وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

آنِ من کو؟!

https://s4.uupload.ir/files/%D8%A2%D9%86%D9%90_%D9%85%D9%86_%DA%A9%D9%88_b927.jpg

آنِ من کو؟!

دولت خبر ز راز نهانم نمی‌دهد

عکس مرا گرفته نشانم نمی‌دهد

بسیار وعده داده مرا عرشی‌ام کند

از روی فرش خانه تکانم نمی‌دهد

بر چشم ما نشانده فقط سوز و اشک و آه

آه از زمان، زمانه زمانم نمی‌دهد

وقت شکار آمد و در لحظه‌ی شکار

فرصت به رقص تیر و کمانم نمی‌دهد

می‌خواستم که هجو کنم این فخیمه را

مهلت به ذوق و طبع روانم نمی‌دهد

من مرده و تو زنده، مخوان «اسمع افهم»ات

دستی بدون رشوه تکانم نمی‌دهد

رفتم که با نگار خودم گفتگو کنم

راه گلو گرفت و امانم نمی‌دهد

از من گرفته لذّت شور و جوانی‌ام

اینم گرفته از من  و آنم نمی دهد

پیری فرا رسیده و دیگر کسی مرا

یک همسر قشنگ و جوانم نمی‌دهد

محمد صفایی نویسی

وطنز | بهترین شعرهای طنز

vatanz_ir

کلیپ شعر دوش طنز شیخ ما تازگی بیفزوده

کلیپ شعر دوش طنز

شیخ ما تازگی بیفزوده

آمریکا باز توبه فرموده

بعد فرموده مهلتش بدهید

که برای قضاوتش زوده

چون فریدون، حسین نه ها! فرخ

هرچه او کرده‌است بخشوده

ظاهراً یافته‌ست در شکمش

راست و مستقیم، یک روده!

ترکیده امید‌دون همه

بس که بسته امید بیهوده

ملت از جمله‌های پربارش

هشت سال است که نیاسوده

زده پاسپورت و پول کشور را

با تدابیر خویش فرسوده

شیخ! آخر کلید برجامت

چه دری را برات بگشوده؟!

باز اگر خواستی رَوی نیویورک

که ببینی چه تحفه فرموده

هشتصد متر هست ویزایت

نروی‌ ها برون ز محدوده!

شیخ! گفته‌اند توبه‌اش مرگ است

گرگ خون‌خوار پوزه آلوده

هی به دیوار آن فشار نده

چون که کلاً کج است شالوده...

امین شفیعی

وطنز | بهترین شعرهای طنز

vatanz_ir

برخاک راه خودنظرکردی طلا شد

برخاک راه خودنظرکردی طلا شد

در یک بیابان پا نهادی کربلا شد

من یک دقیقه از غم تو گریه کردم

ای شکر حق آن یک دقیقه، سالها شد

بی بال و پر آمد، ولی بالا نشین رفت

فطرس شد آنکه با غم تو آشنا شد

اکسیر نام تو عجب خاصیتی داشت

"غرق فنا" با نام تو "خضر بقا" شد

خاک ره آنم که او خاک ره توست

تربت کنار پای تربت ها گدا شد

من "آبِ رو" دادم که "آبرو" بگیرم

هر شوره زاری تا که تر شد پربها شد

حاتم که آمد نزد تو مهروترین بود

من تازه فهمیدم چرا مثل حنا شد

هر دفعه که صحبت ز خاک نینوا شد

الماس، نسبت به خودش بی اعتنا شد

در کربلا قانون سنخیت به هم خورد

"جوون" سیه چرده چو یار مه لقا شد

مقتل نوشته که سر پاک تو آقا

در پیش چشم خواهرت از تن جدا شد

جسم شریفت شد لگدمال سم اسب

و دست آخر جمع در یک بوریا شد

#نـوکــر_نـوشـت:

#حسین_جان

گاهی چه بی گناه،دلت پیر میشود


https://s4.uupload.ir/files/%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C_%DA%86%D9%87_5sq.jpg

گاهی چه بی گناه،دلت پیر میشود

اینجا همان دمیست که زود دیر میشود

گاهی به رغم تشنگی عشق، عاقبت

با حسرتی فقط، عطشت سیر میشود

گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود

بی رحم چون کمان ،کمانگیر میشود

گاهی همان گلی که به دل پروراندیش

خارش به سینه ات چه نفس گیر میشود.

گاهی نیایشت که فقط بهر وصل بود

چون نیست قسمتت،به دلت تیر میشود

گاهی صدای بارش باران که دلرباست

باچتر خاطراتت چه دلگیر میشود

گاهی مسیر عشق، ز پیکارعقل ودل

از تیزی وخطر،چو شمشیر میشود

گاهی که منطقت ندهد پاسخی به دل

باید نشست ودید، چه تقدیر میشود

این حسین کیست که درقلب همه جا دارد

https://s4.uupload.ir/files/%D8%A7%DB%8C%D9%86_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_c7pw.jpg

این حسین کیست که درقلب همه جا دارد

این  همه عاشق دیوانه  و شیدا دارد

این حسین کیست که نام کرمش در دو سرا

این چنین پیش خدا رتبهٔ اعلا دارد

این حسین کیست که از کشتن او چشم خدا

اشک خون از حرم عالم بالا دارد

این حسین کیست که در قتلگه کربُبَلا

رقص او در بر شمشیر تماشا دارد

این حسین کیست همان زینت دامان نبی

ازلب پاک نبی بوسهٔ زیبا دارد

این حسین کیست که در سلسلهٔ عرش خدا

این همه  از  غم این داغ  مُعَزّا  دارد

انامجنون الرقیه سلام الله علیها]