وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

بداهه ی شاعران راه راه؛ مرثیه ای برای مشا

بداهه ی شاعران راه راه؛

مرثیه ای برای مشا

هستی من! برای تو هستم پدر هنوز

مانده ست رد پنجه ی تو بر کمر هنوز

قلبم چو کاکتوس شده بس که می رود

هی از غمت به سینه من نیشتر هنوز

پر مانده ظرف شیرت و جای تو خالی است

ای واااای، خاک پی پی تو هست تر هنوز!

گفتم بمان، نماندی و گفتی میو میو

می پیچد آه، نعره ی تو توی سر هنوز

"ما را به سخت جانی خود این گمان نبود"

افسوس زنده ایم، ولو محتضر هنوز

رفتی  ولی  همیشه  کنارم  نشسته ای

بوی تن تو می دهد این دور و بر هنوز

با اینکه سوم و شب هفتت گذشته است

خوابم نمی برد پسرم تا سحر هنوز

گفتم که رختخواب تو را آستر کنم

رفتی مشا...ولی نشده آستر هنوز

مانده خوراک خارجی ات روی طاقچه

-قدر حقوق چند نفر کارگر- هنوز

هر شب بیا به خوابم و این کلبه ی مرا

با بوی گربه مرده بکن مفتخر هنوز

زیر پتوی تو شده ماوا و منزلم

بابا ببین که بی تو منم در بدر هنوز

سیبیل تو شبیه فردریش نیچه بود

از دوریت چگونه نباشم پکر هنوز؟

گارفیلد کیست پیش تو ای نازنین مشا؟

داغ تو مانده، ای جگرم، بر جگر هنوز

باید که تمبر چاپ کنم من به یاد تو

هر جای پای توست خودش یک اثر هنوز!

مثل کاریکاتور شده ای سوژه ی همه

از بس بزرگ مهری و اهل هنر هنوز

اوقات من بدون تو تلخ است و قهوه ای

شیرین چو قند بودی و چونان شکر هنوز

پی پی تازه توی اتاق اوفتاده بود

تو زنده هستی اِی نفس من مگر هنوز؟!

از اعتبار، گرچه شدی ساقط شدی ای عزیز

امّا سجلّ توست مشا! معتبر هنوز

حالا اسانس گربه شده عطر تازه ام

شاید که بوی تو بوزد توی سر هنوز!

تا کود باغچه ز تو مانده است یادگار

بر سینه ام نشسته غمت چون تبر هنوز

با یک میو میو بپر و زود عوض بشو

هستی برای من تو همان شیر نر هنوز

در وصف فضل تو چه سخن ها که گفته ام

هستند منتها دگران کور و کر هنوز

لعنت بر آنکه عشق مرا کرد مضحکه

قاطر نخوانمش که بود کره خر هنوز

دیدی که گربه بازی من مسخره شده؟

یک عده اند ضد حقوق بشر هنوز

سگ توی روحِ زندگیِ بی میویِ تو!

نفرین به رفتن و سفر و مرگ بر هنوز!

دنیای گربه ها پر موش است و مانده اند

پنگول و تام منتظرت پشت در هنوز

بداهه سرایان:

زهرا فرقانی، امین شفیعی

محمد رضا شکیبایی زارع

علیرضا تیموری، یاسر پناهی فکور

رضا خوش تراش پسندیده

مهدی امام رضایی، احد ارسالی

محمد سلامی

محمود حسنی مقدّس

طنزیمtanzym_ir

موسی بن جعفر

موسی بن جعفر

احساس می کردم که درخاک خراسانم

در مِلک طِلق اهل بیتم توی ایرانم

روی لبم هم ذکر یا موسی بن جعفر بود

هم یا جواد العشق بود و هم رضا جانم

از بس فضای صحن ها مانند مشهد بود

شک کرده بودم میزبانم یا که مهمانم

دنبال جسمی تازه بودم بین زائرها

دنبال یک قالب برای روح عریانم

درمحضر باب الحوائج حس من این است

با پهلوان نَفْس پیش هفتمین خوانم

دور ضریحش بود که یک لحظه حس کردم

در نوکری هم شانه با موسی بن عمرانم

یک بار کظم غیظ کردم تازه با سختی

از آن به بعد احساس کردم من مسلمانم

تا که بگردد چرخ بر وِفق مراد من

باید خودم را دور این مرقد بگردانم

شاعر:مهدی_رحیمی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

موسی بن جعفر

موسی بن جعفر

ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایم

تشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایم

سالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد تو

روزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایم

گوشه ای از صحن آیینه و یا صحن عتیق

هرکجا هستیم گویی کنج ایوان تو ایم

زائران دختر تو زائران فاطمه اند

تا ابد ممنون این لطف دو چندان تو ایم

ما غذای خانه هامان هم غذای حضرتی ست

درمیان خانه هم در اصل مهمان تو ایم

بی گمان ایل و تبارت عزت این کشور اند

در حقیقت اهل جمهوری ایران تو ایم

بچه های تو در ایران پادشاهی میکنند

حضرت غربت نشین! مدیون احسان تو ایم

شش امامی نیستیم و نیستیم اهل وقوف

امر، امر توست آقا، تحت فرمان تو ایم

بی گمان بی حب تو اسلام ابتر می شود

دین هر کس پای خود ما که مسلمان تو ایم

ما مسلمان تو؟! نه...از پیر خود آموختیم

پیش شانت در مقام کلب دربان تو ایم

قبله ی ما را کشاندی سوی مشهد، در عوض_

بنده ی ناقابل شاه خراسان تو ایم

عبد صالح بوده ای، باب الحوائج بوده ای

ماهم آقا از مریدان عموجان تو ایم

مست بودیم از غدیر خم، دوباره عید شد

تو به دنیا آمدی مستی ما تمدید شد

شاعر:مجید_تال

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

 

