برمدارعشق
قلب من شد مبتــلایت یا حسین
عاشق صحن و سرایت یا حسین
از خدا خواهم که روزی من شوم
زائـــر کــرب و بــلایـــت یا حسین
کعبه هم گشته سیـه پوش شما
برتـنـش رخـت عــزایت یا حسین
آرزو دارم نـمــیــرم تـــا شــود
جان مــن آخـر فدایت یاحسین
سـرمـه چـشــمـان بـیمارم شود
ذرّهای از خــاک پـایت یا حسین
کـاش چــون حـرّ ریاحی عاقبت
قـسمـتم گــردد عنایت یا حسین
تا ابــد مِـهـر تـو حـک شـد در دلم
تا دلـم شــد آشـنـایــت یا حسین
دوسـت دارم شـامـل حـالـم شود
درقـیـامت هـم دعـایت یا حسین
شعری برای «یزدان قاوالچی»
بیرداها گل بیزی شاد ائت، اوخو؛ چال، یزدانعمی!1
یئنه گز اورمیهنی، الده قاوال، یزدانعمی!
صفالی گونلریمیز واریدی، الدن گئتدی
او قدیم ایامی بیرده یادا سال، یزدانعمی!
وایا قالمیش «کرونا» ایندی قیلینج الده گزیر
وئرمیر انسانلارا بیرلحظه ماجال، یزدانعمی!
غم آمانلاری کسیبدیر، آمانین بیر گونودور
قاوالی قویما یئره، هی اوخو؛ چال یزدانعمی!
بیلمهدیک هئچ او نشاطین او سئوینجین قدرین
حئیف او دورانه، بیزی ائیله حلال، یزدانعمی!
اوخومورسان، اوخوما؛ قوی «ساسی مانکن» اوخوسون
اونا وار مشتری یوز ییرمی کانال، یزدانعمی!
دالبادال بانلیری، هرزه دانیشیر، نعره چکیر
قیلیغی مال، اؤزو آبدال، سسی کال، یزدانعمی!
باغدا گۆللر هامیسی قارقا سسیندن قورویوب
غصهدن بولبول اولوبدور داها لال، یزدانعمی!
یاناغی قیرمیزی باغْبان قیزیدان یوخدو نشان
گئت «نشانی»دن2 اونو بیر سوراق آل، یزدانعمی!
سۆرمهلی قیز دا سودان گلمهدی، یاددان چیخدی
«کسمه هجران» اودونا یاندی وصال، یزدانعمی!
او گؤزل ماهنیلاری ایندی دا بیر کس اوخومور
هر میتیل ایندی اولوب سبکی متال، یزدانعمی!
خیابانلار بو قدر توستوده، سسده بوغولوب
یئنه گز اورمیهنی، الده قاوال، یزدانعمی!
سعید_سلیمان_پور
۱. «یزدان نیکبخت» (معروف به یزدان قاوالچی یا یزدان عمی) بخشی از خاطرات شیرین تمامی ارومیهایهاست.
بیش از نیم قرن در خیابانهای ارومیه و محفلهای شادی شهر، دایره نواخته و خوانده است.
او چندی است که دیگر دایره را به کناری نهاده است و نمیخواند. یعنی دیگر توانش را ندارد.
در گوشه پیادهروی نشسته و ترازویی کنارش گذاشته است و ما رهگذران روی ترازویش خودمان را وزن میکنیم؛ اگرچه با دیدن این بساط، قبل از رفتن به روی ترازوی یزدان، همه میدانیم که دیگر وزنی نداریم!
2. حاج علی نشانی شاعر 95 ساله و پیشکسوت ارومیهای و شاعر ترانه معروف «باغبان قیزی»
#یزدان_قاوالچی #یزدان_عمی
#یازینب_کبری_سلاماللهعلیها
شیعیان مرتضی تحت لوای زینب است
لذّت بزم حسینی از صفای زینب است
حُرمت بزم عزا واجب بُوَد برعاشقان
مجلس ماتم همانا کربلای زینب است
من غلامِ خانه زادِ اهلبیت حیدرم
در دلم عشق علے در سر هوای زینب است
عمّهٔ سادات عالَم، عالِمه، دریای صبر
بوسهٔ هفت آسمان بر خاکِ پایِ زینب است
مرتضی مست از وفا و غیرت عبّاس بود
حضرت عبّاس هم مستِ وفای زینب است
دست بر سینه همیشه احترامش مینمود
این نشان اجر و قُرب پُربهای زینب است
مےنویسم جملهای از قول عبّاس علی
شمّهای از ارزشِ بـےانتهای زینب است
بوسه بردستان زینب زد ابالفضل و بگفت
مادرم، ایلم، تبارم، جانفدای زینب است
دردمندان و مریضان جهان را مژده باد
چارهٔ درد شما دارالشّفای زینب است
هرکه مےپرسد نشانی(فیضیا) فورا بگو
دفتر دارالشّفا بزم عزای زینب است
#رحیم_فیضی_اردبیلی
صبح و ظهر و غروب یعنی برق
خرمنت را بکوب یعنی برق
نقش زیبای چوب، یعنی برق!
کرده در ما رسوب، یعنی برق
زندگی در جنوب یعنی برق
آب و اکسیژن و غذا بد نیست
گرمی و سردی هوا بد نیست
وضع تفریح شیخ ما بد نیست!
منتها جنس خوب یعنی برق!
زندگی در جنوب یعنی برق
بهترین اختراع، یعنی برق
اوج هر ارتفاع، یعنی برق
مانع ارتجاع، یعنی برق
جشن گلدن گلوب! یعنی برق
زندگی در جنوب یعنی برق
روزمان تار میشود بیبرق
کارمان زار میشود بیبرق
فتنه بسیار میشود بیبرق
سکته گاه قلوب یعنیبرق
زندگی در جنوب یعنی برق
عرق از پشت و رو سرازیر است
آدم از جان و مال خود سیر است
در نبودش فضا چه دلگیر است
چرخها را تیوب! یعنی برق
زندگی در جنوب یعنی برق
عدهای در حیاط، یعنی برق
پای برخی بساط، یعنی برق
توی بعضی نقاط، یعنی برق
رفته در پاچه چوب، یعنی برق
زندگی در جنوب یعنی برق
تلفن و گاز و آب کافی نیست
صد رقم انشعاب کافی نیست
هر چه کردم حساب کافی نیست
واجب هر وُجوب یعنی برق
زندگی در جنوب یعنی برق
برق یعنی تمام امکانات
اولین در مقام امکانات
اختیارات تام امکانات
شرشر آب جوب یعنی برق!
زندگی در جنوب یعنی برق
برق چون رفت، زندگی تعطیل
سعی و کار و دوندگی تعطیل
کل بندر بگی نگی! تعطیل
پوششی بر عیوب! یعنی برق
زندگی درجنوب یعنی برق
برق ما را همیشه میگیرد
خون ما را به شیشه میگیرد
ریشه را گفت و تیشه میگیرد
هر سه مورد بکوب! یعنی برق
زندگی در جنوب یعنی برق
تا نگاهی به جیب مردم کرد
فیش برقم عجب تورم کرد
گیج گردید و خانه را گم کرد
عامل رُفت و روب یعنی برق!
زندگی در جنوب یعنی برق
پهلوانی دلیر، یعنی برق
علت مرگومیر، یعنی برق
بهترین دستگیر! یعنی برق
ختم کل ذنوب یعنی برق
زندگی در جنوب یعنی برق
دوست دارم تو را به جان خودم
تا تو باشی فقط از آن خودم
با توانِ تو و توان خودم!
ریتم دوب دوب دو دوب یعنی برق!
زندگی در جنوب یعنی برق
راشد انصاری
وطنز | بهترین شعرهای طنز