وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

شب شده وبود دلم رو دوباره غم گرفته بود

شب شده وبود دلم رو دوباره غم گرفته بود

بیاد کربلا برا حرم گرفته بود

داشتم از غصه میمردم بیاد کربلا

گفتم امشبو میرم زیارت امام رضا

رفتم و روبه ضریح با صفاش زانو زدم

حرف های دلمو پیش ضامن اهو زدم

گفتم ای امام رضا تورو به حق مادرت

یه نگاه کن به دل سیاه این کبوترت

من غلامتم تو باید به دلم شاهی کنی

برای زیارت حسین منو راهی کنی

میان دردودل هام توی همین حال و هوا

دیدم انگاری نشته روبروم امام رضا

دیدم اقای غریبم داره گریه مکینه

سر تکون میده ازم داره گلایه میکنه

ای اونی که حال خودتو خوب میدونی

تو که صبح تا شب داری دلم رو میسوزونی

با چه رویی اومدی پیش من امام رضا

با چه رویی اومدی میخوای بری کربلا

به حریم ما تا محرم نشی فایده نداره

کربلا بری ادم نشی فایده نداره

به اقام گفتم امام رضا ترو به حق دعای مادرت

یه نگاه کن به دل سیاه این کبوترت

تا که از صدق وصفا عاشق ومبطلا بشم

انجوری که تو میخوای زایر کربلات بشم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.