وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

افسوس که جا مانده ی نسل شهدائیم

افسوس که جا مانده ی نسل شهدائیم

سخت است بگویم که کنون ما به کجائیم

ای همسفران خوب پریدید و برفتید

در کوچه ی دلتنگی تان  نغمه سرائیم

هر برگ شقایق که رسیم خاطره گوید

دلتنگ رفیقان سفر کرده ی مائیم

گفتیم ز بعد شهدا حافظ خونیم

لکن همگی در صدد جور و جفائیم

یاران که برفتند که ما سخت بمانیم

مجروح زمان گشتیم ودربند هوائیم

امروزهمه خاطره ها گشته فراموش

آزرده دل و زخمی صد آه و نوائیم

امروز دگر جای شما خالی خالیست

فریادغریب است تهیدست وگدائیم

شهادت جمعی از جان برکفان بلند قامت سبز پوش بدست مزدوران تروریست و اجنبی پرستان خون آشام را به پیشگاه آقا امام زمان (عج) مقام عظمای ولایت و پاسداران عزیز و امت شهید پرور تبریک و تسلیت عرض میکنم

ارسالی  (پورعیسی)

دیدم شبی به خواب کریستف کلمب را

دیدم شبی به خواب کریستف کلمب را

می‌کرد از خدا طلب عفو و مغفرت

می‌گفت ای خدای خطابخش جرم‌ پوش

من مجرمم، قبول کن از بنده معذرت

من قاره‌ی جدید تو را کشف کرده‌ام

ای کاش برنگشتمی از این مسافرت

جمعی سفید پوست ولیکن سیاه‌ دل

کردند ناگهان ز اروپا مهاجرت

چون پایشان رسید در آن سرزمین نو

کردند اجتماع و نمودند مشورت

گفتند: سرخ و زرد و سیه، پست و نفله‌ اند

دارند با شئون تمدن مغایرت

این قوم را که بهره ندارند از کمال

با مردم شریف نشاید معاشرت

وانگه بدین بهانه، نمودند از جفا

در آن زمان به کشتن مردم مبادرت

کشتند و سوختند و از این کار زشت خویش

برپای داشتند لوای مفاخرت

مانده است از مظالم جمعی سیاه‌کار

بر من سیاه‌ رویی دنیا و آخرت

ماهنامه گل آقا | سال دوم | شماره‌ی 4

ابوتراب جلی

وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

هزاران درود ملت قهرمان

هزاران درود ملت قهرمان

نظرکرده های امام زمان

شما ملت بی‌نظیر جهان

زسیل بلاها همه در امان

جهان مات ومبهوت از کارتان

خداوند یار و نگهدارتان

قدمهای تان محکم و استوار

به فرمان رهبر همه جان نثار

شما دین اسلام را افتخار

شما خالق قدرت و اقتدار

بنازم بر آن غیرت و شورتان

که احمق بود دشمن کورتان

شما پاسداران خون شهید

که صد لعن و نفرین به آل پلید

حضور شما دشمن افکن  شده

که آوازه تان کوه و برزن شده

شعار شما مرگ بر ظالمان

ترامپ و فراعنه های زمان

زمستان ز کار شما شد بهار

شکوه بهاران شده آشکار

درود و سلامم به سید علی

که ما را بَوَد رهبر و هم ولی

"غریب"خاک پای شما ملت است

که او هم دعاگوی این امت است

(حماسه ملت بزرگ ایران را تبریک عرض میکنم)

 ۹۷/۱۱/۲۲ "پورعیسی"

