ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
بیشک؛ کلامِ وحی، تورا آرام خواهد کرد
صبور و سخت و مُحکم باش - ای مرد
میدانم - برادر جان؛ که مأنوسی با قرآن
بخوان - بایَست که؛ این امتحان، طیکرد
خدا؛ میآزماید سخت - بندهی ِ خود را
شما؛ با داغ ِ سنگینی - گردیدی هماورد
داغ ... داغ است، همهمان؛ داغ میبینیم
ولی - باید که بود؛ با داغ و ماتم، در نبرد
موفّق آمدی؛ از آزمون - پیش ِ خدا بیرون
میدانم؛ زِ لطفِ حقّ - نمیگردی تو دلسرد
اندوه و غم و رنج ِ تو بر جانم - خبر دارم:
شکسته نازنین قلبت، پُر از اندوهی و درد
شریکِ غُصّهو حُزنو غمهاتیم، برادر جان
میفهمیم، مصیبت؛ چهبر رویِ سرت آورد
عاشقِ آلِکسا بودیهمیشه، پس بهیاد آور:
روز ِ عاشورا، مصیبتها بر آل ِ عبا گُسترد
دعا؛ باید تلاوت کرد - به دنبالِ سفر کرده
لبت ذکر و دعا باشد، غمت کمکم شَوَد طرد
خدا رحمتنماید؛ همسرِ خوبو عزیزت را
نبینم - روی ِ ماه ِ تو؛ شُده از غُصّهها زرد
پس از این؛ سـَر کـُنی - با خاطرات او
فراموشش نکنهرگز، ولی - بهزندگی برگرد
حسن_جهانچی
HasanJahanchi