وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

بداهه‌ی شاعران راه‌راه در مدح پهنای باند

بداهه‌ی شاعران راه‌راه در مدح پهنای باند

قسمت دوم:

منتقد ساده‌ای فاتحه‌ را زود خواند

ملحفه را جمع کرد، سفره‌ی ما را تکاند

خنده‌کنان می‌بریم دست به دامان باند

رای به ما می‌دهد لشگر جویای باند

زیر تورم شده، خم کمرت؟ نیست غم!

غصه ندارم اگر، روزی تو گشته کم

لیک نیاید دمی، گوشه‌ی چشم تو نم

چون که مهیا شده لعبت زیبای باند!

از قِبَل گشنگی، معده‌ی‌تان هست زخم

روده و کلّیّه و چشم و سر و دست، زخم

با کمک چسب و باند، دولت من بست زخم

ریخت سپس روی زخم، هی نمک از لای باند

قلب راکتور اگر پر شده، سیمانی است

ارزش مرغ و هویج، لعل بدخشانی است

لیک ببین این وزیر، خوشگل و مامانی است

یک تنه بوده‌ست چون، مادر و بابای باند

چون که جوان است و خام، در سخن اسراف کرد

توی فجازی فقط، یکسره شوآف کرد

منتقدان را به طعن، مثل لودر صاف کرد

حال شده مثل جیمز، شهره به آقای باند!

دولت ما خط شکن، بهر رکود شدید

شعبده‌ی ارز ما، نیست در «عصر جدید»

وعده‌ی زیبای ما، گشته بتر از وعید

کاش بخوابید باز، روی متکای باند!

رأی نماینده گر، صاف نباشد نبود

توی الفبا اگر کاف نباشد نبود

در سخن ما اگر لاف نباشد نبود

ریخته باران لاف، از سر و از پای باند

حاصل تدبیر، هیچ! حاصل برجام، هیچ!

از قِبل دولتم، مانده چه در جام؟ هیچ

زین همه علم و عمل، مانده ز برگام، هیچ

این من و دوز ودغل، این من و رویای باند

بداهه‌سرایان:

سوده سلامت، مهدی امام‌ رضایی

زهرا محبی، فرشته پناهی

مطهّره نقدعلی، حامد سنگونی

یاسر پناهی‌فکور

بداهه‌ی شاعران راه‌راه در مدح پهنای باند

بداهه‌ی شاعران راه‌راه در مدح پهنای باند

قسمت اول:

هر نفس از چپّ و راست، می‌رسد آوای باند

مست و خرابیم از بوی دل‌افزای باند

ما همگی گشته‌ایم محوِ تماشای باند

شاد از افزایشِ قدرت پهنای باند

سخت شده زندگی، چشم همه تر شده

گوش وزیران که از ناله‌‌‌ی‌تان کر شده

مرغ گران‌تر شده؟ چای گران‌تر شده؟

نیست غمی؛ می‌خوریم در عوضش چای باند!

کاهش نرخ دلار؟ من که بلد نیستم!

بورس شده خوار و زار؟ من که بلد نیستم!

از تو در آمد دمار؟ من که بلد نیستم!

من بلدم حظ کنم از قد و بالای باند

اولویت سنجیِ دولت‌مان عالی است‌

خدمت ما دائماً خدمت جنجالی است

حیف ز تدبیرمان سفره پر از خالی است

باش کماکان خموش در کف غوغای باند

دولت تدبیرمان، آمده با یک کلید

گر چه شد از بخت بد، یک شبه آن ناپدید

هست چو پهنای باند، هیچ نشو نا امید

زنده کند مرده را هوی مسیحای باند

هر طرفی رونقی، کسب چه پر نان و آب

قیمت ارزاق و ارز، خالی از هر حباب

سفره مردم پر از بوقلمون و کباب

وسعت و پهنای آن هم شده همپای باند

مدرسه و درس و مشق، چشمه‌ی علم و سواد

مایه‌ی سرگرمی بچه‌ی سرحال و شاد

رونق تولید و کار، ضد خلاف و فساد

بر سر فرق خودم هست فقط جای باند

گرگِ نگون‌بخت، نان! ارز و طلا، میگ‌میگ!

مرغ هم از کودکی سر بدهد: جیگ‌جیگ!

ریخته در سفره‌ها برکتتان گیگ‌گیگ

ما همگان کیستیم؟ غرقه‌ی دریای باند

از یَم پهنای باند، تشنه بسی سیر شد

جرعه‌ای از جام آن، خورد و نمک گیر شد

این همه از برکت دولت تدبیر شد

گشته تمام جهان، محو تماشای باند

بداهه‌سرایان:

امین شفیعی، طاهره ابراهیم نژاد

محمدعلی کمالی‌مقدم، مینا گودرزی

محمود حسنی‌مقدس، زاهده شاد

سارا رمضانی، احد ارسالی

شعری_طنز_که_ #ارسالی_یکی_ازدوستان #خوب_وشائرمسلک که ازفرهنگیان میباشد برایم ارسال کرده است