بداهه‌ی شاعران گروه راه راه با موضوع چهل سالگی انقلاب

بداهه‌ی شاعران گروه راه راه با موضوع چهل سالگی انقلاب

جشن چل سالگی عزت و آزادگی است

حرف از لاله وخون و دل و دلدادگی است

باز تصویر خدا را به دل قاب بریز

آسمان! پای درخت دلمان آب بریز

ای صبا هر طرف از شور و شعف ولوله کن

حرفی از جنس دعا همره این قافله کن

آن نهالی که به صد حادثه پیوند شده

حال احیا شده و سرو تنومند شده

گرچه این خاطره صدبار حکایت شده است

انقلاب از طرف دوست هدایت شده است

سرو رعنای غرور وطن است این تصویر

انعکاس ضربان دلمان شد تکبیر

قلب‌ها رشته‌ی پیوسته‌ی وحدت بودند

رشته‌ی نور که از ریشه سیاهی را کند

زخمیش گر بکنی ریشه‌یتان را بکند

تبرش هم بزنی تیغ تبر میشکند!

گله‌ها گر چه زیادست ز افراد ولی

نرود از دل ما مهر و تولای ولی

عشق در موج شب فتنه دوام آورده‌ست

هرکسی مانده در این بحر خروشان مرد است

مَثَل کشتی نوح است چو توفان شده است

وای بر حال بد آن که پشیمان شده است

راهمان سخت ولی باورمان هموار است

در همه مرحله ها دست خدا در کار است

بداهه‌سرایان:

ناهید رفیعی، مینا گودرزی،

زهرا فرقانی، امین شفیعی،

یاسر پناهی فکور

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

غزلی از زندان

غزلی از زندان

در ایام نزدیک به انقلاب، فردی که در قم شغل نانوایی داشت، به نام سید مرسل هاشمی، برای دیدن خانواده­‌اش به قریه‌ی گرگین واقع در استان کردستان رفت و سوغات سفر، شعری را همراه برد که امضای آن «بلبلی در قفس» بود و در اردیبهشت 1357 از زندان تقدیم به ملت ایران شده بود.

عنوان این شعر: «غزلی از زندان یا زبان­ حال یزید زمان» است که مرکز بررسی اسناد تاریخی پس از سال ها آن را منتشر نمود.

فاش می­گویم و از گفته­‌ی خود دل­شادم

بنده‌ی کارترم و هر چه کنم، آزادم

ثروت مملکت از ماست به هر جا برسد

گوییا ارث رسیده به من از اجدادم

دَم مزن ملت اگر نفت تو دادم بر باد

زآن­که گر من ندهم او بدهد بر بادم

داد و فریاد مکن زان­که مرا باکی نیست

به فلک گر برود داد تو از بیدادم

مملکت از ستم من تو بگو ویران باش

زانکه من شاد در این کاخ ستم­ آبادم

نیست در لوح دلم جز الف استبداد

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

ایستادم چو اجل بر سر مردم مغرور

دست بر سینه اگر بر در غیر اِستادم

هر که از حق بزند دم بکَنم بنیادش

گرچه دانم که حق آخر بکند بنیادم

پایه سلطنتم بر سر مردم باشد

پس عجب نیست گر از محنت مردم شادم

ساغر از خون دل خلق مدام است مرا

هم از این باده بود گرچه چنین پر بادم

عاری از مهرم و آری تو ز من مهر مجو

آریامهر اگر نام به خود بنهادم

نسبت من تو به فرعون و به شدّاد مکن

صد چو فرعونم و جلادتر از شدادم

بر سر مردم بیچاره سوارش کردم

منصب بندگی خویش به هر کس دادم

گرچه خود بنده‌ی غیرم به چنین باد دماغ

این عجب بین که من از بینی فیل افتادم

تا شدم حلقه به گوش در سرویس سیا

مستشار است که آید به مبارک­بادم

نیست امید هدایت ز خداوند کریم

زآن­که هر روز و شب ابلیس کند ارشادم

خاطرم جمع ز خون­خواهی ملت باشد

چون­که وقت خطر ارباب کند امدادم

لیک هستم نگران باز که ناگاه چنان

گیرد حلقوم که بیرون نشود فریادم

بِبَر ای پیک حق این شعر ز زندان بیرون

به جهانی برسان ناله استمدادم

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir