وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

پیاز

http://uupload.ir/files/wnm_%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D8%B2.jpg

پیاز

ده لایه پرده

با صد افاده

شیک و مرتب

بر هم فتاده

هر لایه اش هست

بسیار تومان

دُرِّ درشتی

در سینه ی آن

این لایه ها را

پیچیده در هم

توی حریری

پروردگارم

میکردی او را

سرکوب گاهی

امروز اما

شد پادشاهی

هم تند  و شیرین

هم آبدار است

نامش پیاز است

گریه درآر است

سالها در گنج زندان بی گناهی سوختم

http://uupload.ir/files/nmbw_%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87%D8%A7_%D8%AF%D8%B1.jpg

سالها در گنج زندان بی گناهی سوختم

چشم خود را بهر دیدار خدایم دوختم

عاقبت زهر جفا آتش زده جان مرا

لیک در عالم چراغ عشق را افروختم

(شهادت امام موسی بن جعفر راتسلیت عرض میکنم)

پورعیسی

امام_کاظم مرثیه_امام_کاظم


امام_کاظم  مرثیه_امام_کاظم

بر روی لب هایت به جز یا ربّنا نیست

غیر از خدا، غیر از خدا، غیر از خدا نیست

زنجیر ها راه گلویت را گرفتند

در این نفس بالا که می آید صدا نیست

زخم گلوی تو پذیرفته است اما

زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست

این ایستادن با زمین خوردن مساوی ست

از چه تقلا می کنی؟ این پا که پا نیست

اصلاً رها کن این پلید بد دهان را

از چه توقع می کنی وقتی حیا نیست

نامرد! زندان بان! در این زندان تاریک

این که کنارش می زنی با پا عبا نیست

این تخته ی در که شده تابوت حالا

بهتر نباشد، بدتر از آن بوریا نیست

اما تو را با نیزه ها بالا نبردند

پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست

شاعر:

علی_اکبر_لطیفیان

اشعار ناب آئین

shere_aeini

شیعیان وقت عزا شد٬ مصطفیٰ نالان شده

شیعیان وقت عزا شد٬ مصطفیٰ نالان شده

در غمِ موسی بن جعفر٬ فاطمه گریان شده

سِندِ ملعون آنقَدَر٬ زد تازیانه بَرتَنَش

فی المثل پاشیده از هم مُصحَفِ قرآن شده

تازیانه یکطرف٬ رگبار سیلی یکطرف

صورتش نیلی٬ پُر از خون٬ آن لب و دندان شده

گشته مسموم از رُطَب٬ با جَبر هارونِ لعین

در٬ درونِ سینهٔ تنگش نَفَس پنهان شده

نالهٔ اهل سما پیچیده در گوش زمان

گوئیا هفت آسمان در ناله و افغان شده

نوحه خوان گشته ملائک٬ عرشیان در آه و وا

چون غریبی کُشته در مُلکِ غریبستان شده

لحظه های آخرِ آن سیّدِ والامقام

واژهٔ غربت زِ قربش٬ واله و حیران شده

چونکه کاظم غرقِ در حمد الهی گشته وُ

ذکر و نجوایِ لبَش٬ یاحَیُّ و یاسبحان شده

ناگهان پیکِ اَجَل آمد به بالین امام

خیره برسمتِ بقیع٬ آن خسروِ خوبان شده

زد صدا مادر بیا٬ من هم غریبم چون حسین

وامصیبتْ قتلگاهم٬ گوشهٔ زندان شده

چشمم از٬ زهرِ ستم٬ تار و دلم در پیچ وتاب

پیکرِ تبدارم از ظلم و جفا بی جان شده

(فیضیا) ختمِ مصیبت کن٬ دلم آتش مَزَن

مادرش زهرا به بالینِ پسر مهمان شده

 

«شعله انفس و آتش زنه ی آفاق است

«شعله انفس و آتش زنه ی آفاق است

غم قرار دل سودا زده ی عشاق است»فاضل نظری

گاز شش شعله و آتش زنه ی چخماق است

این پدر سوخته خوب است و دماغش چاق است

بینی اش چاه قنات است و ته اش پیدا نیست

بس که انگشت اشاراتش در اعماق است

گر چه در پشت رونیز است، بسی ناچیز است

بویش از صد قدمی قابل استنشاق است

بعد یک عمر ترانزیت دگر آموخته است

مایه، گنجی است که افزونی اش از قاچاق است

جامِ می، نزدِ من آورد و بدان لب نزدم

چون که مستوجب هشتاد عدد شلاق است

مشکلی در همه این ملک علی القاعده نیست

مشکلی نیز اگر هست علی الاطلاق است

حبّذا دانه درشتان همه ول می گردند

آن که زندان برود سارق یک قالپاق است

خارجم از رده کن، بلکه به تو وام دهند

مثل یک خودروی فرسوده دلم اوراق است

اخوی رانت بخور، رشوه بده، حال بکن

آن که البته به جایی برسد قالتاق است!

منبع: سایت آیات غمزه

عباس احمدی

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir