ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
آنِ من کو؟!
دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد
عکس مرا گرفته نشانم نمیدهد
بسیار وعده داده مرا عرشیام کند
از روی فرش خانه تکانم نمیدهد
بر چشم ما نشانده فقط سوز و اشک و آه
آه از زمان، زمانه زمانم نمیدهد
وقت شکار آمد و در لحظهی شکار
فرصت به رقص تیر و کمانم نمیدهد
میخواستم که هجو کنم این فخیمه را
مهلت به ذوق و طبع روانم نمیدهد
من مرده و تو زنده، مخوان «اسمع افهم»ات
دستی بدون رشوه تکانم نمیدهد
رفتم که با نگار خودم گفتگو کنم
راه گلو گرفت و امانم نمیدهد
از من گرفته لذّت شور و جوانیام
اینم گرفته از من و آنم نمی دهد
پیری فرا رسیده و دیگر کسی مرا
یک همسر قشنگ و جوانم نمیدهد
محمد صفایی نویسی
وطنز | بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir