بداههی شاعران راهراه تقدیم به حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام
بیزره زد یلی به یک لشگر
شیری از تیرهی بنی هاشم
کرده تکرار خاطرات جمل
هیبت مجتبایی قاسم
گر چه لب تشنه بود او اما
بهر دریا شدن مهیا بود
دشمنش را غریق طوفان کرد
حملههایی که موج دریا بود
آمد از خیمهگاه تا میدان
در تلألو چنان عقیق یمن
آنچنان زد به قلب دشمنِ دون
که شده زنده یاد رزم حسن
خردسال است و قد او کوچک
قد شمشیرِ توی دستانش
آسمان داغ و العطش دارد
شعله افتاده در گلستانش
نخوری غصه عمه جان زینب
پسر مجتبی خودش مرد است
یک تنه شد حریف یک لشکر
مادرش شیر تربیت کردهاست
ترسشان از نوادهی شیر است
دشمنان را به خاک میانداخت
یکه با لشکری ز کفتاران
به ذلیلان بیحیا میتاخت
مدتی او حریف لشکر شد
بر سرش لشکر عدو آمد
وای از آن دم که تازه جان میداد
وای از آن لحظه که عمو آمد
دوره کردند و ماه خونین شد
بر زمین پا کشید از غیرت
وقت جان دادنی که شیرین بود
گفت وای از حسین در غربت
سوی میدان امام شد نگران
تا ببیند دوباره..... امّا آه
آمد آواز قاسم از میدان
به صدای گرفته یا عمّاه
تاخت سوی محل آن آواز
و شتابان رسید تا مقتل
دید از از نعل اسب و ضربهی سنگ
تن قاسم شده چو موم و عسل
پر شده دشت از شمیم حسن
اشک حسرت به دیدهی زینب
نجمه بر سر زنان شتابان است
یاحسن یاحسن به روی لب
قاسمش را گرفت در آغوش
غنچهی ناشکفته پرپر را
گفت با تو چه کردهاند عمو؟
چه جوابی دهم برادر را؟
می زنند آسمانیان ضجه
شده پرپر کبوتری دیگر
آه از قلب بی قرار امام
آه از داغ اکبری دیگر
قاسم بنالحسن حسینی شد
بی حد آمادهی شهادت بود
خواند «احلی من العسل» آن را
قاسم اسطورهی شهامت بود
آسمان غرق ماتم و حزن است
چون شهابی از او جدا میشد
پیش چشم ستارگان حرم
چون علی اکبرش فدا میشد
بداهه سرایان:
محمدرضا هادیزاده، ناهید رفیعی
فهیمه انوری، بانو محسنپور
محمد صفایی، مهدی امام رضایی
محمدعلی جعفری، سوده سلامت
علیاکبر مدرس، صامره حبیبی
سجاد فرخ نژاد، مرضیه قاسمعلی
محمدعلی کمالی مقدم، رضا حسینپور
محمدباقر منصور سمایی، فرشته پناهی
مهنا صادقی، مرضیه نجفی، محمد صبوریان
طاهره ابراهیم نژاد
وطنز | بهترین شعرهای طنز
بداههی آیینی شاعران راهراه تقدیم به حضرت عبدالله بن حسن
علیه السلام
آغوش تو، معراج من و قبلهی دنیاست
ای اهل زمین! راه نجات همه اینجاست
از آه تو بر عرش خدا زلزله افتاد
بر سینهی تو پایهای از عرش معلیٰست
شهبیت غزلهای من از عشق حسین است
زین روست که رد عسل از قافیه پیداست
چون قافیه من در بغل یک غزل ناب
افتادم و تا هست خدا، قافیه بر پاست
این نقش که در آینهی قامتم افتاد
شمشیر علی! صبر حسن! عصمت زهراست
من زادهی شیر جملم، وارث حیدر
سخت است ببینم که عمو یکّه و تنهاست
دادند به اوهام و خیالات، دل و دین
این شاخه که من چنگ زدم، شاخهی طوباست
دارم به سرم شور، که قربان تو گردم
چشمان مرا خوب ببین! غرق تمناست
من رفتم و باشد سر ساقی بهسلامت
این بادهی عشق تو عجب ناب و گواراست
رفتهاست دو دستم پی آن بادهی عشقت
جان دادن در راه تو امر خود باباست
در سینهی مانند بلورم، رخ محبوب
شفافتر از پیش، در این آینه پیداست
صد لاله دمیدهاست به صد جای تن من
زیباست که بر پیرُهنم باغ شکوفاست
تشبیه شهادت به عسل کرد برادر
در کام من، این واقعهی نیک چو حلواست
از قاسم عقب ماندهام، این جان شده سربار
او بال گشودهاست وَ در عالم بالاست
در راه تو جان دادن من عین حیات است
در نامِ تو، رازیست که مانند مسیحاست
او را که نشد کشتهی عشق تو، بهوالله
تاریخ گواه است که مقتولِ «دریغا»ست
بداهه سرایان:
احمد رفیعی وردنجانی، محمدباقر منصورسمائی
ناهید رفیعی، ابوالقاسم سیفی
سجاد فرخنژاد، فریبا رئیسی
محمدعلی جعفری، محمد عظامی مرضیه قاسمعلی
