وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

روز عاشورا

روز عاشورا

ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟

گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟

ظرف دو ساعت این همه نیزه شکسته؟

بوی تو می آید بگو پس پیکرت کو ؟

با ناله های فاطمه اینجا دویدم

گر تو حسین مادری پس مادرت کو؟

یک جای بوسه در تنت باقی نمانده

خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو ؟

آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟

سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟

گیرم سرت را از قفا آقا بریدند

آن بوسه ای که داده ام بر حنجرت کو ؟

از تو توقع دارم ای تندیس غیرت

برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو ؟

این دشت دشت چشمهای خیره سر شد

آقا کمک کن خواهرت را دخترت کو

علی اکبر لطیفیان

روز عاشورا

روز عاشورا

بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد

همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد

تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی

هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد

همینکه از طرف جمعیت دو تا چکمه

رسید اول گودال،مادرت افتاد

تورا به خاطر درهم چه درهمت کردند

چنانکه شرح تن توبه آخرت افتاد

ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست

درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد

خبر رسید که انگشتر تورا بردند

میان راه،النگوی دخترت افتاد

کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه

و خواهر توبه یاد برادرت افتاد

علی اکبر لطیفیان

گودال قتلگاه

گودال قتلگاه

همه ی قافیه با شمر به هم می ریزد

بدنت را به خدا شمر به هم می ریزد

خواهرت پیش تو صد بار زمین می افتد

وسط معرکه تا شمر به هم می ریزد

ضجّه ی آه بُنیّ به هوا می خیزد

در همان حال و هوا شمر به هم می ریزد

خنجر کند گرفته به میان دستش

حنجر پاک تو را شمر به هم می ریزد

پنجه انداخته در گیسوی تو ای آقا

گیسویت را ز قفا شمر به هم می ریزد

ناله ی زینب کبراست خدایا بنگر

بوسه ی جدّ مرا شمر به هم می ریزد

بین گودال و لب تشنه کنار دریا

پسر فاطمه را شمر به هم می ریزد

علی حسنی

گودال قتلگاه

گودال قتلگاه

چگونه صبر کنم رفتن تورا بینم

نوای وا عطشا گفتن تورا بینم

در این طرف تو صدا می زنی انا المظلوم

جواب  هلهله دشمن تورا بینم

بپوش زیر زره دست دوز مادر را

مباد لحظه ای عریان تن تورا بینم

چگونه معجر خودرا به سر نگه دارم

چگونه لحظه جان دادن تورا بینم

کویر واین همه لاله حسین خیز وببین

میان دشت فقط گلشن تورا بینم

شود به سم ستوران تن تو حلاجی

میان گرد و غبار ، خرمن تورا بینم

چگونه حفظ کنم چادرم که در مقتل

به دست چند نفر جوشن تورا بینم

خداکند که نیفتی به زیر پای کسی

به چشم خویش لگد خوردن تورا بینم

قاسم نعمتی

گودال قتلگاه

گودال قتلگاه

آنقدر چکمه به پهلوش زدن نامردا

نیزه و تیر به بازوش زدن نامردا

با عصا بر لب و ابروش زدن نامردا

پنجه در طُره ی گیسوش زدن نامردا

مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید

خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید

هر چه که دور و برش بود به غارت بردن

شال سبزی کمرش بود به غارت بردن

حتی عمامه سرش بود به غارت بردن

آنطرف تر سپرش بود به غارت بردن

مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید

خواهرش رو به مدینه شد وفریاد کشید

پبش زینب سر او را به سنان زد سنان

با لگد بر دهنش خنده کنان زد سنان

سیلی بر زینب غمدیده چنان زد سنان

غل و زنجیر و طناب دست زنان زد سنان

مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید

خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید

بر سر پیکر عریان حسین خندیدن

بر نوامیس مسلمان حسین خندیدن

همه بر اشک یتیمان حسین خندیدن

لحظه خواندن قرآن حسین خندیدن

مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید

خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید

ناله مادر او بین هیاهو گم شد

معجر خواهر او بین هیاهو گم شد

دزد انگشتر او بین هیاهو گم شد

به خدا دختر او بین هیاهو گم شد

مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید

خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید

رسم این است که اول سر او می ریزند

بعد از آن دور و بر پیکر او می ریزند

بعد با خنجر خود بر سر او می ریزند

بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند

محسن خانمحمدی