ماز اوّل خاطرات عشق در سر داشتیم

ماز اوّل خاطرات عشق در سر داشتیم

تا که مُهر درد افتاد در میان، برداشتیم

عاشقی در ذات و هم اندیشه مان جاخوش نمود

گوییا زاوّل به سر اینگونه افسر داشتیم

عاشقان را در خرابات این سماع هر لحظه بود

صدر مجلس از ازل، ما مِهر حیدر داشتیم

روزگارما اگر چه سخت و جانفرسا گذشت

نیست غم ، زیرا که امیدی فراتر داشتیم

پیچ و تاب رود را ، دریا تماشا می کند

هفت درب عشق را ، ما قفل دیگر داشتیم

یادگار عاشقی هامان دلی چون نارِ سرخ

در دل هر دانه اش  صد پرده دفتر داشتیم

دلبرا با تیر مژگانت شکارِ جان کنی

حبّذا بر دیه اش ، ما لعل احمر داشتیم

کوه غمها بر امید دشتِ سبزت کاه نیست

ما زاوّل این غزل ای جان، باور داشتیم

 

ولادت_موسی_بن_جعفر

ولادت_موسی_بن_جعفر

هر شاعری ست در تب تضمین چشم تو

از بس سرودنی ست مضامین چشم تو

چشم جهان به مقدمت ای عشق روشن است

از اولین دقایق تکوین چشم تو

ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است

آقا کرشمه های نخستین چشم تو

از ابتدای خلقت عالم از آن ازل

شیعه شدم به شیوۀ آئین چشم تو

می شد چه خوب نور خدا را نگاه کرد

از پشت پلکت از پس پرچین چشم تو

امشب شکوه خلد برین دیدنی شده

وقتی شده ست منظر و آئینه چشم تو

گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب

امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو

چشم تو آسمان سخا و کرامت است

آقا خوشا به حال مساکین چشم تو

حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است

در انتظار لحظۀ آمین چشم تو

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند»

چه عالمی ست عالم باب الحوائجی

با توست نورِ اعظم باب الحوائجی

مهر تو است حلقۀ وصل خدا و خلق

داری به دست خاتم باب الحوائجی

در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی

بر دوش توست پرچم باب الحوائجی

در آستانۀ تو کسی نا امید نیست

آقا برای ما همه باب الحوائجی

بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو

در رستخیز واهمه باب الحوائجی

دیوانۀ سخای ابا الفضلیِ توام

مانند ماه علقمه باب الحوائجی

صحن و سرات غرق گل یاس می شود

وقتی که میهمان تو عباس می شود

در ساحل سخاوت دریای کاظمین

مائیم و خاک پای مسیحای کاظمین

با دست های خالی از اینجا نمی رویم

ما سائلیم، سائل آقای کاظمین

رشک بهشتیان شده حال کسی که هست

گوشه نشین جنت الاعلای کاظمین

نور الهی از همه جا موج می زند

توحیدی است بسکه سراپای کاظمین

داریم در جوار حرم، حق آب و گِل

خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین

ما ریزه خوار صحن و سرای کریمه ایم

این افتخار ماست، گدای کریمه ایم

در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم

ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم

فیضش به گوشه گوشۀ ایران رسیده است

یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم

هستی ماست نوکری اهل بیت او

ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم

قم آستان رحمت آل پیمبر است

در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم

با مهر و رأفتش دل ما را خریده است

ما بندۀ مُکاتَب موسی بن جعفریم

چشم امید اهل دو عالم به دست اوست

مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم

حتی قفس براش مجال پرندگی ست

مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم

دلسوخته ز ندبۀ چشمان خسته اش

دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم

آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش

با دست بسته غرق سجود است حضرتش

از طعنه های دشمن نادان چه می‌کشید

بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید

در بند ظلم و کینۀ قوی ستمگری

تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید

خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود

در بین این قبیلۀ عصیان چه می‌کشید

با پیکرش چه کرده تب تازیانه ها

با حال خسته گوشۀ زندان چه می‌کشید

شکر خدا که دختر مظلومه اش ندید

بابای بی شکیب و پریشان چه می‌کشید

اما دلم گرفته ز اندوه دیگری

طفل سه ساله گوشۀ ویران چه می‌کشید

با دیدن سر پدرش در میان طشت

هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌کشید

وقتی که دید چشم کبودش در آن میان

خونین شده تلاوت قرآن چه می‌کشید

می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت:

ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت

شاعر:یوسف_رحیمی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini