شما اصلا تصور کن که هستی کودکی چون من
نداری روسری بر سر، نه داری کفش و پیراهن
لبانت خشک و چشمانت شده کم سو و ترسیدی
میان لشگری گرگی، زبانت گنگ و لرزیدی
دلت قرص عمو بوده، برای آب عمو رفته
نشستی تا که برگردد ولی غافل که او رفته
پدر چون کوه تنهایی میان لشگر تنها
زده بر نیزه اش تکیه، مقابل لشگر اعدا
تصور کن که با چشمت ببینی سر بریدن را
ببینی جسم بابا و، لباس از تن دریدن را
ببینی روی دستان پدر جسم برادر را
ببینی حلق خونین و لبان خشک اصغر را
تصور کن که آتش دامنت را شعلهور کرده
حرارت روی دست و جفت پاهایت اثر کرده
تصور کن لگد آمد ولیکن عمه حائل شد
به سمت صورتت سیلی، هلال ماه کامل شد
محمد صفایی نویسی
وطنز | بهترین شعرهای طنز
بداههی شاعران راهراه تقدیم به حضرت رقیه سلام الله علیها
خدا را شکر هستی، سایهات را روی سر دارم
سفر سخت است اگر، من با خودم قرص قمر دارم
عمو عباس با ما هست، عمّه از چه غمگین است
ببین بابا علی اصغر که میخندد چه شیرین است
ببین پیراهنم را! بوی گل رنگ حنا دارد
به روی دامنش تصویر باغی دلگشا دارد
ببین سر کردهام مثل همیشه معجر خود را
نگاهم کن ببین میآید این معجر به من آیا؟
بیا خیمه نشانت تا دهم در خلوت آنجا
سکینه خواهرم موی سرم را بافته زیبا
نگاهم میکنی یاد چه میافتی بگو بابا
شبیه مادرت هستم؟ بزرگم از همین حالا؟
سرم بر روی دامانت، لبم از بوسهات بیتاب
تو و دست نوازش بر سرم هرشب، زمان خواب
نه خاری رفته در پایم، نه زجری داده آزارم
پریشان نیست گیسویم، تو را دارم چه غم دارم
چرا ناراحتی وقتی برایم قصه میخوانی
نمیدانم ولی چیزی ز فردایم تو میدانی
چه بیاندازه غم دارد نگاه تو به موهایم
چرا بابا در آوردی تو این خلخال از پایم
به دنبال چه میگردی شبانه در دل صحرا
چرا دلشوره داری؟ از چه غمگینی؟ بگو بابا
اگر چه این بیابان پرخطر، تاریک و ترسان است
تو که باشی تحمل کردن هر سختی آسان است
سپاه کوفه میآید به استقبالمان بابا
سفیرش جای گل دارد چرا در کف کمان، بابا؟
خودم با چادر خاکی شبیه مادرم زهرا
برایت لشکری هستم که میجنگد در این صحرا
نگو از ظهر عاشورا نگو دلشوره میگیرم
نگو من بی تو خواهم شد که بابا بی تو میمیرم
نوازش کن مرا بابا برای دفعهی آخر
الهی روی ماهت را نبینم غرق خاکستر
بداهه سرایان:
زهرا فرقانی، محمد صفایی
فهیمه انوری، فرشته پناهی
فریبا رئیسی، صامره حبیبی، سوده سلامت
محمدعلی کمالی مقدم، محمدرضا هادی زاده
رضا حسینپور، ابوالقاسم سیفی
محمدباقر منصور سمایی،
محمد عظامی، محمد علی جعفری
مرضیه قاسمعلی، مرضیه نجفی
بانو محسنپور، ابراهیم صفایی
طاهره ابراهیمنژاد
وطنز | بهترین شعرهای طنز
بداههی شاعران راهراه به مناسبت ورود کاروان اهل بیت علیهمالسلام به کربلا
حلقه زد اشک ، اعوذُ بک من کرب و بلا
«سعی» کردیم و رسیدیم به صحرای «منا»
آه! صحرای بلا! آمده مهمان غریب
چه کسی مثل حسین است غریبالغربا؟
حاجیان در حرم، احرام نمادین بستند
من در این دشت کنم سنت جدم احیا
وقت رمی جمرات است و منم ابراهیم
پس از این امت جدم نرود راه خطا
حج آخر شد و من ذبح عظیم آوردم
سوی قربانگه عشّاق خودت کرب و بلا
بهر قربانی در راه تو اکبر دارم
ای به قربان تو اصغر، فتقبّل منّا
خواهرم بار گشائید در این دشت که هست
قتلگاه حرمِ محترمِ خونِ خدا
این بیابان چقدَر خار مغیلان دارد
خبر از پای پر از آبله دارد اینجا
هله ای بادهخوران، وادی عشق است اینجا
پیر عشاق گرفتهاست دم واعطشا
این حسین است که هفتاد و دو مجنون دارد
از ازل در دل ما شور حسین است به پا
با عزیزان خود آهنگ سفر کرد حسین
تا شود عشق به سر حد نهایت معنا
ندهد وعده به زمزم، زن و فرزندان را
آمده ذبح عظیمی بدهد آل عبا
«کاش لب تشنه نیفتد به زمین این مهمان»
