاب

ساقیا لبریزشدازمن سبو

ساترا  بر من بپوشان آبرو

شاهدی برغربت وتنهاییم

ناظری برگریه وبی تابیم

پرشده پیمانه ام صبری بریز

ای رحیم مهربانم ای عزیز

آشنایم کن به رسم بندگی

پرکن ازعطرت هوای زندگی

اکرم نورانی.

یاران تو هزار مصیبت کشیده اند

یاران تو هزار مصیبت کشیده اند

اما غم تو را سر مویی ندیده اند

تنها شنیده ایم هرآنچه تو دیده ای

تو دیده ای که جد تو را سر بریده اند

از مقتل زیارت ناحیه روشن است

شیب الخضیب را مکرر کشیده اند

گاهی به جسم جد غریبت نشسته اند

گاهی به چکمه روی تن او دویده اند

انگشت را به خاطر انگشتری به حِرص

با خنجری که کُند شده بد بریده اند

تو گفته ای که گریه خون میکنی چرا

از بس که عمه های تو تُهمَت شنیده اند

گفتی شبانه روز فقط گریه میکنم

از بس که آل فاطمه غربت کشیده اند

این بی حیا ارازل و اوباش بار ها

مظلومه را به نیش زبان ها گزیده اند

در راه کوفه بعضی از این پست فطرتان

از یکدگر به قهقهه زیور خریده اند

اجداد طاهرین تو راس الحسین را

یا در تنور یا که سر نیزه دیده اند

آقاخوش آن سحرکه کنی ازحرم ظهور

بینی مدافعان حرم سر رسیده اند

#نـوکــر_نـوشـت:

#آقـا_جـان

کسی که عشق تودارددگرچه کم دارد؟

بدون عشق تو عالم کجا بها دارد؟

#صلی_الله_علیڪ_یاسیدناالمظلوم_یاابا_عبدالله_الحسین

#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_شعبان_نصیری

#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم

 

شب شده وبود دلم رو دوباره غم گرفته بود

شب شده وبود دلم رو دوباره غم گرفته بود

بیاد کربلا برا حرم گرفته بود

داشتم از غصه میمردم بیاد کربلا

گفتم امشبو میرم زیارت امام رضا

رفتم و روبه ضریح با صفاش زانو زدم

حرف های دلمو پیش ضامن اهو زدم

گفتم ای امام رضا تورو به حق مادرت

یه نگاه کن به دل سیاه این کبوترت

من غلامتم تو باید به دلم شاهی کنی

برای زیارت حسین منو راهی کنی

میان دردودل هام توی همین حال و هوا

دیدم انگاری نشته روبروم امام رضا

دیدم اقای غریبم داره گریه مکینه

سر تکون میده ازم داره گلایه میکنه

ای اونی که حال خودتو خوب میدونی

تو که صبح تا شب داری دلم رو میسوزونی

با چه رویی اومدی پیش من امام رضا

با چه رویی اومدی میخوای بری کربلا

به حریم ما تا محرم نشی فایده نداره

کربلا بری ادم نشی فایده نداره

به اقام گفتم امام رضا ترو به حق دعای مادرت

یه نگاه کن به دل سیاه این کبوترت

تا که از صدق وصفا عاشق ومبطلا بشم

انجوری که تو میخوای زایر کربلات بشم

#صاحب_الامر #امام_حسین

#صاحب_الامر

#امام_حسین

خون پاک شهدا منتظر توست بیا

سرِ مصباحِ هدا منتظر توست بیا

وارث خون خدا و پسر خون خدا

به خدا خون خدا منتظر توست بیا

صبح هم منتظر صبح ظهور تو بوَد

روز ما و شب ما منتظر توست بیا

بر سر گنبد زرین حسین بن علی

پرچم کرب و بلا منتظر تو است بیا

علم و مشک و لب خشک جگرسوختگان

دستِ افتاده جدا منتظر توست بیا

فرق بشکسته ی زینب، سر خونین حسین

که جدا شد ز قفا منتظر توست بیا

بر سر نی سر جدّت به عقب برگشته

طفل افتاده ز پا منتظر توست بیا

آفتابی که چهل جا به سر نی تابید

در دل طشت طلا منتظر توست بیا

آن یتیمی که سر پاک پدر را بوسید

ناله زد «یا ابتا» منتظر توست بیا

نخل میثم

حکایت جوان عاشق!

حکایت جوان عاشق!

قصّه شنیدم که جوانی عَزَب

از مرض عشق شبی کرد تب

در دل خود کرد کمی جست‌وجو

یافت در آن مهر یکی ماهرو ‏

دید که کار دلش از کف شده‏

بهرۀ او رنج مضاعف شده

باخته یکجا همه سرمایه را

فتنه شده دختر همسایه را

رفت و به گوش پدر آواز داد

شرح غم‌انگیزی از آن راز داد:

کای پدر آشفته و شیدا شدم

عاشق یک دختر زیبا شدم

چون بدهم شرح ز حالات او؟

عاجزم از وصف کمالات او

از مه خود می دهمت آگهی

ترم نُه است آن مه دانشگهی‏!

گرچه پی مدرک مامایی است‏

‏«در همه کاریش توانایی است»!

شاعر و خطاط و ترومپت‌نواز!

کوزه‌گر و گچ‌بر و گلگیر ساز!

صاحب شش قطعه مدال جودو‏!

‏«خاله شکردونۀ» کانال دو!

بیشتر از این چه بگویم پدر؟

عاشق دلخسته اویم پدر!

وقت ز کف می‌رود و گشته دیر

لطف کن از بهر من او را بگیر!

گفت پدر: کای پسر خام‌دست

ای زده بر دامن اوهام، دست

ای که تبت رد شده حال از چهل

این تب‌و‌تاب از سر پوکت بهل!‏

عشق چه و کشک چه، ای نوجوان!

خربزه آب است، بکن فکر نان!

مگذر از این بادیۀ پرخطر

الحذر از عشق بتان، الحذر!

نیست تو را خانه و ماشین و کار‏

دختر کس را چه شوی خواستگار؟

چون شوی از مشکل مسکن رها؟

این تو و این رهن و اجاره‌ بها!

ای که شدی بر نگهی مبتلا

یک نظر انداز به نرخ طلا

قیمت اجناس ندیدی هنوز

طعم گرانی نچشیدی هنوز

بیش مگو یاوه، مزن حرفِ زن

در حدِ یارانۀ خود حرف زن!‏

سفرۀ خالی چو ببینی عیان

عشق خودت را ننمایی بیان...

بسکه از انواع بلا کرد یاد

رعشه بر اندام پسر اوفتاد

نعره زد و رو به خیابان نهاد

روز دگر سر به بیابان نهاد

حال نشسته‌ست توی خاک و خل

ای پدر عشق بسوزد به‌کُل!

#سعید_سلیمان_پور