«اصرار ماکرون بر نشاندن عربستان در پای میز مذاکرات هستهای ایران»
انقلاب کبیرمان هستی
کپی بینظیرمان هستی
چه شبیه گیوتین مایی
ارّهی دلپذیرمان هستی
تیغ اصلاح ملت عربی
روح روشنضمیرمان هستی
شیر خیلی شریر، ایران است
شیر چرب و پنیرمان هستی
موم شیرین مشتمان هستی
ژلهای یا خمیرمان هستی
تا سیاهی روغنت بچکد
تو امیر اجیرمان هستی
کابوی ورژن بهروز تویی
داعش هفتتیرمان هستی
ضربهگیر بزرگ صهیونی
نازنین حقیرمان هستی
«جای تو در مذاکره خالی»
چرت و پرت اخیرمان هستی!
سوده سلامت
#وطن_امروز
وطنز بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
غریب تنها
بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کن از چهرهات شبِ ما را
"من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند"
که بی حرم چه کُنَم غصههای فردا را
خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد
بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را
به موجِ سینه زنانت قسم به نامِ توام
که بُرده گریهیِ ما آبرویِ دریا را
گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم
به یک نگاهِ کریمانهات دو دنیا را
مرا بِبَر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را
مرا بِبَر که ببینم به نیزه سرها را
خدا کند که بیایی شبی به روضهیِ ما
شنیده ام که به سر سر زدی کلیسا را
خوشا به پنجهی راهب که شانهات میزد
به آنکه بُرد دلِ راهبان ترسا را
به پیرمرد غریبی که شُست گیسویت
گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را
خوشا به بزم عزاخانهاش که تا دَمِ صبح
شنید پیشِ سرَت روضههایِ زهرا را
چرا بُرید سرت را به رویِ دامنِ من
چرا نشاند به خون این دو چشمِ زیبا را
چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت
چگونه زخم تَرَک داده رویِ لبها را
به رویِ نیزه سرت بود و خیمهها میسوخت
رسید شعله و زلفِ تو در هوا میسوخت
لبیـڪ_یـا_حســـیـن_ع
اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
غریب تنهاامام_حسین
جان بر کف و اشاره جانانم آرزوست
جانان هر آنچه میطلبد، آنم آرزوست
درمان درد من نبوَد غیر درد دوست
دردم دوا کنید که درمانم آرزوست
با سیل اشک تا که به دریای خون رَوم
شب تا به صبح، دیدۀ گریانم آرزوست
از چار گوشه دو جهان دست شسته ام
شش گوشه امام شهیدانم آرزوست
با یاد کام خشک علمدار کربلا
در موج بحر، سینۀ سوزانم آرزوست
پاداش گریه های همه عمر بر حسین
یک نوشخند از آن لب عطشانم آرزوست
صدبار اگر نثار رهش جان و سر کنم
تا باز جان دهم به رهش جانم آرزوست
از دامنی که سوخت به صحرای کربلا
یک شعله وقف آتش دامانم آرزوست
تا دم بدم نثار لب تشنه اش کنم
از آب دیده لؤلؤ و مرجانم آرزوست
در انتظار منتقم خون پاک او
دیدار روی مهدی قرآنم آرزوست
هزار جهد بکردی که مجلسیّ و شیک
کنی تمام جهان را برای خود تملیک
گهی سیاست تحریم و گه چماق و هویج
به هر معاهدهای اینچنین زدی پولتیک
نه گفتوگوی تو باشد صواب و خیر و صلاح
نه خلق و خوی تو باشد به آدمی نزدیک
دوا ز دست تو از زهر مار سمیتر
سلام از دهن توست عین فحش رکیک
«هزار نکتهی باریکتر ز مو اینجاست»
نمیشوی تو ز شیطان و او ز تو تفکیک
به زیر دستکش نرم، پنجهات چدنیست
دهی مدام به عالم پز دموکراتیک
به بند میکشی آزادی و عدالت را
مدام سوی حقوق بشر کنی شلیک
مصیبت همه آفاق از خباثت توست
شمال شرق پِرو تا جنوب موزامبیک
کنار منطقه بستی سگ نگهبانت
که هست قاتل و جانی به صورت ژنتیک
عراق و شام و یمن زخمی از جنایت توست
و گاو شیردهات در جنایت تو شریک
خوراک توست فقط نفت و خون ملتها
غذای خام و طبیعی و خوب و ارگانیک
«نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر»
برو ز منطقه و شیر را مکن تحریک
اگر نگاه چپی سوی مرز ما بکنی
فرو کنند به حلقت هزار بالستیک
همین بس است که از خطهی کویری یزد
بگفت پیرزنی با بیان فولکلوریک:
اِگر بیوینَمِت آی کوف تو پوز شده اینجا
بیگیرم از دل و دندهت دویس و شص تا پیک
افول میکند این اقتدار پوشالی
و روزهای تو مانند شب شود تاریک
شکوه و فرّ و جلال تو غرق خواهد شد
چنان که فرّ و جلال و شکوه تایتانیک
مهدی پرنیان
وطنزبهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
شعر_انتظار
دل هوای روی ماه یار دارد جمعهها
دل هوای دیدن دلدار دارد جمعهها
صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان
یار با ما وعدهی دیدار دارد جمعهها
چشمهای منتظر با اشکهای عاشقی
هر نگاهش حرفها بسیار دارد جمعهها
آفتابا امر کن تا ابرها پنهان شوند
آسمان بر تابشات اصرار دارد جمعهها
بیتو دلتنگیم جان مادرت زهرا بیا
بیتو دیگر حالت تکرار دارد جمعهها
دلخوشم با جملهای سرشار ازعشق و امید
یار با ما وعده دیدار دارد جمعهها
شاعر: سعید محمدی
مسجد مقدس جمکران:
jamkaran_ir