دست برداشته این دشت مکرم به دعا
آسمان تکیه بر این خاک مقدس زدهاست
«خاک» از صبر، شده «تربت» و گردیده شفا
بداهه سرایان:
سید محمد صفایی، فهیمه انوری
سوده سلامت، رضا حسینپور
محمد باقر منصور سمایی، فرشته پناهی
فریبارییسی، حسن اویسی
سجاد فرخنژاد، مرضیه قاسمعلی
محمد صبوریان، بانو محسن پور
مهنا صادقی، محمد عظامی
مهدی حمامی، محمدرضا هادی زاده
محمدعلی جعفری، مرضیه نجفی
طاهره ابراهیم نژاد
سلام بر محرم ، سلام بر حسین (ع)
عالم محرم است سلامُ علی الحسین
این ذکر عالم است سلامُ علی الحسین
این جمله واجب است بگوییم و بشنویم
هرجا که پرچم است سلامُ علی الحسین
بعد از خدا و قبله سوال درون قبر
تنها همین دم است سلامُ علی الحسین
هر ثانیه اگر چه بگوییم این سلام
نه؛ بازهم کم است سلامُ علی الحسین
هم ذکر فاطمه است سلام علی الغریب
هم ذکر خاتم است سلامُ علی الحسین
بر زخم های پیکر آقای تشنگان
این ذکر مرهم است سلامُ علی الحسین
هر کس ز بهترین دم عالم سوال کرد
گویید این دم است سلامُ علی الحسین
واجب شده است در همه جا شعر محتشم
باز این چه ماتم است سلامُ علی الحسین
هرکس شده است محرم حق هر کسی که هست
مدیون این دم است سلامُ علی الحسین
وقتی خدا نوشته به عرشش غم تو پس
این اسم اعظم است سلامُ علی الحسین
السَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن
و َعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ...
بداههی شاعران راهراه
به تن کن رخت ماتم را، بیاور شال و پرچم را
علم کن خیمهی داغ جگر سوز محرم را
یکی در عرش میخواند به سوز محتشم، گویا
گرفته حق عزای اشرف اولاد آدم را
صدای نوحه میآید ز دشت آسمان یکسر
فلک چون ابر میبارد، ببین اوضاع عالم را
شرار غم فرو ریزد، به کام عاشقان ریزد
بیاور کاسهی اشکی، بپا کن آه و ماتم را
که «حا» و «سی» و «یا» و «نو» شروع سورهی عشقند
بخوان آیات محکم را، بخوان این اسم اعظم را
دوباره روضه و گریه، علم، پیراهن مشکی
خدا از ما نگیرد یک دم این فیض دمادم را
معطر میشود مجلس به چای روضهی آقا
و میخواند به سوز دل، غم عشق مجسم را
صدای آشنای مادری از دور میآید
برای زخمها میآورد با آه، مرهم را
بگیر از فاطمه خیر النسا اذن ورودت را
که او برمیگزیند نوکری در زیر پرچم را
چه رمزی دارد عاشورا؟ سخن میگویدت بنگر!
که پیغام سروشش مینوازد گوش مَحرم را
تمام درد و غم یکجا خلاصه در محرم شد
که گریان میکند حتی رسول وحی خاتم را
بخوان چاووش ای ساقی و پر کن جام اشکم را
که با یک جرعهاش خاموش میسازم جهنم را
بیا فرصت غنیمت دان، اگر چه سخت یا کوتاه
که از ما میخرند این اشکهای ظاهرا کم را
حسین! ای جان یک عالم فدای نام زیبایت
بیا از ما بخر این قلب چون ویرانهی بم را
غمت را مادرم از کودکی در گوش من خوانده
به دنیایی نخواهم داد، آه! این غصه و غم را
عطش در سینه میگرید به اسماعیل و ثارالله
خدا اصلا فرستاده به پابوس که زمزم را؟
میان قتلگه افتاده شاهی در کرم یکتا
خبر کن پس گدایان جهان من جمله حاتم را
گداییِ درت بر پادشاهیِ جهان ارزد
از این رو پهن کردم بر در هیئت بساطم را
الهی میشماری در عزایش قطره اشکی را
ببر با خوبها بد را ، بخر اجناس درهم را
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
به لبیکی ببندم بازهم میثاق محکم را
برو ای اهل دل سویش نگه کن کعبهی رویش
محرّم هر که مَحرم شد گرفته فیض اعظم را
بداهه سرایان: محمّدعلی جعفری
مرضیه قاسمعلی، سجاد فرّخنژاد
مهدی حمّامی، محمد باقر منصورسمائی
فریبا رئیسی، محمّدرضا هادیزاده محمود حسنیمقدس
محمّد عظامی، بانو محسنپور ابراهیم صفائی، رضا حسینپور
مهدی امامرضایی، سوده سلامت
ابوالقاسم سیفی، مینا گودرزی
حسن اویسی، محمّد صبوریان
طاهره ابراهیم نژاد
وطنز | بهترین شعرهای طنز