وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

کاش میشد زندگی تکرار داشت . . .

کاش میشد زندگی تکرار داشت . . .

لااقل تکرار را یکبار داشت . . .

ساعتم برعکس میچرخید....و

من برتنم میشد گشاد این پیرهن . . .

آن دبستان ، کودکی ، سرمشق آب . . .

پای مادر هم برایم جای خواب . . .

خود برون میکردم از دلواپسی . . .

دل نمیدادم به دست هر کسی . . .

عمر هستی ، خوب و بد بسیار نیست . . .

حیف هرگز قابل تکرار نیست!

زندگی باید کرد

زندگی باید کرد

با کمی حس نسیم

با کمی واژه ی  خوب

در هوای خنک استغنا

زندگی باید کرد

گاه با یک دل تنگ

گاه باید رویید

در کنار چشمه

در شکاف یک سنگ

به امید فردا ها

که پر از حادثه تقدیرند

گاه باید خندید

با کمی پنجره و نور و صدا

شاد باید بود.

«سهراب سپهری»

دلم هوای تو کرده هوای تو بانو

دلم هوای تو کرده هوای تو بانو

تمام ایل و تبارم فدای تو بانو

منم که ریزه خور درگه شما هستم

همیشه شامل من شد عطای تو بانو

دوباره مثل گذشته رسیده سائل تو

ببین که خالیه دست گدای تو بانو

خداکند که مرا از خودت جدا مکنی

که بوده روی سر من لوای تو بانو

به یک اشاره یتان خاک هم طلا بشود

و این که کاری ندارد برای تو بانو

شما کجا و منه کم کجا که میگویند

در آسمان همه ی مدح و ثنای تو بانو

بیا و بر منه بیچاره پس دعایی کن

که مستجاب میشود هر دعای تو بانو

زبانزد است کریمیـــــه خانِــــدان شما

ز خاطـــــرم نرود نام جـــــاودان شما

 

طی الارض کردن مادری از مشهد به قم

طی الارض کردن مادری از

مشهد به قم

##############

مادری آمد حرم نزد امام مهربان

خسته  و درمانده  بودش ناتوان

گفت و ای مولا علی موسی رضا

حاجتی   دارم   ز   درگاه    شما

گشته ام  پیر   و  تهیدستم   نگر

من که  دانم  داری از  حالم  خبر

این  دم  آخر   به   امدادم  برس

آرزو   دارم   به    فریادم   برس

حضرت معصومه  را  گردم  فدا

آمدم    گیرم   براتی    از    شما

یک زیارت قسمت ام کن‌ ای امام

بعد از  آن راحت بمیرم  والسلام

اشک ریزان  شد  جدا او از حرم

کفش داری آمدش با حزن و غم

نمره دادآنجا بگیردکفش خویش

قصدرفتن داشت با  قلبی پریش

کفش دار او را  بگفت  مادر چرا

اشتباه     آورده ای    نمره   مرا

این از آن صحن و ایوان رضاست

نمره   دربار    معصومه   کجاست

گفت ومن باشم خراسان  یا به قم

من به هوشم یا بخواب گردیده گم

خادمش  گفتا‌  که  قم  باشی  حرم

خدمت   معصومه  آن  باب    کرم

تا شنید  از   هوش  رفت  آن  بینوا

حاجت اش را داده بود  مولا الرضا

ای   امام انس و جان  سلطان  دین

قبله ی    هفتم     امام     هشتمین

جان    زهرا    مادرت   لطفی   نما

ده    برات  قم  خراسانت   به   ما

ما   محبان   ( بیقرار )    کوی   تو

ده   اجازه    تا    بیائیم   سوی   تو

بیقرار اصفهانی

# شهادت امام_صادق(ع)

# شهادت امام_صادق(ع)

هرچه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد

داد بیداد که یک روز به جعفر افتاد

یا رب این "شعله" چرا ول کن این طایفه نیست؟!

باز از خیمه گذشت و روی این در افتاد

سجده‌اش خورد به هم، بس که تکانش دادند

سر سجاده‌ی خود با دل مضطر افتاد

با عصا هم بدود باز زمین می‌افتد

بی عصا رفت و به هر کوچه مکرر افتاد

پس کجایند دراین واقعه شاگردانش؟

پیش چشمان همه حرمت منبر افتاد

تا زمین خورد صدا زد ز جگر: وا اُمّاه

پشتِ در یاد زمین‌خوردن مادر افتاد

مادرش خورد زمین، خورد زمین، خورد زمین

جلوی چشم علی، فاطمه با سر افتاد

فضه آمد کمکش ورنه مصیبت می‌شد

فضه با دیدن او پهلوی کوثر افتاد

گریه‌ی غربت زن قاتل شوهر باشد

پس عجب نیست بگوییم که حیدر افتاد

آخر روضه‌ی ما حرف حسین است حسین

دشنه با حنجر خشکیده‌ی او در افتاد

وَلیُ الله به یک ضربه تنش برگشته

گذر شمر به این ناحیه آخر افتاد

کینه‌اش با دوسه تا ضربه به پایان نرسید

آن‌قَدَر زد روی تل یکسره خواهر افتاد

بانوک چکمه تنش این سو و آن سو می‌شد

بانوک نیزه سرش این ور و آن ور افتاد

آنکه درسجده فقط پای خدا می‌افتاد

وقتِ قتْلِ علی اکبر شد و بدتر افتاد

#سیدپوریا_هاشمی