ای هنرمند عاقل و دانا قصه‌ی ناصر و صبا خوانا!...

ای هنرمند عاقل و دانا

قصه‌ی ناصر و صبا خوانا!

سوی قاضی صبا نوشته توییت

ای که دزدان کنی به زندانا!

پس بیا بانک مرکزی و بگیر

تو رئیس همه دلالانا!

ولی امروز کار وارون شد

خوب، بد شد و بد، عزیزانا

سوی ناصر صبا نوشته توییت

ای که جانم برات قربانا

تو بیا تا نیاید آن قاضی

بشو منجیِ ما و ایرانا

این تناقض دگر چه سمّی بود

همه حیران، همه پریشانا

چون فنر دور خویش فر خوردند

فرفرک ها و باد و کُرکانا

برگ ریزان نمود باد صبا

در توییتر ز هر توییت خوانا

از توییت صبای آذر پیک

پاره شد کل فیبر نورانا

خواهشی دارم از صبا لطفا

پاچه آرام‌تر بخارانا!

#مشت_و_مال_وطنزی

#دلال_دلال_ها

#منجی_ایران

محمد صبوریان

وطنز | بهترین شعرهای طنز

اسم یه بازی جدید مافیاست

اسم یه بازی جدید مافیاست

خدا وکیلی این از اون بازیاست

ده نفرن دورهمی می‌شینن

و هر کدوم نقشاشونو می‌بینن

هفت دونه شهروندی، سه مافیایی

راوی کیه؟ علیرام نورایی!

مافیاها همّه تو روز سفیدن

تموم شهروندا رو بازی میدن

با وعده و با تهمت و شا له له

شهرو میلرزونن شبیه ژله

اما تو شهروندی و شب توو خوابی

روزا باید مافیا رو بیابی

حتی اگه رای دادی اشتباهی

اون شبو خوابیدی با رو سیاهی

فردا علیرام بگه آخه نادون

یه شهروند رفته با رأیت بیرون

تو روز بعد می‌تونی از تو رایا

در بیاری یکی دوتا مافیا!

می‌فهمی که اونی که داشت هل می‌داد

اونی که هم‌می‌زد یا هی می‌زد داد

اونی که دستش می‌اومد با تاخیر

مافیای بازیه بش بدید گیر

اما اگه لج بکنی با شَهرت

با گوش ندادنت با غیظ و قهرت

بگی که من رای نمیدم به هیچ‌کس

ساکت بازی می‌مونم تو هر دس

مافیا با گول زدن یک نفر

شما رو دونه دونه هی میده پر

تهش می‌بینی که با قهر شما

شهرتونو با هم دادید تو هوا

یهو دیدی با لطف هم‌محلات

داره میاد جلوی چشمات بابات!

بهت میگن تو رو چه به مافیا!

شوخی که نیست! میدون جنگه اونجا!

خلاصه شهروندی اگه، رای بده!

تا مافیا یه وقت نشه برنده

#مشت_و_مال_وطنزی

#رأی_بی_رأی

امین شفیعی

وطنز  بهترین شعرهای طنز

#امام_زمان_عج

#امام_زمان_عج

روز درگیرم که شب نایی نمی‌ماند بجا

شب که غفلت باشد احیایی نمی‌ماند بجا

آه وقتی می‌کشم،سوزی میان سینه نیست

از دل ناساز آوایی نمی‌ماند بجا

گریه دادی تا گناهان مرا پاکش کنی

قطره می‌ریزم، و دریایی نمی‌ماند بجا

سایه‌ات را کم نکن که بی‌حضورت از دلم

هیچ چیزی غیر رسوایی نمی‌ماند بجا

در مسیرت بودم اما نیتم با تو نبود

این شده از من رد پایی نمی‌ماند به جا

مثل زهرا باید از گمنامی استقبال کرد

می‌دهد جان و از او جایی نمی‌ماند به جا

تا  نیایی رد آن شلاق‌ها که می‌زدند

هم‌چنان بر صورت آیینه می‌ماند به جا

وحید عظیم پور

یا فاطمه معصومه (س) ...

یا فاطمه معصومه (س) ...

مــــا را بنویسیـــــد گـــداهـــــای کریمــــه

زنده شــــده از هوی مسیحـــــای کریمـــه

یک شعبه ای از مرقد زهراست ، حریمش

او کیست ، همـــان حضرت زهرای کریمه

دریای کـــرم اوست ، وَ این خیــل گدایان

یک قطـــره ی ناچیــــز ، به دریای کریمه

طُـــــلاّب ، نشیننـــــد میــــان حــــرم او

خواننـــــد همـــــه درس الفبـــای کریمه

از یمن قدومش همه جا غرق شعف شد

لبخنـــــد به روی لب بــابـــای کریمــه

با آمدنش صــاحب خواهر شده سلطان

این است همــــان زینب کبـــرای کریمه

نوری ست کــه از شهر مدینه بدرخشید

خورشیــــد شـــده گرم تماشای کریمه

ای کـــاش در امروز ببینــم که به دستم

یک برگ برات است به امضـای کریمــه

یا_فاطمه_اشفعی_لی_فی_الجنه

#یا_کریمه_اهل_بیت

از چهره‌ی شاداب و خندانت تشکر

از چهره‌ی شاداب و خندانت تشکر

از دولت شاد و خرامانت تشکر

گفتی فراوان‌ است کالای اساسی

از مرغ ارزان و فراوانت تشکر

دیگر ندارم غصه‌ی تامین مسکن

از مسکن زیبا و ارزانت تشکر

خورشید برجامت چه خوش تابیده بر ما

از بابت شمس درخشانت تشکر

مردانه جنگیدند با پرتاب خودکار

از قدرت مردان میدانت تشکر

با بودنت طنز همه رونق گرفته

از رونق خوب و دوچندانت تشکر

هر صبح جمعه میکنم با یک دعا از

سهمیه‌ی بنزین آبانت تشکر

دیگر نمانده تپه‌ای تا فتح گردد

از آنهمه کار فراوانت تشکر

باور ندارم زنده مانده باشم اما

از اینکه هستم روز پایانت تشکر!

محمدعلی کمالی مقدم

وطنز | بهترین شعرهای طنز