شعری_طنز_که_ #ارسالی_یکی_ازدوستان #خوب_وشائرمسلک که ازفرهنگیان میباشد برایم ارسال کرده است که خواستم لحظه ایی شما خوبان هم ازهیاهوی روزمره سخت سیاسی واقتصادی بدورباشید وکمکی خنده درمانی داشته باشیم برایتان ارسال می کنم خدایی من خیلی خنده کردم منو ناسزانگید هرچه فریاد دارید برسر امریکا بکشید واقای هاشمی آبکناری دوست عزیز رزمنده دفاع مقدس

ای زن به تو از شوهرت اینگونه خطاب است:

ارزنده ترین زینت زن طبخ کباب است

هر چند که تعظیم به مخلوق روا نیست

تعظیم به شوهر بکنی، عین ثواب است

بد نیست که از غُر زدنت نیز بکاهی

مخصوصاً اگر شوهرت اعصاب خراب است

هر زن که نوازش نکند شوهر خود را

بدجور پس از مرگ گرفتار عذاب است

از شوهرش آن زن که اطاعت ننماید

از دوزخیانی است که در قیرِ مُذاب است

احسنت بر آن زن که همان اوّل صبحی

رَختش همگی شسته و بر روی طناب است

باید قفس از جنس طلا ساخت برایش

زن مثل قناری است ولی مرد عُقاب است

مرد است که اصل است چنان موج خروشان

زن وصل به اصل است، قشنگ است، حباب است

آرایش زن نیز خودش چیز عجیبی است

معلوم نشد چیست، لعاب است؟ نقاب است؟

حتّی نتوانست بفهمد قلم صُنع

زن چیست در این بین، سؤال است، جواب است!

البتّه مشخّص شده از مهریه اش که

از ثانیه ی عقد سرش توی حساب است

مردان همه باید دو سه تا زن بستانند

مقصود از این کار هوس نیست، ثواب است

دلواپس شعرم همه ی عمر زنم گفت:

دلواپس نان باش که این خربزه آب است.

متاسفانه تا به این وقت از شاعر نگون بخت خبری در دسترس نیست و احتمالا" همان شبِ سرودن این شعر بطور نامشخصی ناپدید شده و دار دنیا رفته است!

سلام و نور و ادب و احترام...

سلام و نور و ادب و احترام

به آدمای لوتی و با‌مرام

اونا که صاف و پاکن و زلالن

دنبال یه لقمه نون حلالن

دلای دریایی و صافی دارن

معرفتم به قدر کافی دارن

اونایی که توی دل مردمن

دنبال حل مشکل مردمن

چه تو اداره و چه توی بازار

راه می‌ذارن جلو پای گرفتار

نه دنبال غمزه و عشوه هستن

نه اهل زیر‌میزی و رشوه هستن

نمی‌گیرن حقوقای نجومی

به‌جز حقیقت نمی‌گن کلومی

زندگیاشون همه پاک و ساده

آقان ولی نیستن آقازاده

هست رو سر همسایه‌ها سایه‌شون

نجنبه آب تو دل همسایه‌شون

سفره‌شونم هر چی که کوچیک باشه

یه جور می‌شینن یکی دیگه جا شه

یه مصداق این آدمای شاخص

هیئتیای با صفان و مخلص

اونا که بی‌قرار اهل‌بیتن

اونا که پای کار اهل‌بیتن

شب نمی‌شه روزشون از مرد و زن

تا قطره اشکی براشون نریزن

شبای جمعه که میشه محاله

دلی به یاد کربلا نناله

رو لب فقط ذکر حسینو دارن

هوای بین‌الحرمین‌و دارن

تا که میشن تشنه و می‌نوشن آب

میدن سلام از ته دل به ارباب

همیشه بر خدا توکل دارن

را به را هم ذکر توسل دارن

همش به فکر انتشار نورن

منتظر واقعی ظهورن

ستاره بارونه همه شباشون

نمی‌ره رنگ خنده از لباشون

کار جهادی‌شون همش به راهه

اِند مجاهدن خدا گواهه

پیشرو ان تو کارای جهادی

جهاد فرهنگی و اقتصادی

مراشون صفا و یک‌رنگیه

کل کاراشون با هماهنگیه

پا به رکابای امام عصرن

گوش به فرمان ولی‌امرن

چه بچه‌های پاک و با صفایی

کلهم انقلابی و ولایی

به قدری آسمونیه صفاشون

که من نمی‌رسم به گرد پاشون

مخلص هر کی که رفیق فابه

مخلص هر چی هیئتی‌ه نابه

وطنز بهترین شعرهای طنز

vatanz_ir

دیوان حافظ غزل شماره ۲۲۳

دیوان حافظ غزل شماره ۲۲۳

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

از دماغ من سرگشته خیال دهنت

به جفای فلک و غصه دوران نرود

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند

تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود

هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است

برود از دل من وز دل من آن نرود

آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت

که اگر سر برود از دل و از جان نرود

گر رود از پی خوبان دل من معذور است

درد دارد چه کند کز پی درمان نرود

هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان

دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود

[خانه ناهید]