وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

بی‌شک؛ کلامِ وحی، تورا آرام خواهد کرد

بی‌شک؛ کلامِ وحی، تورا آرام خواهد کرد

صبور و  سخت و  مُحکم  باش - ای مرد

می‌دانم - برادر جان؛ که مأنوسی با قرآن

بخوان - بایَست که؛ این امتحان، طی‌کرد

خدا؛ می‌آزماید  سخت -  بنده‌ی ِ  خود را

شما؛  با داغ ِ  سنگینی -  گردیدی هماورد

داغ ... داغ است، همه‌مان؛  داغ می‌بینیم

ولی - باید  که بود؛ با داغ و ماتم، در نبرد

موفّق آمدی؛ از آزمون - پیش ِ خدا بیرون

می‌دانم؛ زِ لطفِ حقّ - نمی‌گردی تو دلسرد

اندوه و غم و رنج ِ تو بر جانم - خبر دارم:

شکسته نازنین قلبت، پُر از اندوهی و درد

شریکِ غُصّه‌و حُزن‌و غم‌هاتیم، برادر جان

می‌فهمیم، مصیبت؛ چه‌بر رویِ سرت آورد

عاشقِ آلِ‌کسا بودی‌همیشه، پس به‌یاد آور:

روز ِ عاشورا، مصیبت‌ها بر آل ِ عبا گُسترد

دعا؛ باید تلاوت کرد - به دنبالِ سفر کرده

لبت ذکر و دعا باشد، غمت کم‌کم شَوَد طرد

خدا رحمت‌نماید؛ همسرِ خوب‌و عزیزت را

نبینم - روی ِ ماه ِ تو؛  شُده  از غُصّه‌ها زرد

پس از  این؛  سـَر  کـُنی -  با  خاطرات او

فراموشش نکن‌هرگز، ولی - به‌زندگی برگرد

حسن_جهانچی

HasanJahanchi

ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام

http://uupload.ir/files/h26i_%D8%A7%DB%8C_%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86.jpg

ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام

درکنج ویران مانده ام ، خمخانه را گم کرده ام

هم در پی بالائیان ، هم من اسیر خاکیان

هم در پی همخانه ام ،هم خانه را گم کرده ام

آه م چو برافلاک شد اشکم روان بر خاک شد

آخر از اینجا نیستم ، کاشانه را گم کرده ام

درقالب این خاکیان عمری است سرگردان شدم

چون جان اسیرحبس شد ، جانانه را گم کرده ام

از حبس دنیا خسته ام چون مرغکی پر بسته ام

جانم از این تن سیر شد ، سامانه را گم کرده ام

در خواب دیدم بیدلی صد عاقل اندر پی روان

می خواند با خود این غزل ، دیوانه را گم کرده ام

گر طالب راهی بیا ، ور در پی آهی برو

این گفت و با خودمی سرود، پروانه راگم کرده ام

T.k

همیاران آسایشگاه معلولین و سالمندان گیلان-رشت (خیریه)

