وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

غزلی از زندان

غزلی از زندان

در ایام نزدیک به انقلاب، فردی که در قم شغل نانوایی داشت، به نام سید مرسل هاشمی، برای دیدن خانواده­‌اش به قریه‌ی گرگین واقع در استان کردستان رفت و سوغات سفر، شعری را همراه برد که امضای آن «بلبلی در قفس» بود و در اردیبهشت 1357 از زندان تقدیم به ملت ایران شده بود.

عنوان این شعر: «غزلی از زندان یا زبان­ حال یزید زمان» است که مرکز بررسی اسناد تاریخی پس از سال ها آن را منتشر نمود.

فاش می­گویم و از گفته­‌ی خود دل­شادم

بنده‌ی کارترم و هر چه کنم، آزادم

ثروت مملکت از ماست به هر جا برسد

گوییا ارث رسیده به من از اجدادم

دَم مزن ملت اگر نفت تو دادم بر باد

زآن­که گر من ندهم او بدهد بر بادم

داد و فریاد مکن زان­که مرا باکی نیست

به فلک گر برود داد تو از بیدادم

مملکت از ستم من تو بگو ویران باش

زانکه من شاد در این کاخ ستم­ آبادم

نیست در لوح دلم جز الف استبداد

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

ایستادم چو اجل بر سر مردم مغرور

دست بر سینه اگر بر در غیر اِستادم

هر که از حق بزند دم بکَنم بنیادش

گرچه دانم که حق آخر بکند بنیادم

پایه سلطنتم بر سر مردم باشد

پس عجب نیست گر از محنت مردم شادم

ساغر از خون دل خلق مدام است مرا

هم از این باده بود گرچه چنین پر بادم

عاری از مهرم و آری تو ز من مهر مجو

آریامهر اگر نام به خود بنهادم

نسبت من تو به فرعون و به شدّاد مکن

صد چو فرعونم و جلادتر از شدادم

بر سر مردم بیچاره سوارش کردم

منصب بندگی خویش به هر کس دادم

گرچه خود بنده‌ی غیرم به چنین باد دماغ

این عجب بین که من از بینی فیل افتادم

تا شدم حلقه به گوش در سرویس سیا

مستشار است که آید به مبارک­بادم

نیست امید هدایت ز خداوند کریم

زآن­که هر روز و شب ابلیس کند ارشادم

خاطرم جمع ز خون­خواهی ملت باشد

چون­که وقت خطر ارباب کند امدادم

لیک هستم نگران باز که ناگاه چنان

گیرد حلقوم که بیرون نشود فریادم

بِبَر ای پیک حق این شعر ز زندان بیرون

به جهانی برسان ناله استمدادم

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.