رضا حسینپور، فهیمه انوری
مهنا صادقی، محمدرضا هادیزاده
سیدمحمد صفائی، فرشته پناهی، ابراهیم صفائی
بانو محسنپور، محمد صبوریان
محمود حسنی مقدس، طاهره ابراهیمنژاد
وطنز | بهترین شعرهای طنز
بداههی آیینی شاعران راهراه تقدیم به حضرت عبدالله بن حسن
علیه السلام
ای وای عمو در وسط معرکه تنهاست
باید بشتابم نکند حرمله آنجاست
فخریست شهادت که به ما ارث رسیده
چون مادر ما، دخت نبی، حضرت زهراست
چون من بشود مرد، هر آن طفل که بیند
یک سمت عمو، سمت دگر لشگر اعداست
این دست فدایت، اگر افتاده روی خاک
صد شکر که فردا سر من پیش تو بالاست
هر عضو مطهر که دراین خاک فتاده
آیات خداوندیِ تطهیر وَ طاهاست
زینب نتوانست شود مانع من چون
این قوم درآمیخته با غیرت دریاست
هرکس که به دل بغض حسن داشت بیاید
یک شیرپسر آمده که حل معماست!
دیوان و ددان منبر و محراب گرفتند
این خون حسین است که بر دامن صحراست
شمشیر ندارم ولی از تیغِ زبانم
دشمن به زمین خورده و افتاده سپرهاست
دست و سر و سامان و وجودم به فدایت
دستی که نیفتد به ره عشق تو، بیجاست
مانند حسن، حب تو در سینه نهادم
میراث پدر، بر دل من نیز هویداست
تنهایی تو در وسط معرکه بی شک
بر حکم حمایل شدن دست من امضاست
آغوش عمو جای سه تا مجلس روضهاست
تابوت پدر، میخ در و مقتل سقّاست
زشت است بمانم وَ ببینم سر اصغر
بر نیزه بلند است و مرا غرق تماشاست
غم نیست اگر در قدمت دست من افتد
گر جان بدهم در ره ارباب چه زیباست
بگذار که از خیل شهیدان تو باشم
ای آنکه دل از عشق تو دیوانه و شیداست
هر چند سلاحی به کفم نیست عمو جان
این سینه و دستم سپر حملهی اعداست
دست و سر و جانم به فدای تو عمو جان
عبدالهام و هدیهی من هدیهی باباست
جان شد به فدای تو و آن لحظهی زیبا
لبخند زدم، چون پدرم محو تماشاست
بداهه سرایان
احمد رفیعی وردنجانی، محمدباقر منصورسمائی
ناهید رفیعی، ابوالقاسم سیفی، سجاد فرخنژاد
فریبا رئیسی، محمدعلی جعفری
محمد عظامی، مرضیه قاسمعلی
رضا حسینپور، فهیمه انوری، مهنا صادقی
محمدرضا هادیزاده، سیدمحمد صفائی
فرشته پناهی، ابراهیم صفائی، بانو محسنپور
محمد صبوریان، محمود حسنی مقدس
طاهره ابراهیم نژاد
وطنز | بهترین شعرهای طنز
بداههی شاعران راهراه تقدیم به حضرت قاسم بن الحسن
علیه السلام
بیزره زد یلی به یک لشگر
شیری از تیرهی بنی هاشم
کرده تکرار خاطرات جمل
هیبت مجتبایی قاسم
وسط معرکه رجز میخواند
نوهی حیدر حنینم من
زادهی شیرِ قهرمان جمل
پسر دیگر حسینم من
این پسر ماه کامل است انگار
در شجاعت شبیه عباس است
بر علی و حسن چه میبالد
بر تبارش عجیب حساس است
ماه قصد زیارت آخر
کرد و بر دور کعبه هی چرخید
سعی کرد و ز غیر خالی شد
از جبینش چه نور میتابید
سیزده ساله قامتش بنگر
زرهای نیست قدّ قامت او
رفت میدان و شد ابوالفضلی
قامتش شد شبیه قدّ عمو
بر سرش بست تا که عمامه
حرم این گونه در سخن شده بود
آینه در مقابل ماه است
بس شبیه خود حسن شده بود
او به جای زره، عبا دارد
قصد قربانی و منا دارد
مثل شیر جمل، هویدا شد
کربلا بوی مجتبی دارد
گرچه در کربلا قدم میزد
کوفت در شام، پرچم حق را
مجتبی گونه یاعلی گفت و
از زمین کند نسل ازرق را
نیست اینجا کسی همآوردش
کودک اما دلیر در جنگ است
یک حرامی سرود اینگونه
ره تسلیم او فقط سنگ است
سنگ بود و جبین و دندانش
بس که رخسار بیبدل دارد
سنگها را درشتتر میزد
عقده هرکس که از جمل دارد
پیکرش تا که بر زمین افتاد
دل عمه شکست و خالی شد
بس که پامال سم اسبان گشت
استخوانهای او هلالی شد
یک نفر نیزهای به پهلو زد
تن او را به خون شناور کرد
قاسم آنجا ز درد پهلویش
یاد مادر به پشت آن در کرد
مثل پیچک شده تن قاسم
چه برایش به خواب میبینند
به گمانم سواره میتازند
نا نجیبان گلاب می گیرند؟!
لاله اش زیر دست و پا ماند و
چشمههای گلاب جاری شد
تا نمانَد ز جسم گل، برگی
باغبان گرم سرشماری شد
وسط معرکه نشسته کسی!
ماه را تکه تکه میدوزد
هی صدا می زند: غریب عمو!
هی پر جبرئیل می سوزد!
چقدَر بر حسین سخت گذشت
لحظهای را کنار قاسم ماند
آه! انگار اکبری دیگر
بغل پیکر علی خواباند
بداهه سرایان:
محمدرضا هادیزاده، ناهید رفیعی
فهیمه انوری، بانو محسنپور
محمد صفایی، مهدی امام رضایی
محمدعلی جعفری، سوده سلامت
علیاکبر مدرس، صامره حبیبی
سجاد فرخ نژاد، مرضیه قاسمعلی
محمدعلی کمالی مقدم، رضا حسینپور
محمدباقر منصور سمایی، فرشته پناهی
مهنا صادقی، مرضیه نجفی
محمد صبوریان، طاهره ابراهیم نژاد
وطنز | بهترین شعرهای طنز ◾️
بداههی شاعران راهراه تقدیم به جناب حر بن یزید ریاحی
پسر فاطمه! حرّ آمده با روی سیاه
که خطا کردم و غیر تو مرا نیست پناه
من همانم که رهت بستم و راهم دادی
غرق آتش شده بودم که پناهم دادی
راه بستم به شما، باعث آزار شدم
اینچنین من به شما سخت بدهکار شدم
من جفا کردم اگر راه به رویت بستم
تو کرم کن که از این کار پشیمان هستم
مادرت راهنمایم شده سویت آیم
گرچه لغزیده کمی پیشتر از این پایم
آمدم پای برهنه، به حضورت مولا
که بوَد امنتر از وادی اَیمن، اینجا
توبه کردم ز نفَسهای خودم، پیش از تو
طلب عفو نمایم من دلریش، از تو
آمدم با سرِ افکنده و شرمندهی خویش
آمدم تا بکنی باز مرا بندهی خویش
بپذیرم که سَرِ دشمنیِ نورم نیست
بپذیرم که دِگر چشم و دلِ کورم نیست
مادرم گفته که آل علی، آلُ الله اند
بهر طوفانزدگان ساحل و لنگرگاهند
گر چه امید به احسان تو دارم ارباب!
پیش زینب خجلم، نوکر خود را دریاب
شرم بادم که دل اهل حرم لرزیده
شود آقای من این ظلم، به خون بخشیده؟
نشدم مثل حبیبت، زغم عشق تو پیر
تو دعا کن نشود حر، به فراق تو اسیر
اذن میدان بده در راه تو کولاک کنم
ننگْ با خون خود از دامن خود پاک کنم
زخم بر پیکر من مثل ولادت باشد
بهترین کار در این لحظه شهادت باشد
سایهی چادر زهرا، من و قرصِ قمرش
سر صد حرّ ریاحی به فدای پسرش
راه بستم تو ولی راه به رویم بگشا
بنده هستم، بپذیرم، که شوم حرّ شما
شد جدا از صف اغیار به «اِرفَع رَأسَک»
شادمان شد دل سردار به «اِرفَع رَأسَک»
دل او شاد که ارباب رضایت دارد
مادرش فاطمه بر حرّ چه عنایت دارد
بداهه سرایان:
محمد عظامی، محمدرضا هادیزاده
محمدعلی کمالی مقدم
محمد صفایی، زهرا فرقانی، فهیمه انوری
رضا حسینپور، مرضیه قاسمعلی
مرضیه نجفی، سجاد فرخنژاد
مهدی حمامی، مهدی احمدلو
ابراهیم صفایی، محمدباقر منصور سمائی
سید محمدحسن سعیدی،
محمود حسنی مقدس، فریبا رئیسی
مهنا صادقی، سوده سلامت
وطنز | بهترین شعرهای طنز