وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

ای که آوردی پتو را یک وجب بالای گرده!

ای که آوردی پتو را یک وجب بالای گرده!

مملکت را آب برده

هان! کجایی؟! خفته ای یا زنده ای یا آن که مرده؟!

مملکت را آب برده

دوربینت رفته تا آن سوی آب ساحل کیش

بی خبر از خانه ی خویش

غرق در خواب و خیال افتتاحات فشرده

مملکت را آب برده

قلب حساست شده سرشار از احساس بی حد

از خبرها میشوی رد

تا نگردد حال و احوالت از آلامش فسرده..

مملکت را آب برده

غایبان مغلوب عزلت، حاضران مفیوض بذلت

کشورت قربان فضلت

دور خود را تند کن، نه نرم نرمک، نه شمرده..

مملکت را آب برده

_ از فرنگ آمد صدایی، سوی ما شد دست هایی

زد توئیتی را هوایی:

چرخ آن ساعت که دولت را به دست او سپرده

مملکت را آب برده _

هان؟... آهان!... آن سوی آبی، توی فکر انقلابی

لا تقل! مرد حسابی!

خارج از گودی و میگیری به چپ یا راست خرده؟!

مملکت را آب برده

ای که از والامقامی لاجرم در اوج برجی!

سرعتت هم فوق 4 جی

محو لایو نوگلت ....که در فلان کشور چه خورده..

مملکت را آب برده

هر که هستی، هرکجا... بادا سلامت جان و مالت

هم عیال و هم ذغالت

لحظه ای لِنگ همایونیت را از تخت سُر ده

مملکت را آب برده

ملیحه رجایی

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz

نقیضه‌ای بر غزل حضرت حافظ

نقیضه‌ای بر غزل حضرت حافظ

سخنان حسن فریدون (روحانی) با خودش،

پس از سیل مازندران و گلستان

رفته زیر سیلْ استان گلستان غم مخور

غرق شد مازندران هم زیر باران غم مخور

اهل خوزستان هنوز از سیل غم در محنت‌اند

چون که همدرد است با آنها لرستان غم مخور

در کلاله، ترکمن، در کردکوی و آق‌قلا

رأی تو با وعده‌ها بوده فراوان غم مخور

راه تزویر و فریب و مکر باشد بازِ باز

بسته شد گر راه خوش‌ییلاق و گرگان غم مخور

بی‌خیال سیل شو، سرگرم کیش و قشم باش

رقص دلفین‌ها ببین و باش خندان غم مخور

یاد استخر فرح باش و غریق سرخوشش

فکر کن هستی تو هم در سدّ لتیان غم مخور

تا که یار پوششی داری به تفریحت برس

با جهانگیری بده همواره جولان غم مخور

تا که نوبخت و حسینت را تو داری در کنار

گر همه عالم شوند از تو گریزان غم مخور

"ابتکار" و "آرمان" و "شرق" و "ایران" با تواند

سرزنش‌ها گر کند هر روز "کیهان" غم مخور

لیست بی.بی.سی چو در مجلس هوادار تواند

از فغان و ناله‌های اهل ایمان غم مخور

منتقدهای تو مشتی بیسواد و جاهل‌اند

چون گرفتی دکتری از انگلستان غم مخور

گرچه رفت از سفرۀ مردم پیاز و مرغ و گوشت

تو بخور ماهی و ششلیک و فسنجان غم مخور

رفته با تدبیر تو از دیدگان خلق، خواب

می‌رود کم‌کم ز دل‌ها دین و ایمان غم مخور

دولت تو گرچه کرده روز مردم را سیاه

هست برجام تو چون خورشید تابان غم مخور

کن فشار و ظلم را هردم به مردم بیشتر

تا معیشت هست در دستت گروگان غم مخور

امنیت رفته اگر از مرزها آسوده باش

تو حقوق‌دانی، نه سرهنگ و نه سروان غم مخور

لرزش کرمان و کرمانشاه رفت از یادها

کل ایران هم شود یک‌باره ویران غم مخور

باش یار کدخدا و "بیست، سی" را پاس دار

غیرت و فرهنگ ایران را بمیران غم مخور

در کلاس غیرت ملی اگر آخر شدی

تا که شاگرد اولی در درس شیطان غم مخور

محمدتقی_عارفیان     ۱۳۹۸/۰۱/۰۴

شهدا شرمنده ایم:

 

 

باز هم در تپش ثانیه ها جا ماندم

باز هم در تپش ثانیه ها جا ماندم

مثل تو بار دگر من تک وتنها ماندم !

گفتی امروز همان حوصله ی دیروز است

تا به امیدرخت چشم به فردا ماندم!