مثنوی امیر علمدار

مثنوی

امیر علمدار

امیر علمدار عصر ظهور

بلندای چشمان تو کوه طور

دم عیسوی تو غوغا کند

عصای تو فرعون رسوا کند

حسینی ترین مرد بیرق بدوش

و سقای بارانی سبز پوش

کلام تو نهج البلاغ من است

نگاه تو چشم و چراغ من است

امیر علمدار عصر ظهور

و آقای آئینه و آب و نور

اگر باد عزم وزیدن گرفت

و یا گرگ میل چریدن گرفت

هوا گرگ و میشی شدو تار شد

کلاغ سیه همدم سار شد

تگرگ آمد و ساقه ها را شکست

غباری به دامان مردم نشست

و یا کرکس آمد شکاری کند

و شیطان غلط کرده کاری کند

یکی آمد و اشعری نام داشت

یکی بیرق سبز بر بام داشت

همان بازوان علی عبدود

غنیمت شماران جنگ احد

همانان که سعد  آفریدند و عاص

همان بی بصیرت گدایان خواص

همانان که سر از قفا میبرند

چو شمرند و تا انتها میبرند

همانان که قرآن و سجاده اند

عجب پینه ها بر جبین بسته اند

ز قرآن فقط قلقل آموختند

و حرص و سر فتنه افروختند

همان آرزو های املاک ری

سرنیزه و صوت قرآن و نی

تنور شقاوت چنان در گرفت

که از آسمانها کبوتر گرفت

امیر علمدار عصر ظهور

بلندای چشمان تو کوه طور

اگر باد عزم وزیدن گرفت

و یا گرگ میل چریدن گرفت

نه صفین اینبار خندق زنیم

سقیفه بگیریم و بیرق زنیم

تو فرمان بده،گوش تا گوش ،گوش

سپر را گرفته علم را بدوش

نه اینبار کوفه حرم تا حرم

پر از زینبی ،فاطمی ،صف به صف پشت هم

کنام دلیران زینب ببین

به جولان و صنعا ،حلب را ببین

سلامت سر فاطمی شیرها

دری گویشان و لب انجیرها

شب شام را صبح زیبا کنند

نگاهی به صنعا و حیفا کنند

امیر علمدار حیدر کنام

و مولای اندیشه میر کلام

امیر علمدار عصر ظهور

بلندای چشمان تو کوه طور

غلامحسین ابوالقاسمی گنبد کاووس

تخریب_بارگاه_ائمه_بقیع

تخریب_بارگاه_ائمه_بقیع

صحنه‌ای بس جان فزا و دل نشین دارد بقیع

رنگ و بو از لاله‌های باغ دین دارد بقیع

گشته دامانش زیارتگاه قرص آفتاب

سایه از بال و پر روح الامین دارد بقیع

ز آسمان وحی دارد در بغل خورشید‌ها

گر چه جا در دامن خاک زمین دارد بقیع

تا چراغش قبر بی شمع و چراغ مجتی است

روشنی در دیده اهل یقین دارد بقیع

خرمنی از مشک جنّت بر سر هر تل خاک

از غبار قبر زین العابدین دارد بقیع

تا توسل بر مزار حضرت باقر برند

یک جهان دل در یسار و در یمیم دارد بقیع

صادق آل محمد خفته در آن خاک پاک

راستی فیض از امام راستین دارد بقیع

لالةِ عبّاسی از دامان پاکش سرزند

خُرّمی از تربت امّ‌البنین دارد بقیع

قبر ابراهیم را بگرفته در آغوش جان

فیض‌ها از پیکر آن نازنین دارد بقیع

خاک آن صحرا صدف، دُرّ فاطمه بنت اسد

گوهری چون مادر جبل المتین دارد بقیع

پیکری گم گشته در اشک امیرالمومنین

لاله‌ای از رحمةٌ للعالمین دارد بقیع

بر مشام (میثم) آید بوی قبر فاطمه

سینه‌ای خوش‌بو تر از هلد برین داردبقیع

شاعر:

استاد_غلامرضا_سازگار

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

 

تخریب_بارگاه_ائمه_بقیع مناجات_امام_زمان

تخریب_بارگاه_ائمه_بقیع

مناجات_امام_زمان

درد دل ما بی تو فراوان شده آقا

دل همه امروز پریشان شده آقا

بد می گذرد زندگی مردم دنیا

بی تو همه ی سال ، زمستان شده آقا

ای باب نجات همگان دست بجُنبان

تو نیستی و بد شدن آسان شده آقا

آرامش دنیای نفس گیر ، کجایی

بدجور جهان بی سر و سامان شده آقا

حال دل بیچاره ما تا تو نباشی

مانند بقیعی است که ویران شده آقا

داده است به ما سوختگان جانِ دوباره

رویای بقیعی که چراغان شده آقا

ای کاش نمیریم و ببینیم که آنجا

چون کرببلا یا که خراسان شده آقا

شاعر:

محمدحسین_رحیمیان

اشعار ناب آئینے

Shere_aeini