وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

حضرت_زینب مصائب_شام

حضرت_زینب مصائب_شام

اینجا بریدنِ سر مظلوم عزت است

نایاب بین مردمِ این شهر غیرت است

بهر نگه به قافله ی بی پناه تو

دروازه ی ورودی کوفه قیامت است

اینجا میان این همه نامحرمانِ پست

یک تکه پاره پاره ی معجر غنیمت است

باران سنگ وهلهله یک سو ولی «حسین»

سوزان تر از تمامی اینها اهانت است

خرما و نان برای رقیه می آورند

اینجا چقدر بودنِ عباس نعمت است

فهمیدم از جسارت بر نام مادرم

بالاترین عداوت شان با سیادت است

شاعر: سیدحسین_میرعمادی

اشعار ناب آئینے

Shere_aeini

مرثیه_امام_سجاد مصائب_شام

مرثیه_امام_سجاد مصائب_شام

خیال کن که پر از زخم ، پیکرت باشد

شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد

خیال کن هدف سنگ های کوفه و شام

به روی نیزه سر دو برادرت باشد

فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست

و جمله های"حواست به معجرت باشد"

خیال کن حرمت بی پناه مانده و بعد

به روی نی سر سردار لشگرت باشد

کنار عمۀ سادات، یکطرف، شمر و

سنان و حرمله هم سمت دیگرت باشد

خیال کن که علی باشی و به مثل علی

دو دست بسته کماکان مقدرت باشد

خیال کن همه اینها که گفته ام هستند

علاوه بر همه توهین به مادرت باشد

یزید باشد و بزم شراب باشد و وای

به تشت زر سر بابا برابرت باشد

و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب

نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد

و باز از همه بدتر که مدت سی سال

تمام آن جلوی دیدهء ترت باشد

به اشک حضرت سجاد می خورم سوگند

که دیده هر چه که گفتیم ، باورت باشد

شاعر:مهدی_مقیمی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

دروازه_کوفه حضرت_زینب

دروازه_کوفه حضرت_زینب

از سنگ شکوفه است اینجا

دروازه ی کوفه است اینجا

بر بام تمام خانه ها سنگ

در دست همه نشانه ها سنگ

اینجا همه مردمش عجیبند

بی غیرت و پست و نانجیبند

این شهر بوی خدا ندارد

چشمان کسی حیا ندارد

یک قافله از بلا رسیده

از سختیِ کربلا رسیده

پیشانیِ سنگ خورده آمد

یک عمّه ی نیمه مرده آمد

بر نیزه سرود نور دارد

یک همسفر از تنور دارد

از شوق گل به نی نشسته

پیشانی خویش را شکسته

نیلی به نگاه خسته دارد

غم در نگه شکسته دارد

آغاز روایت جنون کرد

در شهر بلا کُن فیکون کرد

شاعر:علی_اشتری

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

امام_حسین حضرت_زینب حضرت_رقیه مصائب_شام

امام_حسین حضرت_زینب

حضرت_رقیه مصائب_شام

همین که نامِ بلندت به هر زبان افتاد

چه شور و وِلوِله ای در دل جهان افتاد

برایِ ذکرِ مصیبت دلم گرفت آتش

و سیلِ گریه و ماتم به عمقِ جان افتاد

به وقتِ غارت و حمله چه بر سرت آمد؟

که شمر خسته شد و خولی از توان افتاد!

به روی نیزه و در جمع این حرامی ها

رقیه(س) دید تو را و نفس زنان، افتاد

یزید بیشرف اما میانِ بزمِ شراب

به جانِ زخمِ سر و صورت و دهان افتاد

به رویِ طشت طلا و به پیشِ چشم همه

چقدر روی لبت ردِّ خیزران افتاد!!

شاعر:

محسن_زعفرانیه

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

این زن که از برابر طوفان گذشته بود

این زن که از برابر طوفان گذشته بود

عمرش کنار حضرت باران گذشته بود

صبرش امان حوصله ها را بریده بود

وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

باران اشک بود و عطش شعله می کشید

آب از سر تمام بیابان گذشته بود

آتش گرفته بود و سر از پا نمی شناخت

از خیمه های بی سروسامان گذشته بود

اما هنوز آتش در را به یاد داشت

آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود

آن پرده های آخر صفین ناگهان

از پیش چشم آینه یک آن گذشته بود

می دید آیه آیه آن زیر دست و پاست

کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود

زینب هزار بار خودش هم شهید شد

از بس که ازکنار شهیدان گذشته بود

یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت

عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود

بر صفحه های سرخ مقاتل نوشته اند

این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود

شاعر: احمد_علوی

jannatol_hossein