گپی با غم!
شبی باران شدی از دیدۀ من سر درآوردی
الا ای غم، ز شوق دیدن من پر درآوردی
برای آنکه مال و مکنتم گاهی به چشم آید
به من منّت نهادی، ازدلم گوهر درآوردی
گرفتی بر کفَت مضراب و با من در شب تارم
نشستی و ز چوب خشک، بانگ تر درآوردی
دل و جان مرا ای غم چه زیبا سوختی، احسنت!
ادای عشق را از هرکسی بهتر درآوردی
شبی در قالب شخصیت خنجر فرو رفتی
دلم گفت آفرین، این نقش را محشر درآوردی!
فلک را هر سحر آماج تیر آه من کردی
دمار از روزگار چرخ دونپرور درآوردی
سرک از بس کشیدی در دل من دزدکی هرشب
دمت گرم، از تمام رازهایش سر درآوردی
تو مدیون من و شعر منی ای غم مبر از یاد
در این دنیا سری در بین سرها گر درآوردی!
سعید_سلیمان_پور
bolfozool
آن شب که ملوکانه به ما زل زده بودی
از کاخ گلستان، به فضا پل زده بودی
هرچند ترانزیت مواد با خودتان بود
جنسی بد و ناخالص و بنجل زده بودی
اوضاع رُخت بود چه بی ریخت، توگویی
با سر به جلوبندی پاترول زده بودی؟
تا اینکه درآری تو سر از طالع بحرین
بر قافیه ی "گاف" تفال زده بودی
بیچاره ندانست که این مجلس ختم است
بر تاج عروسیش گلایول زده بودی!
بر صفحهی وادادگی و غربپرستی
از روز ازل لینک تبادل زده بودی
یک سنگ نینداخته بودی سوی دشمن
هرچند که هی لاف تقابل زده بودی
در غیرت و مردی زده بر شانهی خنزیر
در هوش و خرد طعنه به اسکول زده بودی
آن چند گلی هم که زدی بر سر کشور
شک نیست علی رغم تمایل زده بودی!
گفتی همه افعال نکو، فعل تو بوده
در باقی افعال، تفاعل زده بودی
صدبار ز اوضاع خلایق به تو گفتند
هربار خودت را به تغافل زده بودی
دربار گزیده همه انگشت تحیر
آنگاه که حرف از گل و بلبل زده بودی!
بودند همه لال و خمش مثل بهایم
هربار به دروازهی خود گل زده بودی
بر مردم ایران ثمر بیشتری داشت
در داخل دربار اگر آغل زده بودی!
سالگرد_ازدواج_بحرین
مهدی امامرضایی
وطنزبهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
در چیستیِ وعده گشایش اقتصادیش
چه خوابی دیده این آقا، چه چیزی زیر سر دارد
کدامین تپه را این هفته ایشان در نظر دارد؟
ز تدبیر و امیدش زخم شد صدجای این ملت
گشایش های تازه روی زخم محتضر دارد؟
زِ بس با ساز خود رقصانده این جیب بلاکش را
که جیب رو به موتم باز هم قِر در کمر دارد
چنان رونق به بازار آمده تا خرخره فولم
به قدر یک نفس ای کاش پای خویش بردارد
دهانم راکد است از بی غذایی! او ولی گفته:
که هر جایی رکودی هست از آن قصد گذر دارد
بصیرت لُنگ اندازد به پای سنسور چشمش
که زیر ماسک هم از خنده های ما خبر دارد
سحر وقت عبادت می شود آگاه از اخبار
نمی دانم چه اسرار مگویی با سحر دارد
شب یارانه است امشب، دمی خوش باش هممیهن
که ادخال سرور خاصّی این مختصر دارد!!!
چه ساده بوده هرکس دل به امضای کری خوش کرد
و هر که انتظار از این درخت بی ثمر دارد...
یکی از دور می گوید: مراقب باش هی یارو!
همانگونه که می بینید اینجا هم نفر دارد
برای در امان ماندن به کنجی می خزم آرام
خداحافظ! که اینجا ماندنم دیگر خطر دارد
بداههسرایان: مینا گودرزی، امین شفیعی
حامد سنگونی، مهدی امام رضایی
میلاد سعیدی، سارا رمضانی
فرشته پناهی
وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز
vatanz_ir
بعد دیدار پسر گفت به یاران حضرت
شاد باشید که اشرف به بشر آمده است
خانهی حضرت صادق شلوغست سه روز
چون ز اطعام در آن خانه خبر آمده است
آمده حضرت موسای به کاظم معروف
بهر شیرین شدن غیض شکر آمده است
اهل حاجات بده مژده که غم زائل شد
شادمان جملهی حاجات که در آمده است
نهمین گوهر عصمت و امام هفتم
صالحان را بنگر نیک که سر آمده است
میلاد اباالرضا، امام موسی کاظم علیه السلام مبارک باد
این اشعار زیبا تقدیم به شما؛
تمام عمر بستیم و شکستیم
به جز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
چه رنجی از محبتها کشیدیم
برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاه آشنا در این همه چشم
ندیدیمو ندیدیمو ندیدیم
سبکباران ساحلها ندیدند
به دوش خستگان باریست دنیا
مرا در موج حسرتها رها کرد
عجب یار وفاداریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست
عجب فرسوده دیواریست دنیا
عجب خواب پریشانی است دنیا
عجب یار وفاداری است دنیا
عجب دریای طوفانی است دنیا
عجب آشفته بازاری است دنیا
ارسالی؛ #خانواده_شهیدعلیپور_اسلام_اباد