جای جای نفسم عطر نفس های تو بود

با خیالت همه ی عمر  به دنیاماندم!

گله از پنجره ها پیش دلم ممنوع است

پشت هر پنجره ای واله وشیدا ماندم!

نوک زدی درپس یک پنجره گفتی وا کن

چشم راباز که کردم به خدا وا ماندم !

با سر انگشت ترم باز تلنگر به دلت

زدم وتابه ابد در دل تو جا ماندم !

T.k

اگر خواهی که تو بی‌خود همه چیزی یکی بینی

اگر خواهی که تو بی‌خود همه چیزی یکی بینی

تویی آن پرده اندر ره مگر کین پرده بدرانی

اگر در بند این رازی به کلی پی ببر از خود

که نتوانی سوی این راز پی‌بردن به آسانی

چو تو در بند صد چیزی خدا را بنده چون باشی

که تو در بند هرچیزی که هستی بندهٔ آنی

چو تو چیزی نمی‌دانی که باشد دستگیر تو

چرا بس ناخوشت آید گرت گویند نادانی

چو می‌دانی که هر ساعت توانی یافت ملکی نو

اگر مشتاق آن ملکی چرا بر خود نمی‌خوانی

اگر کوهی و گر کاهی نخواهی ماند در دنیا

پس از اندیشه‌های بد دل و جان را چه رنجانی

اگر چه هیچ باقی نیست از خوشی این عالم

ولی خون خور که باقی نیست کار عالم فانی

چو مرگ از راه جان آید نه از راه حواس تو

ز خوف مرگ نتوان رست اگر در جوف سندانی

سپند چشم بد تا چند سوزی هر زمان خود را

که اندر چشم عزراییل کم از یک سپندانی

برو راه ریاضت گیر تا کی پروری خود را

که بردی آب روی خویش تا در بند این نانی

به گرد این عمل داران مگرد ار علم دین‌داری

که مشتی مردم دیوند این دیوان دیوانی

برو پی‌بر پی صدر جهان نه تا مگر مرکب

ازین دریای مغرق بو که همچو خضر بجهانی

عطارنیشابوری

capitan_mirzaee

جنگل‌ و کوه‌و درختان را؛ به‌یغما بُرده‌اند

جنگل‌ و کوه‌و درختان را؛ به‌یغما بُرده‌اند

چه بلائی؛  بر  سر ِ  ایران ِ ما  آورده‌اند

در عجب هستم؛ نمی‌ماند به‌رویِ دل‌شان

بس‌که کوه‌وجنگل این‌آدم‌نماها خورده‌اند

کوه را کندند و در قلبش؛ که ‌اُفتاد شکاف

سیل ِ طغیان‌گر؛  که راهش - گشت صاف

از مسیر ِ رودخانه؛ چون - نموده انحراف

از خرابی‌های آن؛ پیر و جوان، افسرده‌اند

سبزه‌ها  خُشکید و  دزد؛ سکّه‌ها برداشت

سُفره‌ی ِ هفت‌سینِ ما؛ "سین" کم نداشت

سیل؛ "سین" دارد - خدا - امّا داغ کاشت

داغ ِ سنگینی  که ملّت؛  کاملاً  پژمرده‌اند

حداقّل - گو به ‌باران؛ تا نبارد، روز و شب

مانده‌ام؛ از کار ِتان - پروردگارا  در عجب

این‌چُنین؛ بر مردم ِ ایران - نمودید غضب

باز خلق؛ دل را، به الطاف ِ شما سپرده‌اند

مردم ِ  درمانده را -  بنگر؛  مُقلب َ القلوب

در عذاب‌ند؛ از شمالِ میهنم، تا به جنوب

مردمی؛ محجوب و  هم - نجیب و خوب

دل‌شکسته - داغ دارند و،  همی آزرده‌اند

جای ِ  تبریک -  شاد باش و  تهنیت ایران

عید ِ این مردم؛ عزا شُد - #تسلیت_ایران

از دست ِ مسئول ِ  بدون ِ  خاصیت ایران

درد ِ مردم را  نمی‌بینند؟  گوئی  مُرده‌اند !

عاقبت؛  بُغض ِ گلویم - مرا خواهد کُشت

زخم‌های ِ وطنِ من؛ دوتا کرده‌ست پُشت

درد را؛  حسّ می‌کنم - تا بر  سر ِ انگُشت

در وجودم؛ درد و غم‌هایم، بس‌فشُرده‌اند

حسن_جهانچی

۵ فروردین‌ماه - ۱۳۹۸

HasanJahanchi